
مقالات
حوزههای تخصصی:
هنر اسلامی در هندوستانِ عهد مغول به واسطه کارگاه های منسجم سلطنتی و با نظارت و حمایت دربار تعالی یافت. فرش بافی در این عهد با حُسن توجه پادشاهان، در ایالت های سلطنتی هند رونق گرفت. ازاین رو برخی تولیدات کارگاه های بافندگی فرشِ مبتنی بر ساختار قالی های محرابی، نسبت به نظایر خود در دیگر ممالک اسلامی (ایران و ترکیه)، از تمایزات بصری قابل تأمل برخوردار هستند. هدف از ارائه این پژوهش، معرفی انواع قالی های محرابی تولیدشده در دوره حاکمیت مغولان هندوستان است. این مقاله به روش توصیفی-تحلیلیِ مبتنی بر منابع مکتوب و تصویری کتابخانه ای و با شیوه تحلیل مضمون، به این پرسش پاسخ می دهد که وجوه بصری مشهود در قالی های محرابی مغولان هند شامل چه محورهایی است. نتایج حاصل از روند پژوهش، معرفی دو شکل متفاوت از محراب در نمونه های مطالعاتی بود. همچنین حاکمیت نقوش گیاهی (ختایی) و هندسی به صورت آرایه های تزیینی در فضاهای مختلف قالی ها مسجل شد. به علاوه دو اصل تقارن و گوشه سازی در حاشیه ها برپایه شیوه های متقارن سازی تحلیل شد. افزون برآن، تناسبات متن و حاشیه مبتنی بر عرض حاشیه هر فرش، در موارد قابل بررسی ارزیابی شد. با بررسی محورهای یادشده محرز شد که نمونه های هندی به واسطه کاربست نوع نقش مایه ها، عمدتاً کارکرد تزیینی داشته اند و اهداف مذهبی از تولید آن ها، به استثنای محرابی های چندگانه (صف ها)، کمتر مورد توجه بوده است.
بازنمایی خود و دیگری در رمان همنام(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
مفهوم مهاجرت همواره با تبعات و بحران های هویتی در مواجهه با دوگانه خودی-دیگری بین میزبان و مهاجر همراه است. این مقاله به بازنمایی خودی و دیگری از نظرگاه نقد پسااستعماری در رمان همنام، اثر جومپا لاهیری، می پردازد و با روش تحلیل و توصیف داده های تحقیق، به این پرسش اصلی پاسخ می دهد که نسل اول و دوم مهاجران برای تثبیت هویت فرهنگی و جنسیتی خود و زدودن چالش های پیشِ رو در کشور میزبان چه می کنند. نتیجه پژوهش نشان می دهد که نسل اول مهاجران با قانون جذب و طرد و نسل دوم در تعامل با هویت بومی خود، یاد می گیرند که چگونه با خود و دیگری به همزیستی جغرافیایی و فرهنگی قابل قبولی دست یابند. اگرچه در ابتدا نسل دوم با فاصله گرفتن از فرهنگ خودی، به فرهنگ دیگری شیفتگی بیشتری نشان می دهد، در پایان، این رمان، راه حل نهایی نسبت به تعارضات هویتی و مواجهه با دیگری را حفظ فرهنگ خودی در کنار گفت وگو و تعامل با رمزگان فرهنگی دیگری با توسل به نظریه آستانه فرهنگی هومی بابا معرفی می کند. لاهیری با طرح موضوع مهاجرت در رمان، صدای مهاجران را به عنوان یک صدای به حاشیه رفته، در کانون روایت قرار می دهد.
کانون های ادبی هند در قرن دهم هجری قمری(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
مورخان تاریخ ادبیات سنّتی وقتی درباره زبان و ادبیات فارسی در هند سخن می گویند، با دقت و جزئیات به کانون های ادبی و تفاوت و شباهت آن ها در شبه قاره توجه نکرده اند و اغلب به صورت کلی به موضوع کانون های ادبی پرداخته اند. بر همین اساس، این مقاله با تمرکز بر متغیر «کانون ادبی» بنا دارد به تعیین و تعریف کانون های ادبی شبه قاره در قرن دهم هجری که شاعران و نویسندگان ایرانی در تأسیس و گسترش آن ها نقش اساسی و تأثیرگذار داشته اند، بپردازد. با بررسی تذکره های فارسی و نیز منابع دست اول تاریخی، به این نتیجه رسیدیم که در بازه زمانی مذکور، دست کم چهار کانون ادبی، قابل تشخیص است: کانون ادبی احمدنِگَر، کانون ادبی بیجاپور، کانون ادبی گُلکَنده و کانون ادبی آگره. ما همچنین مشخص کردیم که ادیبان مهاجر از کدام شهرهای ایران به این کانون ها مهاجرت کرده اند و در هر کانون ادبی به چه جایگاه و منزلتی دست یافته اند و نیز تصویری عمومی از اوضاع هر کانون ارائه داده ایم. در بررسی مقایسه ای پایان مقاله، کانون های یادشده با یکدیگر مقایسه شده اند.
بررسی و مقایسه سیمای پیامبران در غزلیات امیر خسرو دهلوی و بیدل دهلوی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
شاعران فارسی زبان باتوجه به آموزه ها و تعالیم مقدس دین اسلام، با علوم قرآنی آشنا شده و مضامین وحیانی را در اشعار خود آورده اند. یکی از مضامین حائز اهمیت در شعر فارسی که به طور گسترده شاهد کاربرد آن هستیم، داستان پیامبران و مضامین برگرفته از قرآن و کتب تاریخی و دینی است که در آثار و اشعار شاعران نمود پیدا کرده است. امیرخسرو دهلوی و بیدل دهلوی، دو شاعر شاخص و صاحب سبک، در فاصله زمانی چهار قرن از همدیگر زیسته اند. شعر این دو شاعر از جهات مختلف قابل بررسی است. یکی از موارد قابل پژوهش و مقایسه، بازتاب داستان پیامبران در غزلیات این دو شاعر است که اِشراف و بهره گیری آنان را نسبت به تلمیحات و اشارات قرآن و قصص انبیا و دیگر کتب دینی و تاریخی، در نگرش عاشقانه و عارفانه نشان می دهد. هدف این پژوهش آن است که بازتاب سیمای پیامبران و مضامین و اشارات وحیانی و قرآنی را در غزلیات امیرخسرو و بیدل، به شیوه تحلیل محتوا و با رویکرد کتابخانه ای مورد بررسی قرار دهد و ضمن ارائه بسامد و میزان کاربرد نام و القاب پیامبران در قالب نمودار، آگاهی دو شاعر نسبت به مضامین و نحوه بیان، ذوق و هنر آنان را نشان دهد.
تأثیر نظام آموزشی کالج علیگره بر جامعه مسلمان هند در قرن نوزدهم(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
مسلمانان شبه قاره هند از سده هجدهم میلادی و آغاز دوره استعمار و بروز شرایط جدید اجتماعی، فرهنگی و سیاسی، ابتدا به مبارزات سیاسی روی آوردند؛ اما در ادامه بر فعالیت های فرهنگی متمرکز شدند. در میان پایوران مسلمان، سِر سید احمد خان که شهرتش برپایه رویکرد اصلاح فرهنگی و تأسیس کالج شرقی در آن سرزمین بود، با شناخت عمیقی که از جامعه هند و نیز خطر انحطاط اسلام در هند داشت، در سال ۱۸۷۵ میلادی راه حل توقف انحطاط مسلمانان در هند را ترویج دانش و توسعه علم به مثابه ابزاری کارآمد در رفع سلطه استعمار انگلیس دانست. او راه برون رفت از بحران انحطاط را در تأسیس نهاد آموزشی علیگره و فراهم آوردن بسترهای علمی در هند، جست وجو می کرد. حال، هدف اصلی پژوهش حاضر این است که بتوان دریافت که رویکرد علمی-فرهنگی کالج علیگره چگونه بود و اینکه ساختار آموزشی آن چه تأثیری بر پویایی فرهنگی این نهاد علمی گذاشت و آیا این کالج از مقبولیت عمومی نزد مسلمانان هند برخوردار شد؟ بنیان گذار کالج علیگره در طراحی نظام آموزشی، برنامه ریزی درسی، شیوه های تدریس و آموزش به زبان انگلیسی و اردو، توجه به مدارس انگلیسی را در اهداف اصلاحی خود گنجانده بود. او علاوه بر آموزش کتاب های درسیِ برگرفته از علوم جدید در غرب، تأکید بر متون فقهی داشت. گرچه این کالج به دلیل ناهمخوانی با فرهنگ دینی عامه مردم، نتواست مقبولیتی در میان عامه مسلمانان هند کسب کند، توانست به عنوان مدرسه ای نوگرا در هند، طی سالیان متمادی فعالیت داشته باشد.
بررسی تأثیرپذیری اشرف جهانگیر سمنانی از عرفان ابن عربی در کتاب لطایف اشرفی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
اشرف جهانگیر سمنانی، یکی از عارفان ایرانی طریقت چشتیه و از مشایخ متصوفه ساکن هند بود. از میان مهم ترین آثار او می توان به «لطایف اشرفی فی بیان طوایف صوفی» اشاره کرد که به منزله یکی از دایره المعارف های جامع عرفانی است. آرای اشرف، محل تلاقی آرای طریقت کبرویه و به ویژه شیخ علاءالدوله سمنانی، طریقت چشتیه و آرای ابن عربی است. او به واسطه مصاحبت با میر سید علی همدانی و عبدالرزاق کاشانی، به دنبال تلفیق و ترکیب سنّت اول عرفانی (چشتیه) با آرای عرفانی سنّت دوم در شبه قاره بوده است. این پژوهش با روش توصیفی-تحلیلی درپی بررسی تأثیرپذیری اشرف جهانگیر از آرای عرفانی ابن عربی، در کتاب لطایف اشرفی است. نتایج حاصل از دریافت و بررسی آرای اشرف جهانگیر گویای این حقیقت است که وی در برخی از مباحث عرفان نظری ازجمله مباحث معرفتی، خداشناسی، وجودشناسی، جهان شناسی و انسان شناسی و در برخی از مباحث عرفان عملی، از آرا و اندیشه های عرفانی ابن عربی تأثیر پذیرفته است. محور تصوف وی، التزام به شریعت و سپس گام نهادن در طریقت برای وصول و درک حقیقت است.
تحلیل دوبیتی های «لاله طور» علامه اقبال لاهوری بر اساس نظریه ارتباط زبانی رومن یاکوبسن(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
برپایه نظریه ارتباط زبانی رومن یاکوبسن (1982-1896)، تحقق هر ارتباط کلامی، نیازمند شش عامل است، یعنی فرستنده، گیرنده، پیام، موضوع، رمزگان و مجرای ارتباطی که جهت گیری پیام به سوی هریک از آن ها موجب نقش های خاصی شامل نقش عاطفی، ترغیبی، ادبی، ارجاعی، رمزگان و همدلی می شود. در بررسی و مطالعه دوبیتی های «لاله طور» علامه اقبال لاهوری که به روش توصیفی-تحلیلی صورت گرفته، کارکردهای شش گانه زبان براساس نظریه ارتباطی یاکوبسن تبیین و تحلیل شده و تلاش بوده تا به این سؤال اساسی پاسخ داده شود که کدام نقش زبانی بیشترین کارکرد را در این مجموعه شعری دارد. برآیند تحقیق نشان از آن دارد که علاوه بر نقش ادبی، نقش عاطفی که در آن جهت گیری پیام به سوی خود گوینده است، بیشترین کارکرد را دارد و اقبال از این طریق، به بیان عواطف و احساسات خویش پرداخته و حتی از دیگر نقش های زبان نیز درراستای تحقق همین امر بهره جسته است؛ ازاین رو هدف و محوریت کلام در این دوبیتی ها با «فرستنده» (من) است و نوع ادبی آن ها از نوع ادب غنایی است که عنصر توصیف در آن مهم ترین عنصر به حساب می آید و شاعر در آن به توصیف احوال، اندیشه و احساس لطیف خویش پرداخته است.
روابط فرهنگی و برهم کنش های تمدن های هیرمند و سند در هزاره سوم ق.م. با تأکید بر سفال و مُهر(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
مطالعات باستان شناسی ای که درطی قرن بیستم در دو حوزه تمدن هیرمند و سند انجام شده، مواد همگون و همسانی را آشکار ساخته که حکایت از روابط فرهنگی میان شرق فلات ایران و شبه قاره هند در عصر مفرغ دارد. جستار حاضر به بررسی برهم کنش های میان این دو حوزه فرهنگی، از دیدگاه باستان شناسی می پردازد و تلاش دارد با نشان دادن این مشابهت ها، برخی از زوایای تاریک مناسبات فرهنگی و اقتصادی میان سیستان و دشت سند در روزگار باستان را واکاوی کند. برای دستیابی به این هدف، موادی همچون سفال و مُهر- که از کاوش محوطه هایی نظیر شهرِسوخته در دشت سیستان و محوطه های هاراپایی در حوزه سند کشف شده- با همدیگر مقایسه شده و در اثنای انجام این کار نیز کوشش شده تا دیدگاه های جدیدی که برخی از آن ها حاصل کنکاش های ذهنی نگارنده در این باب است، به آن ها اضافه شود. نتایج این پژوهش بیانگر آن است که سیستان به دلیل قرارگرفتن در موقعیت جغرافیایی ویژه و در امتداد راه های مبادلاتیِ سنگ های نیمه قیمتی همچون لاجورد، به عنوان یک لولای فرهنگی، نقش فعالی را در پیونددادن سرزمین های هم جوار همچون شبه قاره هند، آسیای مرکزی، بخش های جنوب شرق و غربی فلات ایران، سواحل جنوبی دریای مکران و خلیج فارس و میان رودان ایفا می کرده است.
هستی شناسی انسان در شاهنامه و مهابهاراتا بر بنیاد نیکی و بدی اسطوره(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
یکی از موارد مهم در هستی شناسی انسان در اسطوره، بنیاد نیکی و بدی است. همواره نیروهای بدی و نیکی در جدال با هم هستند و سرانجام نیروی نیکی بر بدی پیروز شده است. بر این اساس، آفرینش انسان، زندگی انسان در جهان، ارتباط او با هستی و فرجامش قابل تفسیر است. در این مقاله، بخش اساطیری شاهنامه فردوسی با مهابهاراتا در این موضوع به شیوه توصیفی-تحلیلی، بررسی تطبیقی شده است. نتایج بررسی، مشابهت را نشان می دهد؛ چنانکه در هردو اثر، بنیاد نیکی و بدی، بر هستی پذیری و آفرینش انسان، اهداف آفرینش انسان، روابط انسان درون خانواده و سطح ملی تأثیر گذاشته است. نیروهای بدی به صورت دیو، اهریمن یا شخصیت های اهریمن صفت، پیوسته در جدال با نیروهای نیکی قرار گرفته اند؛ سرانجام باتوجه به اهداف آفرینش انسان در اسطوره، نیروهای نیکی پیروز می شوند. جدال کیومرث با اهریمن، فریدون با ضحاک و نیز تورانیان و ایرانیان در شاهنامه، درمقابل جدال کوران و پاندوان در مهابهاراتا، نمونه مشخص و مشابهی بوده که به واسطه مطالعه آن، ساختار هستی شناسی انسان بر بنیاد نیکی و بدی، نمایان می شود. در این تشابه، پاندوان و ایرانیان با ذات نیک آفریده شده اند و هدف از آفرینش آن ها مبارزه با نیروی بدی است و اگرچه مدتی بدی چیره شده؛ سرانجام هردو پیروز می شوند و دوره نیکی آغاز می شود.
بررسی نقش و جایگاه ایزدبانوان هندوایرانی در طبقات سه گانه دومزیل(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
نظریه سه گانه دومزیل، یک ساختار جامعی از خدایان، ایزدان و الهه های باستانی اقوام کهن هندواروپایی را براساس جایگاه آن ها مورد دسته بندی قرار داده است که باتوجه به زیرشاخه هندوایرانی آن، اشتراکات و همسانی های زیادی میان خدایان هندی و ایرانی قابل مشاهده است. در این پژوهش با روش توصیفی-تحلیلی، مشخص شد که در گزارش های اساطیری و بدویِ هردو قوم، نخست شاهد تکریم مقام زن و حضور زن خدایانی متعدد و نیرومند در رأس خدایان هستیم که بعدها با گسترش و تکوین جامعه مردسالارانه و سیطره عصر حماسی و پهلوانی، این زن خدایان از مقام خود تنزل یافته و حتی در برهه هایی از زمان، از تمامی طبقات ایزدان کنار گذاشته شدند؛ اما به دلیل نفوذ و تأثیری که داشتند، درنهایت به عنوان خدایان فروتر و زمینی، در پایین این طبقات، به خویشکاری مهم خود، یعنی باروری و نگهبانی از آب و احیای کشاورزی پرداختند. این مقام در ایران از آنِ آناهیتا و در هند از آنِ الهه ساراسواتی است که در یک نگاه تطبیقی، الهه های ایرانی در انتساب به این طبقه، از جایگاه مطلوب تری برخوردارند.
مقایسه نگرش نخبگان شهر هرات نسبت به سیاست های ایران، پاکستان و هند در قبال افغانستان(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
پژوهش حاضر به مقایسه نگرش نخبگان شهر هرات نسبت به سیاست های ایران، پاکستان و هند در قبال افغانستان، در ابعاد امنیتی، سیاسی، اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی و مذهبی می پردازد. این پژوهش ازنظر هدف، کاربردی و تحلیلی بوده و ازلحاظ روش اجرا، پیمایشی است. جامعه آماری آن را نخبگان شهر هرات تشکیل می دهند. با استفاده از فرمول نمونه گیری کوکران، ۳۶۰ نفر به عنوان حجم نمونه و به روش نمونه گیری تصادفی طبقه ای انتخاب شدند. نتایج پژوهش نشان می دهد که نخبگان شهر هرات به طور کلی، سیاست های هند در قبال افغانستان را مطلوب تر از سیاست های ایران و پاکستان ارزیابی می کنند. همچنین، یافته های تحقیق به صورت جزئی نشان می دهد که در زمینه سیاست های امنیتی، اقتصادی و اجتماعی و نیز خط مشی های سیاسی، نخبگان هرات به ترتیب هند، ایران و پاکستان را ترجیح داده و در سیاست های مذهبی و فرهنگی، به ترتیب هند، پاکستان و ایران را ترجیح می دهند.
بررسی بازتاب فرهنگ هند و ایران در تزئینات لباس بانوان هند و بلوچ (مطالعه موردی: رودوزی های هند و بنارسی دوزی های بلوچ)(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
ایران و هند دارای تاریخ و فرهنگی غنی در زمینه دوخت های سنتی هستند. این دو سرزمین در ادوار مختلف تاریخی با هم ارتباطاتی داشته و این موضوع باعث تأثیرپذیری آن ها از هم در هنرهای مختلف ازجمله گلدوزی شده است. شناسایی زری دوزی های هند و بنارسی دوزی های بلوچستان، دسته بندی نقوش، نحوه ترکیب بندی طرح ها، معرفی انواع تکنیک های دوخت و تأثیرپذیری فرهنگی این دو سرزمین در زمینه تزئینات پوشاک، از اهداف این پژوهش هستند. پژوهش به روش توصیفی-تحلیلی و با رویکرد تاریخی و تطبیقی درپی پاسخ به این پرسش هاست که برای تزئین لباس های تزئین شده هند و بنارسی دوزی های بلوچستان از چه تکنیک هایی استفاده شده است؟ ترکیب بندی نقوش در این رودوزی ها به چه صورت است؟ بین نقوش تزئینی کارشده روی این لباس ها چه اشتراکات و افتراقاتی موجود است؟ همچنین اطلاعات پژوهش به صورت کتابخانه ای و میدانی جمع آوری شده است. جامعه آماری این پژوهش شامل 8 نمونه از لباس های بانوان بلوچ و هند با رودوزی های لاکنو، دهلی، بنارس، گجرات هند، چابهار و کراچی بلوچستان است. نتایج نشانگر آن است که در این دو سرزمین، اشتراکات بسیاری در نقوش، تکنیک های دوخت، نحوه نقش پردازی و اجرای نقوش و همچنین مواد اولیه برای تزئین لباس بانوان وجود دارد. نقوش در هند در اکثر موارد دارای فلسفه و مفهوم اجتماعی، تاریخی، اعتقادی و اسطوره ای است؛ درحالی که در پوشاک بلوچستان، تزئینات فقط جنبه زیبایی داشته و مفهوم خاصی را حمل نمی کنند. نقوش هندسی و گیاهی، بالاترین کاربرد را در بلوچستان داشته؛ اما در هند علاوه بر آن، نقوش حیوانی و انسانی هم رایج است.
بالندگی کیمیای اسلامی - ایرانی حسن بن زاهد در فضای مساعد علمی و فرهنگی هند(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
حسن بن زاهد کرمانی، کیمیاگر، در سال 723 هجری، هم زمان با فرمانروایی ابوسعید بهادر ایلخانی در ایران، به هند مهاجرت کرد و در سایه حمایت سلطان محمد بن تغلق، آثار کیمیایی ارزشمندی را پدید آورد. در این مقاله، به منظور ارزیابی چندوچون تأثیر فضای علمی و فرهنگی هند بر اندیشه و آثار کرمانی، نخست به روش توصیفی-تحلیلی، به مقایسه کیمیاگری هندی و محتوای آثار حسن بن زاهد پرداخته شده و نشان داده می شود که وی از کیمیای هند تأثیر نپذیرفته است. ملاحظه فهرست منابع مورد استفاده وی که در قالب یک تذکره موجود است نیز همین نتیجه را تأیید می کند. در ادامه، شواهدی از متن آثار حسن بن زاهد ارائه خواهد شد که نشان می دهد او صرفاً از فضای مساعد فرهنگی و اجتماعی هند و به طور خاص، حمایت سلطان محمد بن تغلق بهره مند شده؛ درحالی که معلومات کیمیاگری خود را، پیش تر در ایران آموخته بوده است. به این ترتیب، حسن بن زاهد و آثار کیمیاگری او را می توان ثمره مراودات فرهنگی ایران و هند در ادوار گذشته به شمار آورد؛ حال آنکه محتوای علمی آثار او بی تأثیر از علم هندی بوده است.
دلایل و تأثیرات مهاجرت شعرای فارسی زبان به دربار گورگانیان هند در دوره صفویه(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
مهاجرت طبقات مختلف به ویژه گروه های فرهنگی به سرزمین های هم جوار ایران همچون عثمانی، ماوراءالنهر و هند، در دوره صفویه به ویژه با روی کار آمدن گورکانیان رونق گرفت. در این میان، حضور شعرای فارسی زبان از عوامل مهم رواج زبان و ادبیات فارسی در هند بود. دلایل گوناگونی چون اعتقادات مذهبی برخی از سلاطین صفوی، عدم توجه به شعر و اشعار بزمی توسط برخی از سلاطین صفوی و از طرف دیگر، علاقه و اهتمام دربار گورکانی به ادبیات و شعر فارسی را از دلایل مهاجرت شعرای فارسی زبان به دربار گورکانیان هند دانسته اند. این پژوهش به شیوه توصیفی-تحلیلی و برمبنای مطالعه کتابخانه ای با رویکرد تاریخی و با طرح این سوال که این مهاجرت ها چه دلایلی داشته و چه تأثیراتی بر ساختار جامعه ایران (عصر صفوی) و هند( دوره گورکانی) نهاده، به بررسی دلایل مهاجرت و مهم تر از آن، تأثیرات این جریان فرهنگی در جامعه صفوی و گورکانی می پردازد. نتیجه بررسی نشان می دهد مؤلفه های جذبی و دفعی به موازات یکدیگر در تسریع روند مهاجرت شعرا نقش داشته اند. بااین حال در بررسی تأثیرات این مهاجرت ها بر ساختار دو جامعه یادشده، بیشترین تأثیرگذاری این جریان، حول موضوعات فرهنگی و اجتماعی است. نتیجه نهایی مقاله توجه به مؤلفه های فرهنگی به عنوان حلقه مشترک دلایل و تأثیرات مهاجرت شعرای صفویه به دربار گورکانیان هند است.
بررسی ساختار معنایی روایت های حماسی و اساطیری ایران، هند، یونان و بین النهرین بر پایه نردبان معنایی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
الگوی «نردبان معنایی» که از مربع های معنایی متوالی تشکیل شده است، مراحل تولید معانی موجود در ژرف ساختِ روایت را از معنای اولیه تا معنای نهایی، به تصویر می کشد؛ به گونه ای که این معانی از حالت ایستایی در مربع معنایی گریماس عبور کرده و شکلی پویا یافته اند. در این مقاله برای اثبات این مسئله، به تجزیه وتحلیل چند روایت در ژانر حماسی و اساطیریِ ایران، هند، یونان و بین النهرین پرداخته شده است تا با بررسی معانی موجود در ژرف ساختِ روایت ها، ویژگی پویایی معنا در نردبان معنایی و ساختار معنایی این روایت ها بررسی شود. پس از تجزیه وتحلیل روایت های «ضحاک»، «فرود»، «رامایانا»، «گیل گمش» و «اودیسیوس»، مشخص شد که فرایند نردبان معنایی به کمک مربع های معنایی متوالی، معانی موجود در ساختار روایت را به شکلی پویا و سیال به نمایش می گذارد و در ژانرهای مختلف، قابل تطبیق و اجراست. همچنین با نردبان معنایی می توان الگوی طرحِ حرکت فاعلِ روایت در مسیر دستیابی به هدف را به وضوح مشاهده کرد و ساختار معنایی این روایت ها را بررسی و ترسیم کرد.
جامی پژوهی در پاکستان(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
کثرت منابع موجود در کتابخانه های پاکستان درباره آثار عبدالرحمن جامی به قدری است که پژوهش های گسترده و مستقلی می طلبد. تعداد بسیار شرح ها، ترجمه ها، نظیره سرایی های اردو، فارسی و عربی در تقلید و جوابیه اشعار جامی، همچنین نسخ خطی فراوان، آثار بی شمار چاپی، کتاب ها، رساله ها، مقالات و پژوهش های زبان اردو در پاکستان، نیازمند نقد و تحلیل است که شاید به دلیل نبود آشنایی به زبان اردو، فارسی زبانان تاکنون به آن نپرداخته اند. نویسندگان پژوهش حاضر کوشیده اند تا زاویه نگاه پژوهشگران پاکستانی را بازنگری کنند. به نظر می رسد فراوانی پژوهش های زبان اردو در برخی از رویکردها مانند رویکرد تحلیلی و ترجمه، تطبیقی، تاریخ ادبیاتی و شخصیت پژوهی و همچنین رویکرد عرفان پژوهی، نشانه گرایش عمیق تصوف گرایی باشد. جایگاه جامی در تصوف و تأثیر فراوان نعتیه های او، از شاخصه های نمایان تصوف ایرانی در پاکستان است و آثار جامی را می توان از عوامل گسترش زبان فارسی در این خطه به شمار آورد. این پژوهش با رویکرد کتاب شناسی، به گردآوری نزدیک به هفتاد اثر زبان اردو از کتابخانه های پاکستان پرداخته و سپس با شیوه تحلیلی-توصیفی و با بررسی موضوعی، آماری و تحلیل رویکردی پژوهش های زبان اردو، کوشیده تا تحلیل و کتاب شناسی دقیقی در اختیار فارسی زبانان قرار دهد. ازآنجاکه نسخ خطی و چاپ های متعدد آثار جامی توسط فهرست نویسان ایرانی و پاکستانی ثبت و معرفی شده است، در این مقاله تنها به رویکرد پژوهش های زبان اردو در نظیره گویی ها، شرح ها و ترجمه ها نیم نگاهی داشته ایم؛ تااینکه دانستن رویکرد و گرایش اندیشمندان پاکستان درباره جامی، زوایای جدیدی پیشِ روی پژوهشگران حوزه تصوف شبه قاره بگشاید.
معرفی کتاب مجمع النّوادر و بررسی محتوایی آن (اثری از میراث داستانی شبه قاره)(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
مجمع النّوادر مجموعه ای است از حکایات فارسی و گاه عربی که ملک القضات صدر جهان فیض اللّه بنیانی/بنبانی، از صاحب منصبان حکومت گجرات، آن را در سال 903ق. نوشته و به محمودشاه بیگرّا، پادشاه گجرات (حک .863 – 917)، پیشکش کرده است. مؤلّف حکایات را از منابع مختلف فارسی و عربی گردآورده و با افزودن دیده ها و شنیده های خود، کتاب را در یک مقدمه، چهل فصل و یک خاتمه تدوین کرده است. از این اثر شش نسخه شناسایی شده که چهار نسخه آن به دست آمده است. یکی نسخه محفوظ در کتابخانه دانشگاه پنجاب است که در 930ق. کتابت شده و قدیمی ترین نسخه ای است که دستیاب شده است؛ دیگری نسخه کتابخانه مجلس شورای اسلامی است که احتمالًا در قرن 11یا 12ق. کتابت شده؛ سومی نسخه محفوظ در کتابخانه آصفیه هند که تاریخ کتابت آن احتمالًا قرن 12یا 13ق. است و چهارمی نسخه کتابخانه نورعثمانیه ترکیه که تاریخ کتابت آن1025ق. است. در این مقاله ضمن بررسی محتوایی و ساختاری کتاب، مؤلّف اثر و دیگر آثار او، منابعش در تألیف کتاب، مهدی الیه، محل تألیف و دستنویس های اثر معرفی شده اند.
نقدی بر سنّت علمی جونپوری درکتاب جامع بهادرخانی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
قرن هفدهم تا نوزدهم در هندوستان، موج گسترده ای برای ترجمه و بازنویسی و جمع آوری متون فارسی و عربی دانشمندان دوره اسلامی آغاز شده بود. جامع بهادرخانی، نوشته غلامحسین جونپوری، بعنوان یکی از دایره المعارف های آموزشی شبه قاره در قرن نوزدهم، در حوزه حساب و هندسه و نورشناسی و نجوم، شمایی از نوع نگاه علمی حاکم بر مدارس علمی شبه قاره را به ما می دهد. با وجود آنکه در این سه قرن مذکور، استعمار بریتانیای کبیر بر تمام نهادهای علمی و آموزشی هندوستان احاطه داشته، اما آثاری همچون جامع بهادرخانی که بیشتر تحت تاثیر متون و سنت علم قدیم بوده اند تا پیشرفت های علمی جدید. تا آنجا که در جامع بهادرخانی با وجود معرفی برخی نظریه ها و اکتشافات جدید مانند نظریه حرکت تقدیمی زمین توسط نیوتن یا کشف قمر های سیاره زحل در اوایل قرن نوزدهم، اما باز پایه مطالعات نجومی جونپوری بر اساس مدل منسوخ بطلمیوسی و متون بزرگان مکتب مراغه و سمرقند است. یا در مبحث مناظر و مرایا همان مکتب اقلیدس را پیش می گیرد که در قرن نوزدهم در غرب اثری از آن در نورشناسی جدید وجود نداشت. در این مقاله با روش توصیفی تحلیلی به بررسی چگونگی و چرایی دلبستگی جونپوری در کتاب جامع بهادرخانی به سنت علم قدیم می پردازیم.