
مقالات
حوزههای تخصصی:
دیوان جلال الدین مولوی، شاعر نامدار ایرانی، بیش از دو هزار رباعی دارد که سرشار از صداهای متنوع و دلالت های بینامتنی است. بازشناختن این صداها و پیدا کردنِ متون پیشین در متن موجود، افق درک ما را از آثار مولانا پهناورتر می کند. رباعیات موجود در کلیات شمس نشان می دهد که مولانا پیوسته در کارِ بازخوانی و بازنویسیِ رباعیات متقدّم بوده و در این مواجهه، شگردهای متنوّعی از ارجاع و اقتباس تا نفی و مقابله را به کار می گرفته است تا روایت ویژه خود را عرضه دارد. در کتب بلاغت قدیم، از این قبیل روابط بینامتنی تحت عناوینی همچون تضمین، تلمیح، تتبع، سرقت ادبی و مجابات سخن رفته است. در این مقاله، شیوه گشودگیِ رباعیات مولانا را به روی متون پیشین بررسی کرده ایم. دامنه بررسی ما، منحصر به قالب رباعی است و شامل تأثیرپذیری از دیگر قالب ها یا ژانرها نمی شود. از آنجا که این اتفاق بارها و بارها در رباعیات مولانا اتفاق افتاده و پُر بسامد شده، آن را نه یک اقتباس ساده، بلکه باید یک عامل مهم سبک شناختی به مثابه روش برخورد نقّادانه مولانا با متون پیشین در نظر گرفت. کندوکاو در متون متقدّم، به ما امکان شناسایی عناصر سازنده رباعیات مولانا را می دهد.
نعم البدل و تصحیح متون منظوم(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
در حاشیه نسخه های خطّی مثنوی مولانا مخصوصاً در مثنوی مورخ 677 قونیه که اساس تمام تصحیح های مثنوی بعد از نیکلسون است، و مطابق ادعای کاتب آن، از روی نسخه ای کتابت شده که با حضور مولانا و حسام الدین چلبی و سلطان ولد بازخوانی و بازبینی شده است، کلمات و تعبیرات و ابیاتی آمده که با علامت "صح" بر ضبطِ متن ترجیح داده شده است و آوردنِ آن در حاشیه نیز در اصل بدان معنی بوده است که در کتابت های بعدی، در متن جایگزین ضبط های قبلی شوند. ولی کاتب نسخه برای اینکه به نسخه اصل وفادار بماند، متن و حواشی را عیناً به همان صورت نسخه اصل، به نسخه خود منتقل کرده است. از ناشرانِ نسخه قونیه یا مصححان مثنوی بر اساس نسخه های کهن (با تأکید بر نسخه قونیه)، انتظار می رفت کار ناتمام کاتب نسخه قونیه را با آوردنِ حواشیِ نشاندار با نشانه "صح" به متن و بردنِ متن به حاشیه تمام کنند، ولی مصححان نسخه قونیه در مورد اینگونه کلمات و ترکیبات و ابیات سلیقه ای عمل کرده اند. مخصوصاً در خصوصِ ابیات، بعضی متن قونیه را حفظ کرده و بیتِ حاشیه را در حاشیه (پاورقی) نقل کرده اند؛ بعضی حاشیه را به متن برده اند و متن را به حاشیه؛ و بعضی هر دو را به متن آورده اند؛ اگرچه این ابیات عیناً به یک معنی باشند. در تصحیح استاد موحد نیز غالباً هر دو بیت راجح و مرجوح در متن حفظ شده است؛ هرچند اینگونه ابیات موازی و مترادف، و تکرار یک معنی با دو تعبیر باشند.«نعم البدل» در این مقاله به ابیاتی اطلاق می شود که در حاشیه نسخه بازبینی شده، به خواستِ شاعر یا پیشنهاد دیگران و تأیید او، بر ضبط متن ترجیح داده شده و این ترجیح غالباً با علامت «صح» مشخص شده است تا کاتبان و مصححان بعدی آن را جایگزین متن کنند و متن را به حاشیه برند ولی وفاداری کاتبان و مصححان به نسخه اساس باعث شده هر دو را به متن ببرند تا با حذف بیتِ مرجوح، احیاناً خلاف مقصود سراینده متن عمل نکنند.
شاهِ شجاعِ کرمانی و متنِ پنهانِ تصوّف(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
شاهِ شجاع کرمانی (د. 288 ه .) از جمله پیشگامان جریان تصوّف در جهان اسلام و ایران است. مروری بر متون اصیل تصوّف نشانگر تجلیل فوق العاده نویسندگان این متون از شخص و شخصیّت شاه کرمانی است. اما امروزه در بحث های مربوط به تاریخ تصوّف نام او کمتر تکرار می شود. به نظر می رسد میزان اهمیّت و تأثیر شاه شجاع در فرهنگ صوفیانه اسلامی و ایرانی به مراتب بیش از آن چیزی بوده است که منابع تصوّف پژوهی متأخّر نشان می دهند. تحقیق حاضر به دنبال پاسخ به این مسئله است که تأثیر شاه کرمانی در تصوّف از چه راه هایی قابل پی گیری است. در این زمینه به 9 مورد که نشانه هایی از تأثیر و اهمیّت خاصّ شاه شجاع کرمانی را نشان می دهند پرداخته شده است: 1. تجلیل فوق العاده قدمای صوفیّه از شاه کرمانی 2. یاران و مصاحبان برجسته او 3. شاگرد فوق العاده مؤثّر او 4. سخنانی از او که به دیگران منسوب شده 5. یادکرد او در متون ادب فارسی 6. حکایات منقول از او در ادب صوفیّه 7. همانندسازی با شخصیّت شاه کرمانی 8. زیارت مزارِ شاه کرمانی 9. شاه کرمانی به عنوان پایه گذار تصوّف در اقلیم کرمان. غالبِ موارد یاد شده نشانگر تأثیرگذاریِ ناآشکار و پوشیده شاه کرمانی بر تصوّف است.
بررسی ابعاد خوانش سیاسی ناسیونالیستی از شاهنامه(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
شاهنامه فردوسی از هنگام سرایش آن در قرن چهارم تا روزگار ما، همواره در کانون توجه نحله ها و گرایش های مختلف فکری و سیاسی قرار داشته است. در گذر تاریخ هر جریان فکری و سیاسی متناسب با گرایش، علایق و مقاصد خاص خود از عناصر و روایت های اسطوره ای آن بهره برده، از این رهگذر به اثبات دعوی، القای اندیشه و بسط آموزه های خود پرداخته است. در مقاله حاضر پس از اشاره به خوانش های اخلاقی و عرفانی آموزگاران اخلاق و منادیان عرفان و تصوّف از شاهنامه در دوره پیشاتجدد، به این پرسش پاسخ می دهیم که چگونه خوانش شاهنامه پس از طلیعه نهضت تجددخواهی دستخوش دگرگونی شده و شاعران عصر مشروطه با چه انگیزه و تمهیداتی روایت ها، عناصر و شخصیت های اساطیری و تاریخی شاهنامه را به خدمت آموزه ها و مقاصد گفتمانی خود درآورده اند؟ نتایج حاصل از این بررسی نشان می دهد که در این دوره تحت تأثیر بسط اندیشه ترقی و تجددخواهی، خوانش های پیشاتجدد به محاق رفته، متناسب با اقتضای تحولات و رخدادهای فکری و سیاسی عصر، قرائت نوینی از شاهنامه عرضه شده است که علاوه بر خلق ترکیبات، استعاره ها و تشبیهات بدیع و غنای درونمایه آثار حوزه گفتمان میهنی و ناسیونالیستی، زمینه تحکیم مبانی وطن خواهی و استمرار هویت ملی ایران را فراهم آورده است.
چیستان در شاهنامه(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
یکی از نمودهای پیوستگیِ فرهنگیِ شاهنامه با ادبیّات پیش از اسلام، چیستان ها و مواردِ معمّاگونه آن است. در این مقاله، از دو منظر «انواع ادبی» و «تاریخ ادبیّات» به این موارد پرادخته شده است و نشان داده شده است که از این دو رویکرد لزوماً نتایج یکسانی به دست نمی آید، امّا در عین حال از هیچ کدام نمی توان چشم پوشید. نخست سعی شده است تا از منظرِ انواعِ ادبی تعریفی از چیستان ارائه شود. سپس نشان داده شده است که عیبِ عمده این تعریف آن است که مانع و جامع نیست. پس در آن از منظرِ تاریخ ادبیات تا حدّی حکّ و اصلاح به عمل آمده است. آنگاه با دست یافتن به تعریفی نسبتاً شامل، نمونه های چیستان پردازی (نه تعدادِ چیستان ها) در شاهنامه دست کم هشت مورد برشمرده شده است و ضمناً سعی بر آن بوده است که نشان داده شود که چیستان ها گاهی از حیثِ صورت و محتوا به اندرزنامه هایی همچون مینوی خرد و مناظراتی چون ماتیکان یوشت فریان در ادبیات پهلوی نزدیک می شوند، که این خود نشانی است از پیوستگیِ فرهنگیِ یادشده. ژانرِ دیگری که ممکن است در تاریخ ادبیات و احتمالاً در شاهنامه با چیستان هم پوشانی داشته باشد، مناظره/مفاخره است. شاید با رویکردِ التقاطی این مقاله بتوان نوعِ ادبیِ چیستان را تا حدودی از نوعِ ادبیِ اندرزنامه و مناظره/مفاخره تمییز داد، هرچند ضرورتی ندارد که آنها را ناسازگار بدانیم.
فردوسی و شاهنامه در نشریات وابسته به حزب توده ایران(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
نشریات همواره از مهم ترین تریبون ها برای احزاب سیاسی بوده است تا از طریق آن به انتشار دیدگاه های سیاسی خود بپردازند. حزب توده ایران نیز از آغاز تشکیل، توجه ویژه ای به بهره گیری از رسانه ها برای تبلیغ اندیشه های خود در عرصه های گوناگون داشت و از عناصر فرهنگ و هنر، به ویژه ادبیات برای ترویج افکار و اهداف خویش بسیار بهره جست؛ از این رو در نشریات وابسته به این حزب، موضوعات مرتبط با ادبیات جایگاه ویژه ای داشت و حزب با استفاده از نشریات خود، از طرق مختلف در پی القای تفکرات خود و جهت دهی به اذهان مخاطبان خود بوده است. در این میان توجه ویژه ای نیز به مشاهیر ادب فارسی از جمله فردوسی و اثر گران سنگ او «شاهنامه» شده است. با بررسی های صورت گرفته در نشریات این حزب، طی سال های 1320-1332، چهره فردوسی در این نشریات با سه هدف مختلف و به سه شکل متفاوت ارائه شده است: در برخی مقالات از نام و آثار او برداشتی متفاوت (نه لزوماً اشتباه)، مطابق با افکار حزبی، ارائه شده است؛ در برخی دیگر به جایگاه فردوسی در میان مردم ملل اتحاد جماهیر شوروی پرداخته شده است و جایگاه رفیع فردوسی در ادبیات جهان، به صورت نمونه ای برای همبستگی میان ایرانیان با ملل اتحاد جماهیر شوروی بازتاب داده شده است؛ در نهایت برخی مقالات به صورت علمی آثار فردوسی را بررسی کرده است.
سیری تاریخی واژگان سازافزارهای موسیقی بر پایه متون پهلوی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
در این گفتار کوشش بر این است که در کنار نگاهی گذرا بر ردِ پای واژگان موسیقی از دوره باستان تا دوره اسلامی، تا جایی که متون به ما یاری می رساند، به متون موجود زبان پهلوی به صورت دقیق و با شرح و بسط پرداخته شود. به عبارتی پایه کار این گفتار بررسی و گردآوری و تحلیل ریشه شناختی واژگان موسیقی در متون پهلوی است. در این گفتار پرسش این است که روشن شود چه اندازه واژگان موسیقی در متون پهلوی موجود است و چه شماری از آن به فارسی دری راه یافته است. پس از فرایند بررسی روشن شد که واژگان بازمانده سازافزار موسیقی در متون پهلوی اندک است، به سخن دیگر 15 واژه سازافزار موسیقی و 15 واژه وابسته به موسیقی در این متون آمده است، که از آن تعداد هم 9 واژه سازافزار موسیقی به فارسی رسیده است. با وجود این همین اندک کاربرد واژگان موسیقی در متون پهلوی پس از سده های دور و دراز، ارزش و جایگاه آن را برای ما خاطرنشان می سازد.
آیا نهاوندی در طرزشناسی شعر شاعران عصر صفوی به خطا رفته است؟(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
عبدالباقی نهاوندی بر دیوان عرفی که پس از درگذشت او گردآوری می شود، دیباچه ای می نویسد. او در این دیباچه، شاعران روزگار خودش را براساس تمایز طرز و سبک شعر شان رده بندی می کند. این رده بندی که از نخستین سبک شناسی های شعر فارسی به شمار می رود، در مطالعات تاریخ ادبیات و شعر عصر صفویه بسیار حائز اهمیت است. نهاوندی در این رده بندی شعرِ ثنایی مشهدی، میلی مشهدی، ولی دشت بیاضی و برخی دیگر از شاعران وقوعی را در یک رده قرار می دهد و سبک شعرشان را تلفیقی از وقوع گویی و تازه گویی می داند. برخی از پژوهشگران بر این باورند که نهاوندی به اشتباه این سه شاعر را در یک رده قرار داده و در تشخیص طرز این شاعران به خطا رفته است. این جستار با استناد به منابع تاریخ ادبی و بررسی سبک شناختی اشعار این سه شاعر، گزاره مشهورِ "تقابل طرز ثنایی با طرز شاعران وقوعی" را به نقد می کشد و دقت و درستیِ طرزشناسیِ نهاوندی را اثبات می کند.
شاه علی بن عبدالعلی و ترجمه فارسی او از تذکره مجالس النفایس امیر علی شیر نوایی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
شاه علی بن عبدالعلی چهارمین مترجم تذکره مجالس النفایس امیر علی شیر نوایی است که در این مقاله، هم احوال و آثار او بررسی شده و هم به ضرورت و روش تصحیح ترجمه او پرداخته شده است. این مترجم به احتمال قوی همان شاه علی بن بنده علی کابلی معروف به شاه بیگ، مؤلف معیارالدره است که از کابل به اکبرآباد رفته و اثر نامبرده را به نام حاکم مالوه، شاه شجاع درآورده، سپس به بلخ مهاجرت کرده و مجالس النفایس را نه پس از سال 1006ق به نام دین محمدخان بن جانی بیگ، حاکم هرات بلکه در سال 983ق به نام حاکم بلخ، دین محمدخان بن پیرمحمدخان شیبانی ترجمه کرده و پس از مدتی به امرای اکبرشاه گورکانی، حاکم آگره پیوسته است. ترجمه شاه علی نسبت به دو ترجمه قبلی، هشت بهشت و لطایف نامه مشتمل بر سرگذشت های بیشتری از مجالس النفایس است. از این ترجمه دو نسخه خطی که هرکدام تحریری جداگانه است، در کتابخانه موزه ملّی کراچی و کتابخانه ملّی لندن نگهداری می شود. افتادگی صفحه اول نسخه کراچی باعث شده تا آن را به اشتباه ترجمه ناشناسی از مجالس النفایس معرفی کنند.
چالشی دیگر در پیوند با اثبات سراینده عشّاق نامه(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
ده نامه سرایی یا آفرینش ده فصل در ادبیات فارسی تاریخی نسبتاً کهن دارد و اوج آن را باید نیمه دوم قرن هفتم و نیمه اول قرن هشتم دانست و برترین نمونه های این گونه ادبی از سوی شاعرانِ مطرح این دوره پدید آمده اند. در این میان «عشّاق نامه» که به نام های دیگری نیز خوانده شده است، از حیث انتساب و معرفی سراینده به چالش هایی درافتاده و میان دو نام فخرالدّین عراقی و عزّالدین عطایی تبریزی گرفتار آمده است. اینک در پژوهش حاضر که به شیوه کتابخانه ای و منبع پژوهی مستقیم تدوین یافته است تلاش کرده ایم تا با دلایل عقلی و نقلی از نام شاعرِ این اثر رفع ابهام کنیم. سرانجام با طرح بیش از ده دلیل، از دیدگاه خود موفق شده ایم تا عشّاق نامه را به مالکیّت فخرالدین عراقی درآوریم. این در حالی است که در سال های اخیر، بنا به دلایلی از جمله پیداشدن نسخه خطی سفینه تبریز این اثر از عراقی بازپس گرفته شده بود.
گذر از افسانه به واقع گرایی در مکتب داستانی آذربایجان(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
افسانه پردازی در مکتب داستانی آذربایجان اهمیت ویژه ای دارد و در اکثر آثار سه نویسنده اصلی این مکتب (صمد بهرنگی، غلامحسین ساعدی و رضا براهنی) خود را نشان می دهد. اگر رمان ها و داستان های این نویسندگان را به ترتیب زمان نوشته شدن کنار یکدیگر قرار دهیم، دوره بندی مناسبی از این مکتب به دست می آید. در این حالت، خواهیم دید که نحوه استفاده از عناصر داستانی و شکل واقع گرایی آثار، در یک سیر مشخص قرار دارند. این نویسندگان در دوره اول، افسانه را بیشتر به شکل اصلی و بدون تغییر به کار برده اند، اما در دوره دوم آن را در مسیر فانتزی و واقع گرایی جادویی پخته تر کرده و در دوره سوم بیشتر در قالب واقع گرایی به کار برده اند. در این تغییر و تحول، ادبیات کودک، که صمد بهرنگی نماینده آن است، تأثیرات زیادی از ادبیات بزرگسال گرفته و به نظر می رسد که در مکتب آذربایجان رگه هایی از واقع گرایی جادویی به شکلی جدی وارد ادبیات کودک می شود.
تحریفِ گفتمان محورِ تاریخ جنبش جنگل در رمان دختر رعیت(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
زبان و آثار زبانی ازجمله نوشته های ادبی، هیچ گاه از وجوه ایدئولوژیک برکنار نیستند. هدف این پژوهش، تبیین ایدئولوژی ها و گفتمان های سیاسی خودی و دیگری در رمان دختر رعیت نوشته به آذین بود. برای بررسی، از نظریه و روش تحلیل گفتمان انتقادی (رویکردهای جیمز پل جی و نورمن فرکلاف) بهره گیری شد. با استفاده از نظریه جی، مسائل برجسته شده، هویت ها، روابط اجتماعی-سیاسی، کنش ها، منافع اجتماعی و غیره بررسی شد. نظریه فرکلاف به منظور تبیین گفتمان های خودی و دیگری به کار بسته شد. برخی دستاوردهای پژوهش بدین شرح است: در رمان، برخی مسائل سیاسی عصر مشروطه از 1286 تا 1300ش (پایان جنبش جنگل) برجسته شده است؛ مانند اوضاع نابسامان ایران، اشغال ایران در جنگ جهانی اول، استعمار انگلیس و روسیه، استبداد داخلی و مهم تر از همه جنبش جنگل و انقلاب سوسیالیستی گیلان. برخی وجوه ایدئولوژیک رمان عبارت است از: هواداری از رعیت، کارگر و پیشه ور؛ انتقاد از زمین داران و ثروتمندان؛ لزوم آگاهی و مبارزه با استبداد و استعمار برای رسیدن به جامعه آرمانی بی طبقه. به آذین عضو حزب توده بوده و رمان را به سبک «رئالیسم سوسیالیستی» نگاشته است. در رمان، گفتمان چپ (سوسیالیسم)، به صورت «خودی» و گفتمان حاکم (قاجار و پهلوی)، گفتمان اسلام گرا (تشیع) و امپریالیسم به صورت «دیگری» بازنمایی شده است. رمان، مخالف قدرتِ حاکم و وضعِ موجود و خواهان دگرگونیِ آن است. جنبش جنگل که متعهد به اسلام و تشیع بوده، با دیدگاهی منفی نمایش داده شده است. نویسنده برخی واقعیت های تاریخی را نادیده گرفته است. او نقش کمونیست ها را برجسته ساخته و اهمیت جنبش جنگل را فروکاسته و گاهی اقدامات سودمندشان را ناگفته رها کرده است. نویسنده از سران جنبش، به ویژه میرزا کوچک خان، به دلیل داشتن اندیشه های اسلامی و مخالفت با کمونیسم، انتقاد کرده و او را ساده لوح، غیرسیاستمدار، ناسازگار، پیمان شکن و ترسو نشان داده است. نویسنده انقلاب گیلان را حاصل تلاش کمونیست های ایران (هم فکران خود) می داند. بازنمایی رویدادها و هویت های رمان، با آنچه در منابع معتبر تاریخی آورده شده، متفاوت است.