فیلترهای جستجو:
فیلتری انتخاب نشده است.
نمایش ۵۶۱ تا ۵۸۰ مورد از کل ۱۸٬۸۲۳ مورد.
منبع:
فلسفه و کلام اسلامی سال ۵۷ پاییز و زمستان ۱۴۰۳ شماره ۲
497 - 513
حوزههای تخصصی:
مسئله اصلی این پژوهش، بررسی و نقد اِشکال ویلیام رو به استدلال وجودشناختیِ موجّهاتی به روش توصیفی-تحلیلی است. در استدلال وجودشناختی سعی می شود از مفهوم خداوند به وجود خارجی خداوند پُل زده شود. یکی از مشهورترین صورت بندی ها از این استدلال، استدلال وجودشناختیِ موجّهاتی است که پیشرفته ترین نسخه آن، توسط آلوین پلنتینگا ارائه شده است. طبق این استدلال، تعریف خداوند عبارت است از موجودی که در تمام جهان های ممکنْ عالم مطلق، قادر مطلق و خیرخواه محض است (موجود به طور حدّاکثری عظیم) و از آنجا که چنین موجودی از امکان عام برخوردار است، بنابراین در جهان بالفعل موجود است. مقدّمه سرنوشت ساز این استدلال «مقدّمه ناظر به امکان» نام دارد؛ مقدّمه ای که براساس آن، وجود خداوند مُحال نیست. ویلیام رو، یکی از مخالفان استدلال وجودشناختی، بر این باور است که استدلال پلنتینگا به لحاظ معرفت شناختی از مغالطه «پنداشت پرسش» رنج می برد، چرا که تنها راه علم پیدا کردن به «مقدّمه ناظر به امکان»، امکان عام وجود خداوند، این است که از پیش نتیجه استدلال، یعنی وجود خداوند در جهان بالفعل، را پذیرفته باشیم. در این پژوهش سعی می شود تحلیل دقیقی از اِشکال ویلیام رو ارائه و سپس به نفعِ این مدّعا استدلال می شود که دلیل رو برای اینکه استدلال مذکور به لحاظ معرفت شناختی گرفتار «پنداشت پرسش» است، با تحلیل رو در بابِ معیار تشخیص این نوع مغالطه ناسازگار است. همچنین، همانطور که برخی از منتقدان رو به درستی اشاره کرده اند، لازمه «پنداشت پرسش» دانستنِ استدلال وجودشناختیِ موجّهاتی برمبنای دلیل رو، این است که تمام استدلال های معتبر را گرفتار «پنداشت پرسش» بدانیم؛ امری که بطلانش آشکار است. در نتیجه، رو نتوانسته است نشان دهد که استدلال وجودشناختیِ موجّهاتی گرفتار مغالطه «پنداشت پرسش» است.
انسان شناسی خوف از خدا مبتنی بر دیدگاه علامه طباطبایی: رویکرد روانشناختی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
تفاوت نگرش محققان به ماهیت انسان، نه تنها زمینه و زیربنای توصیف و تبیین ویژگی های شخصیتی است، بستری برای شناسایی و معرفی حالات نفسانی نو در انسان است. با توجه به تفاوت دیدگاه علامه طباطبایی با برخی از روان شناسان و اندیشمندان غربی درخصوص خاستگاه هیجان ترس، هدف این مقاله، شناسایی ویژگی های انسان شناسی در پدیدآیی هیجان خوف از خدا است. روش پژوهش، کیفی و از روش تحلیل کیفی محتوای متون دینی با تمرکز بر توصیف، تبیین و تحلیل استفاده شده است. یافته های پژوهش نشان دادند خوف از خدا بهنجار و از انواع خوف حزم است که به هرگونه ترس، بیم و دلواپسی به خاطر خدا که برآمده از احتیاط باشد، اشاره دارد. همچنین، خوف از خدا دارای دو قسم، خوف در توازن با رجا و خوف از مقام الهی است. علاوه بر این، پدیدآیی خوف از خدا مبتنی بر چهار ویژگی در انسان است. یک: هدفمندی، دو: خصوصیات وجودی انسان (وابستگی و پیوستگی)، سه: انسان موجودی با انگیزه دفع ضرر و چهار: مراتب معرفت انسان از توحید که علامه طباطبایی به هر کدام از آنها تأکید داشته است. نتایج نشان دادند خاستگاه ترس از خدا نه تنها عوامل طبیعی بیرونی (همچون رعد و برق) نیست، وابسته به برخی از ویژگی های ماهیت معلولی انسان، اصل جهت مندی و عدم استقلال فرد نسبت به هستی قلب و درونمایه های آن است.
تبیینی بر منابع معرفت از دیدگاه شیخ طوسی (ره)
منبع:
کلام اهل بیت سال ۴ بهار و تابستان ۱۴۰۳ شماره ۱
76 - 90
حوزههای تخصصی:
نسبت روایت قذف علم در قلب و حقیقت علم نزد ملاصدرا(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
حکمت صدرایی سال ۱۲ بهار و تابستان ۱۴۰۳ شماره ۲ (پیاپی ۲۴)
141 - 153
حوزههای تخصصی:
بدون شک معارف شریعت علاوه بر عهده داری هدایت، کاشف از واقعیت نیز بوده و گاه نهایی ترین دست آوردهای علم بشری در لطیف ترین عبارات شرعی منعکس شده است؛ اما در این میان، برخی از دیدگاه های درون دینی در تقابل با یگدیگر، هر یک مدعی انطباق معارف خود بر مضامین شریعت اند، از جمله حدیث شریف ««العلم نور یقذفه الله فی قلب من یشاء»» که مصداق برداشت های مختلف قرار گرفته است؛ که داوری این دیدگاه ها و ارزیابی میزان اعتبار آنها مجال وسیعتری می طلبد، لکن در این مقاله که پژوهشی میان رشته ای و تطبیقی است در پی آن هستیم که دیدگاه نهایی حکمت اسلامی که در حکمت متعالیه تجلی یافته، نسبت به دیگر دیدگاه ها، تفسیر معقول تر و هماهنگی قابل قبول تری از این روایت ارائه نموده است؛ لذا به روش تحلیلی- تطبیقی نشان داده ایم که بر خلاف دیدگاه هایی که گاه نفس را مادی و ظلمانی و حقیقت علم را خارج از ذات نفس تلقی کرده و گاه علوم را ذاتی نفس به حساب آورده اند، حکمت اسلامی میان حدوث مادی و تجرد نفس از یک سو و اکتساب و اتحاد علوم از سوی دیگر جمع نموده و تفسیر بهتری از تعبیر قذف علم در این روایت ارائه کرده است، در حکمت متعالیه نفس انسانی در ابتدا مادی است و با حدوث بدن حادث شده، اما به تدریج و با حرکت جوهری به مقام تجرد برزخی و تام رسیده، از مرتبه ادارک حسی به وهمی و مثالی و سپس درک کلیات عقلی و بالاتر از آن؛ به مرتبه عین الیقین و مشاهده اسماء و صفات الهی دست می یابد؛ چنان که در این مقاله نشان داده شده، این تبیین حکمی هماهنگی بیشتری با شریعت مقبول دارد.
فلسفه میرداماد در هندوستان: از ابتدای قرن سیزدهم تا میانه قرن چهاردهم هجری قمری (با تکیه بر سنّت های متنی/ درسی)(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
تاریخ فلسفه اسلامی سال ۳ تابستان ۱۴۰۳ شماره ۲
39 - 94
حوزههای تخصصی:
از میانه قرن پنجم تا قرن چهاردهم هجری قمری، آثار و آراء فیلسوفان ایرانی در محافل علمیِ شبه قارّه هندوستان حضوری پُررنگ داشته اند. اندیشه فلسفیِ میرداماد (ف. 1040 ھ . ق)، یکی از نقاط عطف این حضور تاریخی است. آثار و آراء میر پس از ورود به هندوستان، از طریق سنّت های متنی در سراسر شبه قارّه انتشار یافتند. نگاشته های وی، از قرن سیزدهم هجری قمری به سنّت های متنی راه یافته و خود به منبع آموزشی تبدیل شدند. در این دوره، تعلیم و تعلّم الأفق المبین در مدارس علمیِ هندوستان – به ویژه شهر رام پور – رونق یافت. تداول این اثر در جایگاه متن درسی، بستری فراهم ساخت تا شروح و حواشیِ گوناگونی بر محور آن پدید بیایند. در کنار الأفق المبین، کتاب الإیماضات نیز یکی از سنّت های فرعیِ تعلیم فلسفه در هندوستان بوده است. انتشار و تثبیت آثار و آراء میرداماد در جنوب آسیا، چهره های فلسفیِ هندوستان را در دو صف مخالفان و موافقانِ او جای داد و در میان آنان مباحثات دامنه داری در موضوعات «جعل بسیط ماهیّت»، «حدوث دهری»، «حمل»، «اقسام هل بسیط»و... به وجود آورد. در این مقاله، ضمن معرّفی اجمالیِ سنّت های متنی در شبه قارّه، نشان خواهیم داد که چگونه محافل علمیِ هندوستان، از ابتدای قرن سیزدهم تا میانه چهاردهم هجری قمری، اقبالی چشمگیر به آثار و آراء میرداماد داشته اند.
معمای انقلاب علمی در تمدن اسلامی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
تاریخ فلسفه اسلامی سال ۳ پاییز ۱۴۰۳ شماره ۳
67 - 99
حوزههای تخصصی:
علم در تمدن اسلامی، علی رغم برخی پیشرفت هایی که داشت، نتوانست یک تغییر یا انقلاب جدی را در خود به وجود آورد و به گمان برخی از اندیشمندان آخرسر با رکود و افول مواجه شد. در این نوشتار، به بررسی و ارزیابی برخی از عواملی می پردازیم که از آن ها به عنوان موانع بروز تحول در علم ورزی تمدن اسلامی یاد می شود. در این راستا عواملی مانند حاکمیت تفکر اشعری و تضادش با پژوهش در علوم تجربی، نبود حمایت های اجتماعی و اقتصادی، و همچنین فلسفه ارسطویی را بررسی و تحلیل می کنیم. سعی می کنیم نشان دهیم که اشاعره آنگونه که عموما تصور می شود، مخالف علم ورزی نبودند و چه بسا اگر واقعا چهارچوب فکری آنان در علم ورزی حاکمیت پیدا می کرد، احتمالا شاهد تحولاتی چشم گیر در علم تمدن اسلامی می بودیم. بدین ترتیب، نقش تخریبی اشاعره را تعدیل می کنیم. در ادامه، ضمن پذیرش اهمیت حمایت های اجتماعی و اقتصادی در توسعه علم در دوران طلایی تمدن اسلامی، لزوم توجه به روش شناسی را مورد تاکید قرار می دهیم. با تکیه بر مثال هایی تاریخی از نورشناسی ابن هیثم و اسطرلاب زورقی، از یک طرف، نقش تخریبی روش شناسی مبتنی بر فلسفه ارسطو را مجددا تایید می کنیم و، از طرف دیگر، مساهمت مان در رابطه با تعدیل نقش تخریبی اشاعره را به شکل انضمامی تری توضیح می-دهیم.
نقش تغذیه بر رابطه مزاج و معرفت در حکمت متعالیه(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
حکمت صدرایی سال ۱۳ پاییز و زمستان ۱۴۰۳ شماره ۱ (پیاپی ۲۵)
151 - 162
حوزههای تخصصی:
نقش غذا و کیفیت آن بر جسم و روح انسان در منابع دینی و علمی مورد تاکید بوده است. با توجه به نظریه اتحادی ملاصدرا در باب رابطه نفس و بدن بر اساس حرکت جوهری و نظریه اتحاد علم و عالم و معلوم ، بررسی ارتباط تغذیه و معرفت در انسان نیازمند پژوهشی میان رشته ای است. این مقاله با روش توصیفی و تحلیلی و تطبیقی به بررسی دیدگاه حکمت متعالیه درباره قوای نفس و ارتباط آن با قوای بدنی و کارکرد دستگاه ادراکی و شکل گیری معرفت و به تبع آن تاثیر معرفت بر رفتار و شخصیت فرد مورد مطالعه قرار گرفته است. برای این منظور به برخی یافته های طب قدیم و جدید در مورد رابطه کمیت و کیفیت غذا بر مزاج و نفس و خلقیات انسان پرداخته و نتیجه گرفته ایم که در آراء انسان شناسی صدرایی به دلیل نحوه ارتباط نفس و بدن و یگانگی آنها، تغذیه و نوع آن از نظر ناسوتی و ملکوتی بر حافظه و هوش تاثیر مستقیم و موثری دارد و بطور غیر مستقیم بر کسب معرفت و مراتب آن و نیز سلامت روانی و اخلاق و برعکس ناسلامتی روانی انسان دارد.
تحلیل معناشناختی روایت اقوام متعمق آخرالزمان در نسبت با مجموعه روایات تعمق(مقاله پژوهشی حوزه)
منبع:
مشرق موعود سال ۱۸ پاییز ۱۴۰۳ شماره ۷۳
94 - 114
حوزههای تخصصی:
مسلم است که معارف الهی دارای درجات مختلفی از سطح و عمق و ادراک بشری، مشتمل بر مراتب متعددی از فهم و کشف است، انسان متناسب با هر مرتبه ادراکی به درک لایه ای از حقیقت نائل می شود. بالا ترین مرتبه ادراک، متعلق به مواجهه شهودی انبیاء با حقیقت است، دیگران نیز به فراخور تلاش علمی و عملی خود از این معارف بهره مند می شوند. طبیعی است که با رشد و تکامل علمی و عقلی، مراتب عمیق تری از فهم نیز برای انسان ها حاصل شود، اما از طرفی مجاری ادراکی بشر محدود بوده و امکان درک حقایق فراتر از مرزهای خود را ندارد. مضمون روایت اقوام متعمقون این است که خداوند سوره توحید و آیات پایانی سوره حدید را به این جهت نازل کرد که می دانست در آینده اقوام متعمقی خواهند آمد، کسانی از تعبیر متعمق معنای تشویق و مدح و عده ای مفهوم منع و ذم برداشت کرده اند، مسئله تحقیق این است که آیا تعمق در خصوص این روایت به معنای فهم عمیق و صفت مدح یا به معنای تجاوز از حد و صفت ذم است؟ در این مقاله با تأکید بر شیوه رایج معناشناسی، به تحلیل معنایی این روایت در نسبت با مجموعه روایات تعمق در مجامع حدیثی شیعه و سنی پرداخته و نشان داده ایم که با توجه به قرائن و شواهد موجود، این روایت بیش از آن که در مقام تحریک و تشویق به تعمق و ستایش آن باشد، ناظر به حذر و منع از تعمق بیش از اندازه در معارف است، بر این اساس اگرچه تلاش اعتدالی برای شناخت حدی از معارف که میسور فهم آدمی لازم است، اما تجاوز از این حد، مصداق تعمق مذموم و محل منع و نهی روایت خواهد بود.
سرشت انسان از دیدگاه ملاصدرا(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
پژوهشنامه کلام سال ۱۱ پاییز و زمستان ۱۴۰۳ شماره ۲۱
93 - 109
حوزههای تخصصی:
در آثار ملاصدرا، چهار دیدگاه متفاوت درباره سرشت انسان مشاهده می شود. انسان، در برخی از عبارات، نیک سرشت و در برخی دیگر بدسرشت معرفی شده است. صدرا بر اساس نظریه لوح سفید، در برخی موارد، به بالقوه بودن انسان از نظر نیکی و بدی قائل است که در مرحله بعد، نیکی یا بدی او فعلیت می یابد. دیدگاه چهارم صدرا این است که انسان ها از سرشتی واحد برخوردار نیستند، بلکه هر فرد سرشت ویژه خود را داراست. پژوهش حاضر، با تأسی به طریقه صدرالمتألهین در جمع آرای متشتت پیشینیان و نهایتاً بیان دیدگاه خاص طبق نظام فلسفی خویش، تلاش می کند تا با ارائه تفسیری مرتبط و مناسب، همه اقوال او در این زمینه را تبیین کرده و نظریه ای واحد در این مسئله ارائه نماید که مبتنی بر مبانی فلسفه صدرایی است. در این تحقیق که به روش توصیفی-تحلیلی انجام شده، برای نخستین بار نشان داده می شود که ملاصدرا در مسئله فطرت، دیدگاه چهارمی را اتخاذ کرده و این دیدگاه او از سازگاری بیشتری با مبانی فلسفی اش برخوردار است. افزون بر آن، می توان گفت این دیدگاه، جامع سایر دیدگاه های وی در مسئله فطرت نیز می باشد.
مبانی ابن ابی جمهور احسائی در مسئله ولایت پیامبر (ص) و ائمه (ع)
حوزههای تخصصی:
تلقی عمومی بر تحقق کرامت به دست اولیاء الهی است، اما مسئله ولایت تکوینی از مسائل اختلافی میان اندیشمندان مسلمان است. در اینکه فاعل حقیقی در تصرف خارق العاده کیست و محدوده تصرف ائمه (ع) چقدر است، میان عالمان اختلاف نظر وجود دارد. بررسی مبانی ابن ابی جمهور در مسئله ولایت حائز اهمیت است؛ او از اوّلین متکلمان شیعی است که مبانی تصوف را وارد علم کلام کرد و «ولایت» را با مبانی صوفیه تبیین کرد. این پژوهش با روش توصیفی - تحلیلی، به تبیین مبانی ابن ابی جمهور در مسئله ولایت پرداخته است. از مبانی او در مسئله ولایت، می توان به وحدت شخصیه وجود، قاعده الواحد، قاعده علیت و حقیقت محمدیه اشاره کرد. او با پذیرش مبانی مذکور و تأثیر تام از تصوف ابن عربی و حکمت اشراق، مبانی آنان را در تبیین تصرف تکوینی پیامبر (ص) و ائمه(ع) گردن نهاده و در مقابل دیدگاه متکلمان مطرح کرده است.
نقدی بر یک نقد؛ بازخوانی نظریه «قرب الهی» آیت الله مصباح یزدی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
معرفت فلسفی سال ۲۲ پاییز ۱۴۰۳ شماره ۱ (پیاپی ۸۵)
97 - 114
حوزههای تخصصی:
مقاله حاضر بازخوانی دیدگاه «قرب گرایی» آیت الله مصباح یزدی را با روش توصیفی تحلیلی و با رویکرد ارزیابی نقدهای جدید این نظریه وجهه همت قرار داده است. ازجمله نقدهایی که اخیراً بر این دیدگاه وارد شده عبارت است از: خروج بی جهت مفاهیم ماهوی از جملات اخلاقی و انحصار آنها به معقولات ثانیه فلسفی، عدم تفکیک میان الزام و لزوم و در نتیجه بروز مشکل نارسایی نظریه در الزام به غایت، که مرتبط با بعد منطقی نظریه است. در بعد معرفت شناسی، تحلیلی دانستن برخی گزاره های اخلاقی و در بعد هستی شناسی، عدم منشئیت حب ذات در گرایش های اخلاقی و نارسایی تعیین قرب الهی به مثابه مصداق کمال نهایی به سبب عدم امکان سنجش کمال حقیقی انسان در پرتو آن، ازجمله مهم ترین نقدهاست. بازخوانی دیدگاه آیت الله مصباح یزدی نشان می دهد برخلاف تصور ناقد، موارد به ظاهر نارسا و ناقص، ازجمله نقاط قوت نظریه محل بحث است، جز اینکه در برخی موارد به خاطر اجمال، برخی ابهامات و تناقضات ظاهری احساس می شود که در مقاله حاضر این موارد شرح و بسط یافته است.
بررسی مقایسه ای عوامل تداوم دین بودایی و زوال دین زرتشتی در چین باستان(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
الهیات تطبیقی سال ۱۵ بهار و تابستان ۱۴۰۳ شماره ۱ (پیاپی ۳۱)
147 - 164
حوزههای تخصصی:
موضوع دین در تاریخ روابط دو تمدن بزرگ ایران و چین، تاکنون کمتر بررسی شده است. بنا بر شواهد تاریخی و منابع چینی، ایرانیان دین های بودایی و زرتشتی را به چین وارد کرده اند. پژوهش های پیشین در این حوزه عمدتاً به شرح نحوه ورود این ادیان به چین بسنده کرده اند و به بررسی عمیق علل تداوم دین بودایی و زوال دین زرتشتی از اواسط قرن نهم میلادی به بعد نپرداخته اند. این پژوهش با اتکا به روش کتابخانه ای و مطالعه مقایسه ای داده های تاریخی استخراج شده از منابع چینی، برای نخستین بار به واکاوی علل تداوم دین بودایی و زوال دین زرتشتی در چین باستان می پردازد. فرضیه اصلی این پژوهش آن است که دین بودایی به دلیل انطباق و همگونی با تفکر و جامعه چینی و عدم رویکرد سیاسی، به ویژه از قرن نهم میلادی به بعد، تا به امروز در این سرزمین تداوم یافته است. درمقابل، دین زرتشتی به دلیل ناهمگونی آموزه ها و مناسک دینی با فرهنگ و شاخصه های فرهنگی مردم چین، نتوانست با این سرزمین سازگار شود و از بین رفت.
بررسی تطبیقی کسب های ممنوعه به دلیل عدم تعادل بین ثمن و مثمن از منظر قرآن و عهد عتیق(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
معرفت ادیان سال ۱۵ پاییز ۱۴۰۳ شماره ۴ (پیاپی ۶۰)
25 - 48
حوزههای تخصصی:
تحقیق حاضر درصدد مقایسه ی دو کتاب قرآن و عهد عتیق در موضوع «کسب های ممنوعه به دلیل عدم تعادل بین ثمن و مثمن» به روش تحلیلی توصیفی است. در قرآن و عهد عتیق احکام بسیاری برای مکاسب آمده است. این تحقیق ضمن بیان احکام کسب های ممنوعه در آیات قرآن کریم و عهد عتیق، به مقایسه ی تطبیقی میان احکام این دو کتاب پرداخته است. نحوه ی بیان احکام کسب های ممنوعه در قرآن و عهد عتیق، مباحثی که در هر دو کتاب بر آن تأکید شده و موضوعاتی که اصلاً از آن صحبت نشده، ازجمله مواردی است که سعی شده است در این پژوهش بدان پرداخته شود. به عنوان مثال هریک از دو کتاب شامل اشتراکاتی در رشوه و کم فروشی (یکی از اصول اساسی در هر دو کتاب، دعوت به عدالت و رعایت انصاف است و رشوه به صورت مستقیم و کم فروشی به صورت غیرمستقیم در هر دو نهی شده)، افتراقاتی در ربا (در عهد عتیق معامله ی ربوی با بیگانگان مانعی ندارد؛ اما در قرآن این طور نیست) و اختصاصاتی در احکام قمار هستند. قمار از مواردی است که در کتاب مقدس نیامده و تنها در سنت یهود بدان پرداخته شده است.
روش مندی جریان شناسی انحراف در عرصه مهدویت(مقاله پژوهشی حوزه)
منبع:
مشرق موعود سال ۱۸ پاییز ۱۴۰۳ شماره ۷۳
116 - 136
حوزههای تخصصی:
روش مندی جریان شناسی جریان های انحرافی مهدویت، درباره روش جریان شناسی، در مقام ارائه مدل و الگو بحث کرده است. یکی از واقعیت های عینی جامعه، وجود جریان های انحرافی در عرصه مهدویت است که باید مورد مطالعه قرار گیرند. این نوشتار با هدف ارائه روش بمثابه الگوی مطالعاتی، جریان شناس را در جریان یابی و جریان شناسی یاری می کند. طبق این مدل؛ جریان شناس با لایه های پنهان علت ها و روند معلول ها آشنا شده و ارزیابی دقیقی از جریان خواهد داشت. الگوی ارائه شده در این پژوهش؛ با استفاده از روش تحلیل لایه ای علت ها و با بهره از روش تحلیل تأثیر روند در آینده پژوهشی است. این روش به جریان شناس توان آن را می دهد که از زوایای مختلف به طراحی سؤال بپردازد و پس از پاسخ یابی برای سؤالات، ارزیابی نهایی را انجام دهد. ارکان اصلی در روش مندی جریان شناسی عبارتند از: جریان یابی، ارزیابی جهت کلی جریان، علت یابی با سه رویکرد: علل پیدایش، گسترش و گرایش، روند پژوهی با دو مرحله تحلیل روند جریان و تحلیل تاثیر بر روند.
بازخوانی دیدگاه استاد فیاضی در زمینه حکایت گری روح
منبع:
آموزه های حکمت اسلامی دوره ۲ بهار و تابستان ۱۴۰۳ شماره ۲
77 - 102
حوزههای تخصصی:
استاد فیاضی بر این باور است که انسان مرکب از روح و نفس (نباتی) و جسم است و ادراک از خاصیت های روح انسان است. ایشان معتقد است که در علوم حصولی، روح حاکی است و حکایتگری آن نیز علم حصولی است؛ نه صورت ذهنی. صورت ذهنی از نظر ایشان، نه حاکی (علم حصولی) و نه محکی (معلوم به علم حصولی) است؛ بلکه وجودِ ذهنی محکی است. براین اساس، علم حصولی کلی است؛ نه به این معنا که محکی های بی شمار بی واسطه (بالذات) و باواسطه (بالعرض) دارد؛ بلکه به این معنا که محکی هر علم حصولی می تواند وجودهای متعدد ذهنی و عینی داشته باشد. از نظر ایشان، محکی یا معلوم بالعرض بی معناست. محکی چه هنگامی که در صقع وجود عالم به وجود علمی یا ذهنی موجود شود و چه زمانی که خارج از صقع وجود عالم به وجود خارجی موجود شود، بالذات (بی واسطه) است؛ ازاین رو، میان علوم حصولی، چه تصوری و چه تصدیقی، و معلوم هیچ خطایی راه ندارد. خطا اولا فقط در علوم حصولی قضیه ای معنا دارد و ثانیا میان معلوم و مصداق (وجود عینی معلوم) اتفاق می افتد. در این نوشتار، پس از بیان بعضی از مقدمات و مبانی استاد فیاضی، نظریه ایشان در باب علم حصولی، موسوم به «حکایتگری روح»، تبیین و نقد شده است.
بررسی انتقادی رابطۀ عقل و جنبۀ عاطفی ایمان از منظر جان کاتینگهام(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
جان کاتینگهام، فیلسوف معاصر انگلیسی، توجه به ساحت عاطفی ایمان را از دو جهت ضروری می داند: تأثیر ساحت عاطفی در تحول انسانی و تبیین مسئله شر، و توجه به زبان دین و کارکرد آن در مسائل فلسفی. از نظر وی تحول یک فرآیند اجباری نیست و از طریق پذیرش درونی حاصل می شود، ولی این پذیرش با صرف شنیدن استدلال های عقلی حاصل نمی گردد، بلکه پاسخی از مجموع جنبه های فکری، عاطفی، اخلاقی و معنوی یک فرد است. کاتینگهام مسئله شر را نیازمند تبیین عاطفی در قالب نظریه جهان مبتنی بر مشیت و عشق الهی می داند. وی همچنین معتقد است باورهای دینی دارای محتوای گزاره ای و شناختی هستند، ولی این محتوا در لایه هایی از استعاره های مجازی و ادبی و به صورت زبان نمادین بیان شده، و کشف و استخراج آن از این لایه ها روش مختص به خود را می طلبد. بر این اساس، تحلیل تحت اللفظی این عبارات باعث سوءفهم از آن ها می شود. توجه به ساحت عاطفی در تحول انسانی نکته ای ارزشمند است، ولی تضعیف ساحت عقلانی در این زمینه در نهایت به نفع دین داری نیست و این از نقاط ضعف مهم کار فکری کاتینگهام است. ناظر به تبیین عاطفی از مسئله شر، تعمیم آن درباره همه انسان ها، خصوصاً انبیای الهی، صحیح نیست. همچنین تمامی مضامین دینی را نمی توان با زبان نمادین فهم کرد، بلکه دین مشتمل بر گزاره های متعددی است که بسیاری از آن ها دارای معنایی تحت اللفظی هستند.
آسیب شناسی اندیشه پروتستانتیسم در تقابل با حکومت دینی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
معرفت ادیان سال ۱۵ پاییز ۱۴۰۳ شماره ۴ (پیاپی ۶۰)
67 - 84
حوزههای تخصصی:
نهضت پروتستان در قرن شانزدهم میلادی با شعار اصلاح دینی دست به اعتراضاتی گسترده، به خصوص در برابر مرجعیت پاپ و سلسله مراتب روحانی در کلیسای کاتولیک زد. این اعتراضات در کنار عوامل دیگری که در طول سده های متأخر قرون وسطی باعث افول قدرت در حاکمیت کلیسای کاتولیک و دستگاه پاپی شده بود، اساس حکومت هزارساله در مسیحیت غربی را متزلزل ساخت؛ به طوری که کلیسای کاتولیک (دین)، برای همیشه از صحنه ی سیاست و حاکمیت کنار گذاشته شد. از سوی دیگر، تأکید جریان پروتستان بر شعار اصلاحات، این تحلیل را تقویت می کند که پروتستانتیسم نه در تقابل با حاکمیت دین، بلکه در راستای اصلاح آن و به طور خاص در جهت تغییر حاکمیت پاپ و کلیسای کاتولیک حرکت کرده است. مقاله ی پیش رو بر اساس روشی توصیفی و تحلیلی به بررسی ساختار، مبانی فکری و عملکرد رهبران نهضت پروتستان می پردازد و این فرضیه را تبیین می کند که ماهیت پروتستانتیسم و روح حاکم بر آموزه ها و شعارهای آن، مستلزم ایجاد بحران و هرج ومرجی است که امکان تحقق حکومت دینی را به طور کلی سلب می کند.
از «این همانیِ» سنت فلسفی غرب تا «نه این آنیِ» نام خدا در اندیشۀ لویناس(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
امانوئل لویناس سنت فلسفی غرب را تاریخ حذف غیریت مطلق تعریف می کند. حذف غیریت سبب شده هستی به صرف تابعی از اندیشه فروکاسته شود و از آن تمامیتی سر برآورد که مستعد استبداد و درخودماندگی است. این پژوهش بر آن است که نشان دهد دیدگاه انتقادی لویناس راه برون رفت از این انسداد هستی شناسانه را در نگاه ویژه یهودی به زبان می یابد و سپس قصد دارد تحلیلی زبان شناسانه از صورت بندی انتقادی این فیلسوف یهودی ارائه دهد. لویناس به پشتوانه نام گرایی یهودی یادآور می شود که زبانْ لوگوسی تک ساحتی و صرف گزاره هایی اخباری (هست ها) نیست. نام یادآور ساحت ندایی و امریِ زبان و حافظ تکینگی در برابر تمامیت است، زیرا تنها در خطاب است که دیگری بیرون از شرایط شناخت انسانی باقی می ماند. لویناس نشان می دهد که وحی یهودی نیز در ساحت ندایی و امری سیر می کند، چرا که وحی در این سنت دانشی مضمونی درباره خدا نیست، بلکه سخن گفتن خدا با انسان و رابطه دو غیریت است. رابطه خدا و انسان نیز تنها در نام خدا، به مثابه فرمان اخلاقی (بایدها) و پیروی انسان از آن، ممکن می شود. بدین سان نام خدا غیریتی می شود که در این همانیِ هستی شناسانه گسست ایجاد می کند.
مختصات معنایی نظام فیض از دیدگاه فلوطین و ابن عربی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
«نظریه فیض» از ابداعات فلوطین و پاسخی بر مسأله ی صدور کثرات از واحد بود. از دیرباز تاکنون تبیین های متعددی از فیض، توسط حکما صورت پذیرفته است، اما تفسیر ابن عربی بسیار متفاوت است. پژوهشِ حاضر می کوشد مسأله ی: مختصات معناییِ نظام فیض را با موازنه ی آرای افلوطین و ابن عربی و با بهره گیری از روشِ: توصیف و تحلیلِ ارسطویی بررسی کرده و آن را در دو سطحِ مؤلفه ها و مبانی، تطبیق و ارزیابی کند. هدف از انجام این پژوهش: کشف و استنباط مؤلفه های نظام فیض در دو دستگاه معرفتیِ فلوطین و ابن عربی است، به-طوری که ارتباط مبانی و آرای این دو نشان داده شود. یافته های تحقیق: حاکی از آن است که نظام فیضِ فلوطین و ابن عربی از نظر مبنا و بِنا تفاوت های بنیادین و ساختاریِ عمیقی دارند، به این صورت که ابن عربی توانسته است با طرح نظریه ی فیض در بستر وحدتِ شخصیِ وجود، تحلیل دقیق تر و جامع تری از آن ارائه دهد. مهم ترین دستاورد و شاخصه ی فیضِ ابن عربی را می توان در گذرِ او از کثرات هستی و تبیین عمیق از ربط حق با خلق، و میزانِ حضور و فاعلیتِ حق دانست.
اثبات وجود خدا در آثار فارابی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
حکمت معاصر سال ۱۵ بهار و تابستان ۱۴۰۳ شماره ۱ (پیاپی ۳۸)
167-198
حوزههای تخصصی:
بحث از خدا به عنوان مبدأ عالم از جمله محوری ترین مباحث فلسفه فارابی است. فارابی در احصاء العلوم جزء سوم علم الهی را مختص بحث از خدا و موجودات غیر جسمانی و صفات آنها و اثبات وجود آنها می داند. بنابراین، از دیدگاه فارابی وجود خدا بدیهی نیست و یکی از مسائل علم الهی (مابعدالطبیعه) محسوب می شود و باید برای اثبات آن برهان اقامه شود. اما مراجعه به آثار مشهور فارابی نشان می دهد که او در این آثار بخش خاصی را به این برهان اختصاص نداده و برهانی با صورتبندی مشخص بر وجود خدا اقامه نکرده است. بنابراین، مسأله این پژوهش این است که چرا با وجودی که فارابی در احصاء العلوم اقامه چنین برهانی را ضروری دانسته ولی جایگاه مشخصی را در اکثر آثار خود به آن اختصاص نداده است. بر اساس یافته های این پژوهش، بر خلاف آثار قطعی الإنتساب، برخی از آثاری که به فارابی منسوبند حاوی برهان واضح و روشنی بر اثبات وجود خدا هستند که بر اساس تمایز وجود از ماهیت و تمایز واجب از ممکن اقامه شده است (برهان وجوب و امکان). ابتناء این برهان بر این دو اصل اساسی که فارابی در آثار قطعیِ خود به آنها دست نیافته و لذا آرای مابعدالطبیعی اش بر آنها بنا نشده است، و نیز برخی شواهد موجود دیگر در متن این آثار، فرضیه عدم انتساب آن هارا به فارابی تقویت می کند. از یافته های دیگر این پژوهش این است که هرچند فارابی در آثار قطعی الإنتساب برهان واضح و روشنی بر اثبات خدا اقامه نکرده اما نمی توان گفت که او هیچ اهتمامی به اثبات وجود خدا نداشته؛ چرا که برخی بیانات او در تشریح مراحل کسب علوم نظری دربردارنده نوعی برهان علیت بر اثبات موجود اوّل هستند. بنابراین می توان طریق او را در اثبات وجود خدا برهان علیت دانست. علاوه بر این، عبارتی در کتاب آراء اهل المدینه الفاضله وجود دارد که به نظر می رسد فارابی در آن از طریق تحلیل ذات موجود اوّل به اثبات وجود او می رسد. از جمله نتایج و دستاوردهای این مقاله می توان به ارائه گزارش و تحلیلی دقیق از مواجهه فارابی با اثبات وجود خدا در تمام آثار منسوب به وی و نیز بررسی قرائن و شواهدی اشاره داشت که فرضیه عدم انتساب سه رساله عیون المسائل، الدعاوی القلبیه و شرح رساله زینون کبیر به فارابی را تقویت می کند و در نتیجه بر اساس آنها با قطعیت می توان گفت که فارابی به هیچ وجه برهان امکان و وجوب را بر وجود خدا اقامه نکرده است.