مطالب مرتبط با کلیدواژه
۱.
۲.
۳.
۴.
۵.
۶.
کوروش دوم
حوزههای تخصصی:
ورود پارسی ها به انشان / پارسه و ارتباط گسترده آنان با ساکنان عیلامیِ این سرزمین در جنوب غرب ایران باعث نفوذ فرهنگ و تمدن عیلام در فرهنگ و تمدن هخامنشی به ویژه در زمان کوروش دوم و کمبوجیه دوم شد. به علاوه، ادعاهای کوروش در استوانه مشهور خود به زبان بابلی که خود و اجدادش را پادشاهان انشان معرفی می کند و ذکرنکردن نام پارس و یا هخامنش در این نوشته، باعث شده است که در سال های اخیر تعدادی از اندیشمندان تاریخ ایرانِ پیش از اسلام درباره هویت پارسی کوروش دچار تردید شده و کوروش را دارای هویت عیلامی ـ انشانی بدانند. هرچند که تاکنون نقدهایی بر چنین ادعاهایی نوشته شده است، هنوز این بحث ها ادامه دارد.
در این مقاله تلاش شده است تا با استفاده از شیوه پژوهش های تاریخی و با استناد به داده های باستان شناسی، اسناد و نوشته های کهن میان رودانی ـ عیلامی، کتیبه های پارسی، الواح عیلامی، نوشته های یونانی و همچنین پژوهش های جدید تاریخی و با ارزیابی بحث های موافق و مخالفِ ادعای بالا، به بررسی نظر پاتس در رابطه با هویت انشانی ـ عیلامی کوروش دوم بپردازیم.
پارسی ها و عیلامی ها: بررسی جایگاه فرهنگ و تمدن عیلام در حکومت هخامنشی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
ورود پارسی ها به انشان و حملات مکرر اقوام میانرودان، به ویژه آشور، علیه اقوام و دولت های منطقه، منجر به برقراری روابط دوستانهای میان پارسی ها و عیلامی ها در هزاره اول ق. م. و درنتیجه، نفوذ بسیاری از ویژگیهای سیاسی، فرهنگی، نظامی و اداری تمدن عیلام درمیان پارسی ها شد.در این مقاله تلاش شده است تا با کمک منابع میانرودانی، عیلامی، الواح تخت جمشید و پژوهشهای تاریخی، ضمن بررسی روابط میان پارسی ها و عیلامی ها تا پایان پادشاهی داریوش اول (522- 482 ق. م.)، به تأثیرات فرهنگ عیلام بر تمدن هخامنشی در این دوره، به ویژه در دوره کوروش دوم و داریوش اول، و زمینه های آن پرداخته شود. به این منظور، ابتدا در مقدمه، به طور خلاصه به روابط میان پارسی ها و عیلامی ها پیش از تشکیل حکومت هخامنشی اشاره می کنیم و سپس، به بررسی این روابط وتأثیرات فرهنگی عیلامی ها بر تمدن هخامنشی از ابتدای حکومت کوروش دوم تا پایان دوران پادشاهی داریوش اول، خواهیم پرداخت
بازاندیشی در منابع؛ تحلیل انتقادی روایات یونانی از مرگ کوروش دوم(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
پژوهش های تاریخی ایران و اسلام پاییز و زمستان ۱۴۰۰ شماره ۲۹
298 - 324
حوزههای تخصصی:
کوروش بزرگ همواره به عنوان بنیانگذار شاهنشاهی هخامنشی شناخته شده است. این در حالی است که منبع قابل توجهی از سرزمین اجدادی اش در باب او باقی نمانده و پژوهش درباره زندگانی و مرگ او، تنها از طریق بررسی منابع بیگانه ممکن است. مهم-ترین منابعی که به ارائه تصویری نسبتاً روشن از زندگی کوروش می پردازند، آثار مورخان یونانی و اخلاف آن ها در دوره های بعد است. امّا این منابع به دلایل گوناگون در هاله ای از افسانه ها پیچیده شده و به تبع سرشت شان، مشکلات و ابهامات فراوانی دارند. مرگ کوروش نیز یکی از مسائل بسیار پیچیده در دوره هخامنشی است که افزون بر مشکلات مذکور، با تضاد و تناقض منابع نیز روبه رو است. از گزارش های گوناگون دو مضمون کلی از مرگ او در قالب مرگ در نبردی نهایی و مرگ طبیعی، مستفاد می شود. پرسش بنیادین پژوهش این است که چگونه باید تضاد مضامین روایات گوناگون را در مورد مرگ کوروش تحلیل کرد؟ این پژوهش بر این اساس می کوشد با رویکردی انتقادی و با تحلیل هر یک از روایات در ساخت و بستر زمانی، مکانی و گفتمانی آن ها، به بازاندیشی در باب این منابع بپردازد. یافته های این پژوهش نشان می دهد که روایات گوناگون در باب مرگ کوروش تنها گزارش هایی از میان گزارش های دیگر اند که می توان عناصر و منشأهای متفاوتی برای هر کدام از آن ها در نظر داشت. همچنین پژوهش حاضر با تحلیل انتقادی هر کدام از روایات می کوشد ویژگی های اعتبارشناختی هرکدام از گزارش ها را بسنجد. روش این پژوهش توصیفی-تحلیلی و به شیوه کتابخانه ای است.
تبیین و تحلیل انتقادی روایت کتسیاس کنیدوسی از تبار کوروش دوم(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
شاهنشاهی هخامنشی در پی فتوحات کوروش دوم (559-529پ.م) تأسیس شد. در بازه زمانی 559 تا 539 پ.م کوروش توانست با فتح هگمتانه، سارد، بابل و صفحات ساحلی آسیای صغیر، وارث تمدن های بزرگ آسیای غربی نظیر آشور، ایلام، ماد، لودیا و بابل شود. با وجود این، در باب مراحل آغازین زندگانی وی و به قدرت رسیدنش اطلاعات فراوان و روشنی موجود نیست. به گونه ای که منابع در باب نخستین مراحل زندگانی وی تصاویر متفاوتی را عرضه می کنند. یکی از این منابع که اهمیت بسیاری دارد، روایت کتسیاس کنیدوسی است. کتسیاس، کوروش را فرزند یک راهزن و یک بزچران از قبیله مارد توصیف می کند که با گذراندن مراحل قدرت در دربار ماد، علیه آن ها شورش کرده و قدرت را به خاندان خویش منتقل می سازد. این تصویر کتسیاس از کوروش کاملاً در تضاد با تصویری است که منابع مکتوب و مادی خاورنزدیک و متون کلاسیک یونانی از وی ارائه می دهند. در آن روایات جایگاه کوروش در تداوم یک خاندان شاهی انگاشته شده است. این پژوهش بر آن است به تحلیل زوایای گوناگون این روایت کتسیاس از کوروش بپردازد. در واقع مسئله این پژوهش بررسی چرایی و علت شکل گیری این روایت و عناصر مختلف درون آن بر اساس ساختارتاریخ نگاری کتسیاس است. در این راستا این پژوهش به روش توصیفی-تحلیلی و به شیوه کتابخانه ای و با بررسی داده های مکتوب و مادی عصر هخامنشی به این مسئله خواهد پرداخت.
تفسیر انتقادی یک انگاره: کوروش دوم و خشایارشای یکم در مکالمۀ افلاطونی «آلکیبیادس بزرگ»(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
رساله موسوم به «آلکیبیادس بزرگ» ازجمله متونی محسوب می شود که به رغم آنکه پژوهشگران تردیدهایی جدی در انتساب آن به شخص افلاطون ابراز داشته اند، از جایگاهی ویژه در میان آثاری برخوردار است که ذیل مکتب فلسفی و ادبی افلاطونی قرار می گیرند. این رساله شامل مکالمه ای میان سقراط و معاشر جوان او آلکیبیادس است و ضمن گفت وگو، در چند مورد از شاهنشاهی هخامنشی و مسائل مربوط به آن سخن می رود. در پژوهش حاضر منحصراً به یکی از این موارد، یعنی اشاره سقراط در سطور نخست رساله به کوروش دوم و خشایارشای یکم به عنوان تنها افراد میرا و فناپذیر شایسته احترام در نظر آلکیبیادس جوان و جاه طلب توجه شده است. درحقیقت پژوهش حاضر بر آن است از طریق مطالعه انتقادی و تطبیقی محتوای «آلکیبیادس بزرگ»، انگاره ها و تصورات ویژه ای را بررسی کند که وجود آن در فضای ذهنی نویسنده رساله، موجب ذکر نام کوروش و خشایارشا به عنوان تنها افراد ارجمند در نگاه شخصیتی همچون آلکیبیادس شده است و به یاری چنین خوانشی، یک انگاره پنهان در اندیشه یونانیان سده های پنجم و چهارم پیش از میلاد در باب این دو فرمانروای هخامنشی را بازخوانی کند.
پیوند شاه و آیین در اساطیر ایران و یونان و بررسی استمرار آن در مشروعیت بخشی هخامنشیان (مطالعه موردی: کوروش دوم و داریوش اول)(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
آیین و سیاست همواره دو رکن اساسی جوامع باستانی و در تمدن های کهن به نحوی با یکدیگر در ارتباط و پیوستگی بوده اند. اولین شواهدی که می توان از چگونگی شکل گیری آیین های نخستین به دست آورد در اساطیر یافت می شود. ایران و یونان به مثابه دو تمدن هماورد که با یکدیگر در تعامل و تقابل سیاسی-اجتماعی و فرهنگی-هنری به سر می بردند، بستری ارزشمند برای ریشه یابی مفاهیمی همچون آیین و پادشاهی هستند. بررسی تطبیقی اساطیر این دو تمدن ما را در تحلیل مناسبات و کنش ها و برهمکنش های اجتماعی-فرهنگی آنان یاری می کند. هدف اصلی این پژوهش که به روش توصیفی-تحلیلی با استناد به شواهد ادبی تدوین شده، بررسی تطبیقی پیوند شاه و آیین در اساطیر ایران و یونان و نسبت آن با دوران فرمانروایی کوروش دوم و داریوش اول است. پرسش بنیادین پژوهش حاضر این است که با توجه به روایات اساطیری ایرانی و یونانی، ارتباط شاه و آیین در اساطیر این دو تمدن به چه شیوه ای بوده و این ارتباط در دوران هخامنشی چگونه در فرآیند مشروعیت بخشی برای شاهان ایفای نقش کرده است. فرضیه مطرح در این پژوهش بر این بنیان است که با توجه به ارائه نمونه های شاه آرمانی در سنت اساطیری هندواروپایی، تصور شاه بدون پیوند او با آیین، ناممکن و به همین طریق امکان در نظر گرفتن آیین بدون شاه نیز وجود نداشته است؛ بدین سان با قدرت گرفتن هخامنشیان نیز این مسئله با کارکرد مشروعیت بخشی به حکومت به استوارترین شکل خود ادامه می یابد.