مطالب مرتبط با کلیدواژه
۲۱.
۲۲.
۲۳.
۲۴.
۲۵.
۲۶.
۲۷.
۲۸.
۲۹.
۳۰.
۳۱.
۳۲.
۳۳.
۳۴.
۳۵.
۳۶.
۳۷.
۳۸.
۳۹.
۴۰.
نظریه انتقادی
حوزههای تخصصی:
یورگن هابرماس از جمله متفکرین مکتب انتقادی است که به سختی می توان وی را به یک حوزه معرفتی خاص محدود و مقید نمود. با تفحص در آثار وی آشکار می شود که وی همزمان به چند حوزه معرفتی متفاوت از جمله فلسفه، جامعه شناسی، روان شناسی و زبان شناسی تعلق دارد. هابرماس برای حل معضلات بشر امروزین چندین رشته علمی را در هم بیامیزد که حاصل آن نظریه خویشتن نگری (تامل بر خویشتن) و نظریه کنش ارتباطی است. در هر دو نظریه تلفیقی از دانش های مختلف مشاهده می شود. از این رو، می توان تفکر میان رشته ای را یکی از شاخصه های اصلی نظریه انتقادی یورگن هابرماس برای رهایی جامعه مدرن از سیطره قدرت و ثروت دانست. بر همین اساس، متن حاضر می کوشد هم خاستگاههای معرفتی متفاوت تفکرهابرماس (فلسفه ذهن، فلسفه تاریخ، فلسفه انتقادی، جامعه شناسی معرفت، جامعه شناسی سیاسی، جامعه شناسی کارکردگرای ساختاری، اقتصاد سیاسی، روان کاوی، روان شناسی رشد و زبان شناسی) را نشان دهد و هم نحوه تلفیق آنها در نظریه ای منسجم و بدیع را تبیین نماید. به بیان صریح تر، مقاله حاضر متون اصلی هابرماس را مورد واکاوی قرار می دهد تا نخست منابع الهام بخش وی را مشخص سازد و آنگاه نحوه ترکیب و تلفیق حوزه های معرفت متفاوت در نظریه انتقادی بازتابی(در دوره اول) و نظریه انتقادی کنش ارتباطی (در دوره دوم) را نشان دهد.
منطق درونی نظریه انتقادی مکتب فرانکفورت و معرفت شناسی رهایی بخش(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
مکتب فرانکفورت از بزرگان دریافته که بنا بوده عصر جدید(روشنگری)، عصری همراه با آزادی و قدرت اراده انسانی و رهایی بخشی از سنت های اعصار گذشته باشد. عصری همراه با جرأت پرسیدن و دانستن. تفاوت میان این وعده و وضعیت عصر جدید که به ورطه خطرات بزرگی چون فاشیسم، نازیسم، سرمایه داری همراه با تقدس ابزارگرایی افتاده بود، مسئله عظیمی را در مقابل آن ها قرارداد. مسئله ای که هر نسل از نظریه پردازانش تا زمان حال تلاش دارند ضمن تحلیل دقیق از این انحراف به ارائه راه حلی در مقابل آن برسند. هرچند تفسیرهای متفاوتی از نگاه تحلیلی و راه حل مطرح شده توسط این مکتب موجود است ولی در این مقاله تلاش داریم تا با بهره گیری از رهیافت منطق درونی به روند تکوینی آنچه تحلیل مسئله و ارائه راه حل مکتب فرانکفورت بوده بپردازیم و ضمن ارائه تفسیر جدید خود به این سؤال بپردازیم که مبانی و استلزامات تحلیل راه حل این مکتب در مورد مسئله روشنگری را چه عوامل شکل داده است؟ پاسخ موقت ما در قالب فرضیه این است که پیامدهای اجتماعی آنچه محدودیت معرفت برآمده از عقل روشنگری یعنی پوزیتویسم خوانده می شود عامل اساسی شکل دهی به این مبانی و استلزامات بوده است.
چشم انداز رهایی بشر در نظریه اسلامی و نظریه انتقادی روابط بین الملل: رویکردی تطبیقی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
مقاله حاضر به بررسی تطبیقی چشم انداز رهایی بشر در نظریه اسلامی و نظریه انتقادی روابط بین الملل می پردازد. نگارنده از رهگذر مقایسه اصول فرانظری و مباحث محتوایی نظریه اسلامی و نظریه انتقادی روابط بین الملل می خواهد دریابد چه نقاط قرابت و افتراقی میان این دو رویکرد نظری در خصوص آرمان رهایی بشر وجود دارد. در پاسخ به پرسش اصلی مقاله، مدعای نگارنده این است که هرچند نظریه اسلامی و نظریه انتقادی، هر دو آرمان رهایی بشر را در کانون توجه خویش قرار داده اند، لکن برداشت و تعریفشان از آن اساساً مغایر است و چشم انداز رهایی را به گونه ای متفاوت ترسیم می کنند که ریشه اصلی این مغایرت و تفاوت را باید در سطح فرانظری و در اختلافات بنیادین هستی شناختی آنها سراغ گرفت.
تاثیر معرفت شناسی رهایی بخش مکتب فرانکفورت در نظریه روابط بین الملل(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
نظریه انتقادی با تکیه بر قدرت تجویزی در عرصة روابط بین الملل، خواستار رسیدگی به رهایی انسان ها از تمام بندهای ساختاری و هویتی است که تحت لوای مفاهیمی مسلط، مقدس پنداشته شده اند. این قصد با تکیه بر شکلی از معرفت شناسی صورت می گیرد که نظریه پردازان نسل اول و دوم مکتب انتقادی فرانکفورت، در مقابل معرفت شناسی پوزیتیویسم صورتبندی کرده اند. باتوجه به اهمیت و ضرورت بررسی این معرفت شناسی و تأثیر آن در نظریه های روابط بین الملل این مقاله تلاشی از یک منظر خاص برای نشان دادن تاثیر معرفت رهایی بخش در نظریه های روابط بین الملل است از دیگر سو، بررسی سهم نظریه انتقادی مکتب فرانکفورت در حوزه روابط مدّتوجه می باشد. از این رو سئوال نگارندگان این مقاله این است که ویژگی های معرفت شناختی نظریه انتقادی چه تأثیری در نظریه های روابط بین الملل داشته است؟ و فرضیه ای که در قالب پاسخ به این سئوال مدنظر قراردادیم این است که این تأثیر، طیف گسترده ای از مسائل از قبیل هویت دولت، جنسیت، فقر و نابرابری، جنگ و صلح و... را در قالب نظریه های مختلف شامل شده است
جامعه شناسی برنامه های درسی پنهان(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
برنامه های درسی علاوه بر دانش تخصصی خود، پیام های ضمنی ای را درباره ارزش ها، نگرش ها، و قواعد رفتاری به فراگیران منتقل می کنند که بر کردار و تلقی های آن ها تأثیر می گذارد. مقاله حاضر، به بررسی این مسئله می پردازد که «هریک از نظریه ها یا چشم اندازهای نظری جامعه شناسی، برنامه پنهان درسی را چگونه تبیین می کند؟» بر این اساس، هدف این پژوهش، بررسی مفهوم برنامه درسی پنهان و مرور تعریف ها و ماهیت آن در چشم انداز نظریه های گوناگون جامعه شناسی و شناسایی جنبه های اجتماعی شکل گیری برنامه های پنهان است. مقاله حاضر، پژوهشی کیفی در حوزه جامعه شناسی آموزش است که در آن مفاهیم و نظریه های مختلف مرتبط با برنامه درسی پنهان با استفاده از روش اسنادی، گرد آوری و تحلیل شده اند. چارچوب نظری این مقاله مبتنی بر دیدگاه های انتقادی در آموزش است و نتایج به دست آمده نشان می دهد که کردارهای ذی نفعان آموزش، روال ها، قوانین، کنش های متقابل، و ساختارهای اجتماعی در شکل گیری برنامه های درسی پنهان، نقش جدی ای ایفا می کنند. همچنین نتایج این بررسی مشخص کرد که طرفداران کارکردگرایی، برنامه درسی پنهان را به دلیل انتقال ارزش های اجتماعی، دارای ضرورتی کارکردی می دانند. مارکسیست ها و طرفداران نظریه انتقادی، میان برنامه های درسی پنهان و ساختار کلی اجتماعی، رابطه معنا داری درنظر گرفته و نقش برنامه را عبارت از آماده سازی فراگیران برای استثمار شدن در بازارهای کار معرفی می کنند. نظریه کنش متقابل اجتماعی به سلطه بی چون وچرای برنامه درسی پنهان معتقد نیست و امر جامعه پذیری را محصول «تعامل فراگیر» و «معلم » می داند. نظریه های فمینیستی نیز برنامه پنهان را عاملی برای مشروعیت بخشی به کلیشه های جنسیتی میان دانش آموزان دختر و پسر معرفی می کنند.
بررسی مفهوم رهایی بخشی از نظر امام خمینی(س) و نظریة انتقادی روابط بین الملل(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
رهایی بخشی و آزادسازی بشر از قیودی که ره آورد ساختار، اصول، و ارزش های نظام مسلط بین المللی است، عاملی برای طرح نظریات بازاندیشانه ای در روابط بین الملل گردیده که وجه مشترک همة آنها، تغییر نظم و نظام موجود و تلاش برای پی ریزی نظمی نوین و مطلوب در نظام بین الملل است. نظریه انتقادی روابط بین الملل، با تأکید بر مؤلفه هایی چون آزادی، عقلانیت و نیز نقد تجربه گرایی سنتی و علم گرایی محض، تلاش بسیاری برای نقد وضع موجود، فراهم آوردن زمینه ای برای امکانپذیر نمودن رهایی در سیاست جهانی و نیز تحقق زیستِ اخلاقی در نظام بین المللیِ دولت ها به عمل آورده است. همچنین، به دنبال پیروزی انقلاب اسلامی به رهبری امام خمینی، نیز شاهد طرح گستردة مباحث انتقادی نسبت به نظم و نظام بین الملل هستیم. این مقاله با بهره گیری از روش توصیفی تحلیلی، و نیز مطالعه اسنادی، به بررسی تطبیقی مفهوم رهایی بخشی از نظر امام خمینیو نظریه انتقادی روابط بین الملل پرداخته و علاوه بر بیان راهکارهای تحقق رهایی بخشی در نظام بین الملل، وجوه اشتراک و افتراق این دو رویکرد را نیز بررسی کرده است.
کاربست نظریه انتقادی در تحلیل پدیده تروریسم در خاورمیانه
رشد و گسترش تروریسم در منطقه خاورمیانه با شکل گیری شبکه تروریستی القاعده در دهه 1990 و اعلام خلافت گروه داعش در ژوئیه 2014 بعنوان خطرناک ترین تهدیدها علیه بشریت تبدیل شده و به سبب پیوند آن با فناوری های جدید، یک معضل راهبردی را به وجود آورده و توانسته است سبب نقش آفرینی گروه هایی کوچک اما با ساختارهای پیچیده در پهنه بین المللی شود. رشد این پدیده به صورت فراگیر تحقیقات گسترده ای را با نگاه اساسی به متغیرهای متعدد می طلبد. بنابراین پژوهش حاضر تلاش می کند تا با محور قرار دادن مفروض ها و مفاهیم نظریه انتقادی روابط بین الملل، دلایل رشد تروریسم در منطقه خاورمیانه را توضیح داده و کارآمدی این نظریه را در تحلیل پدیده تروریسم در این منطقه اثبات کند. بدین ترتیب سوالی که در اینجا مطرح می گردد این است که عوامل شکل گیری تروریسم در منطقه خاورمیانه از منظر نظریه انتقادی چیست؟ یا اینکه در روابط بین الملل چگونه می توان پدیده تروریسم خاورمیانه را تحلیل کرد؟ در پاسخ، فرض بر این است که باتوجه به مفروض های نظریه انتقادی، در دولت های میزبان تروریسم بعنوان سطح تحلیل میانه، عواملی چون سیطره عقلانیت ابزاری و عدم مفاهمه در سپهر عمومی و ضعف جامعه مدنی، سبب بسته شدن فضای سیاسی- اجتماعی بر کنشگران تکثرگرا و جنایات سازمان یافته بیرون از مجری دولت در این منطقه شده و در سطح تحلیل کلان سیطره هژمون و نفوذ آن در منطقه به واکنش نیروهای ضدهژمون مواجه شده که این امر گروه ضد سیستم و رهایی بخش ساختارشکن در هر دو سطح را در قالب تروریسم افراطی داعش و القاعده برانگیخته است.
بررسی رابطه چرخش زبانی با اندیشه انتقادی هابرماس و کاربست آن در نهاد حوزه عمومیِ ایرانی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
هابرماس از متفکران نظریه انتقادی مشهور به بازسازی نظریه سیاسی مارکسیستی با الزامات شرایط نو پدید است. در این تحقیق پژوهشگران تلاش دارند ضمن اشاره اجمالی به مبانی معرفتی او، جایگاهی را که زبان در فرایند شکل گیری حوزه عمومی و تعمیق کنش ارتباطی دارد تبیین کرده به این پرسش اساسی پاسخ دهند که کارویژه زبان ، دیالوگ و ارتباط زبانی در فضای حاکم بر اندیشه ورزی هابرماس به ویژه در شکل گیری حوزه عمومی چیست؟ و چگونه می توان با کاربست این نحله فکری مشکلات داخلی از جمله شکاف های ملت / ملت، دولت/ ملت و دولت / دولت و به ویژه نقش نهادهای حوزه عمومی در عرصه سیاست را مدیریت نمود؟ این پژوهش که از الزامات نظریه هنجاری-انتقادیِ مکتب فرانکفورت به عنوان چارچوب نظری بهره برده است، در بخش دوم مقاله می کوشد امکان کاربست این نظریه را در نهادینه کردن حوزه عمومی ایرانی مورد بررسی قرار دهد. مقاله حاضر از روش توصیفی – تحلیلی در بررسی متون هابرماس برخی راهکارها جهت پیش گیری از واگرایی ملی در ایران را با تقویت حوزه عمومی و ارتقاء انسجام داخلی ارائه نماید.
نقد معیار و معیار نقد(مقاله علمی وزارت علوم)
نقد امری طبیعی و انسانی است و از میل انسان به آزادی نشئت می گیرد. فکر همان حرکت ذهنی از مبدأ کاری به سوی نتیجه و برعکس آن است و خودِ همین سبب می شود که راه رفته یا عمل انجام شده ارزیابی شود. در ادوار گذشته، همه متفکران کار نقد انجام می دادند و همین کار موجب پیشرفت و رشد دانش شده است. خودانتقادی در حوزه های دینی و عرفانی هم جایگاه مهمی داشته است. درعین حال، تفکر انتقادی پدیده ای جدید است که به دنبال جزم گرایی در غرب و به طور ویژه پس از مارکسیسم رخ داد. آن چه در نقد مهم است این است که باید منتقد به مبانی تفکر نویسنده واقف باشد و نیز زمینه های فکری جامعه ای را که نویسنده در آن زندگی می کند بشناسد تا بتواند نقاد خوبی باشد. مکتب فرانکفورت درزمینه تفکر انتقادی مبتکر و صاحب نظر است و نویسندگان مشهور این حوزه صاحب نظران در این مکتب بوده اند. تفکر انتقادی بیش تر به نقادی درونی براساس اهدافی که متن یا مؤسسه دارد تکیه می کند. پیش فرض در نقادی هم بسیار مهم است. درمجموع، نقد معیار و معیار نقد دو شاخص عمده برای نقادی درست است.
نظریه انتقادی؛ الگویی برای تعامل دین و دولت در جمهوری اسلامی ایران(مقاله پژوهشی حوزه)
منبع:
علوم سیاسی (باقرالعلوم) سال بیستم تابستان ۱۳۹۶ شماره ۷۸
131 - 152
حوزههای تخصصی:
انقلاب اسلامی مرجعیت دوباره دین را در حوزه های مختلف زندگی، از جمله دولت مطرح کرد، ولی تبیین مناسب رابطه دین و دولت در قالب الگوهای رسمی و غیررسمی، قرین موفقیت نبوده و چالش های نظری و عملی به دنبال داشته است. هدف این مقاله، ارائه راهکاری برای تبیین رابطه دین و دولت از طریق کنش ارتباطی در حوزه عمومی و از طریق دموکراسی گفت وگویی به دور از سلطه قدرت و ثروت است تا در کاربست آن عقلانیت های مختلف از یکه تازی در عرصه دولت بپرهیزند. این نوشتار با رویکرد تحلیلی به تبیین نظریه انتقادیِ مبتنی بر کنش ارتباطی می پردازد و گفت وگو در حوزه عمومی را پیشنهاد می کند تا گفت وگوی دین و دولت در امور مبهم، از طریق رضایت و اقناع عمومی باشد
مطالعه مقایسه ای الگوی کنشگر انتقادی هنجارگرا با نظریه سیاست خارجی امام خمینی(س)(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
این پژوهش با هدف بررسی مقایسه ای نظریه سیاست خارجی امام خمینی (ره)با الگوی نظری سیاست خارجی مستخرج از نظریات هنجاری و انتقادی روابط بین الملل انجام شده است. بررسی مقایسه ای مبانی و اصول روش شناختی، معرفت شناختی و هستی شناختی هر یک از نظریات مذکور، منجر به شکل گیری و ارائه چارچوب مفهومی تحقیق در قالب الگوی سیاست خارجی «انتقادی هنجارگرا» گردید که بر اساس آن، امکان تجزیه وتحلیل و نیز فهم نظریه سیاست خارجی امام خمینی (ره)فراهم می گردد. یافته این پژوهش حاکی از آن است که علی رغم وجود اختلافاتی در مبانی نظری هر دو رویکرد مذکور، در بعد آسیب شناسی و تجویزگرایانه از اشتراکاتی برخوردار هستند؛ چنانچه هر دو رویکرد نظام موجود بین المللی را ناعادلانه، تحت نفوذ اراده و خواست قدرت های هژمون دانسته و ازاین رو بر ضرورت رهایی انسان ها از محدودیت های ساختارهای نظام سلطه و نیز بازتعریف و باز صورت بندی مفاهیم و ساختارهای آن تأکید ورزیده و به دنبال طرح ریزی نظامی عادلانه و هنجارگرا هستند؛ البته دراین بین، وجه تمایز عمده اندیشه سیاست خارجی امام خمینی (ره)توجه و تأکید ایشان بر بعد الهی نظام آفرینش و نیز برخورداری از رویکردی مبناگرایانه و دین مدارانه به پدیده های آن است.
نقد مکتب فرانکفورت بر روشنگری، و ارزیابی آن از منظرِ ریچارد رورتی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
مکتب فرانکفورت یا نظریه ی انتقادی یکی از جبهه های اصلی جنبش ضدروشنگری معاصر را تشکیل می دهد. هورکهایمر و آدورنو، دو نظریه پرداز مهم این مکتب، نشان می دهند که روشنگری در فرآیندی دیالکتیکی تیشه به ریشه ی خود می زند و بنیان ارزش های خود را سست می کند. از نظر ایشان، غلبه ی عقل ابزاری، که محصول گسترش دیالکتیکی روشنگری بوده است، هرگونه مبنای عینی برای تعهد به آرمان هایی چون آزادی، برابری، و حقوق بشر را زائل کرده است. ایشان روی آوردن روشنگری و فرزند خلف آن، یعنی لیبرالیسم، به فلسفه ی پراگماتیستی را نشان از ورشکستگی فکری روشنگری می دانند. در این مقاله می کوشم پس از شرح انتقادهای ایشان، از منظر یکی از مدافعان معاصر روشنگری، ریچارد رورتی، آن انتقادها را پاسخ دهم. رورتی روی گردادن لیبرالیسم از عقل باوری و روی آوردن آن به تاریخ گرایی و پراگماتیسم را نشان از به بلوغ رسیدن روشنگری در یک فرآیند خودشکنی و خودسازی می داند. در ادامه می کوشم بر مبنای دیدگاه پراگماتیستی او نشان دهم که لیبرالیسم پراگماتیک معاصر از اتهام وادادگی در برابر وضع موجود مبرا است و توانسته است با نقد وضع موجود بر اساس اهداف و آرمان هایی که بیش از همه با هویت ها و سنت های ریشه دار ما گره خورده اند، موضعی انتقادی در برابر کاستی های آن بگیرد و راهنمایی برای تحقق وضع آرمانی در وضع موجود فراهم کند. اما تفسیر پراگماتیستی خود رورتی از لیبرالیسم نیز با نقطه ضعف هایی روبه روست که می کوشم در پایان مقاله به طور گذرا به آن ها اشاره کنم.
گامی به سوی سنخ شناسی انتقادی هویت کارآفرینانه(مقاله علمی وزارت علوم)
پژوهش حاضر در پی طرح سنخ بندی انتقادی هویت کارآفرینانه است. اتکا بر رهیافت انتقادی به ویژه تعریف عقلانیت از منظر یورگن هابرماس و ابعاد مربوط به چارچوب مفهومیِ ناظر بر سنخ بندی هویت کارآفرینانه، از یک سو به شکل گیری قطبیتِ عقلانیت رهایی بخش در برابر عقلانیت ابزاری، و از سوی دیگر به قطبیتِ فردمداری در برابر جامعه مداری می انجامد که در نتیجه آن چهار سنخ هویت کارآفرینانه شامل آزادی خواهی، استقلال طلبی، نظم طلبی و سودجویی معرفی شده اند. در ادامه، جایگاه هر یک از این سنخ های هویتی در شناخت اقسام گوناگون کارآفرینی، بررسی و ضمن مقایسه این هویت ها، چهار نوع کارآفرینی شامل کارآفرینی عمومی، کارآفرینی سبک زندگی، کارآفرینی بوروکراتیک و کارآفرینی تجاری معرفی و دلالت های مفهومی این نوع سنخ شناسی طرح می گردند. پاین پژوهش علاوه بر غنای مطالعات هویت کارآفرینانه از طریق به پیش کشیدن نقش عقلانیت و قضاوت دربارهٔ جامعه، به تفاوت و تعارض این هویت ها نیز اشاره دارد . اتکا به مواضع نظریهٔ انتقادی در مطالعهٔ هویت کارآفرینانه، گامی است در راستای تعمیق سرشت میان رشته ایِ پژوهش کارآفرینی.
سازواری یا ناسازواری تربیت و سیاست؛ خوانش انتقادی نظریه های فضیلت گرایی، قدرت گرایی و انتقادی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
هدف اصلی این پژوهش، شناسایی و ارزیابی جریان های فکری ناظر به مسئله سازواری تربیت و سیاست می باشد. برای دستیابی به این هدف، سیر تحول اندیشه های ناظر به مناسبات تربیت و سیاست به عنوان دو امر و نهاد اجتماعی از منظر سازواری چارچوب نظری هر یک با هم، همخوانی با فلسفه اجتماع و یا با چارچوب فکری معیار مورد تحلیل قرار گرفت. در این تحلیل از الگوی هدف وسیله در معنای موسّع آن و همچنین دوگانه ساختار کارکرد دولت در کنار نظریه بحران اسپریگنز بهره گرفته شد. نتایج این مطالعه منجر به شناسایی سه جریان اصلی «فضیلت گرایی»، «قدرت گرایی» و «نظریه انتقادی» شد که طرح یا برجسته شدن آن ها اغلب واکنشی و برای سازوار نمودن تربیت و سیاست با هم و بر اساس فلسفه اجتماع مربوطه است. در پایان، در نتیجه تحلیل، مقایسه و نقد نظریه های موجود، نسخه اصلاح شده فضیلت گرایی متناسب با شرایط دولت جدید و بافت اندیشه اسلامی به مثابه رویکرد مرجح پیشنهاد شد. تصریح شد که تغییر معنای تربیت و سیاست و همچنین توزیع قدرت سه راه پیش روی رفع ناسازواری میان تربیت و سیاست به شمار می روند.
اندیشه «انتقادی» و بیداری اسلامی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
سیاست دوره ۴۴ زمستان ۱۳۹۳ شماره ۴
723 - 741
حوزههای تخصصی:
این مقاله در چارچوب الگوی نظریه انتقادی به تبیین تحولات انقلابی کشورهای عربی خاورمیانه پرداخته و به این نتیجه رسیده است که این تحولات صبغه اسلامی دارد. پس می توان آن را بیداری اسلامی نامید. از این روی، جهان عرب با ابتنا به عقلانیت فرهنگی نهفته در دین اسلام به سنت اسلامی جاری و دستاوردهای غرب به دیده انتقاد نگریسته و با استفاده از ظرفیت رهایی بخش اسلام علیه نظام حاکم شوریده است. هر چند امکان داشته و دارد که این خیزش توسط قدرت های خارجی و داخلی مخالف اسلام به چالش کشیده شود.
دیدگاه های نظری درباره نقش هویت در سیاست بین الملل(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
سیاست دوره ۴۵ بهار ۱۳۹۴ شماره ۱
209 - 227
حوزههای تخصصی:
در پژوهش های علمی دو دهه اخیر در رشته روابط بین الملل، توجه نسبتاً کمتری به نقش عوامل فرهنگی (در مقایسه با عوامل مادی) در فرایند سیاست بین الملل شده است. هویت، به خصوص هویت جمعی، یکی از این عوامل فرهنگی است که نقش شایان توجهی در تعریف منافع ملی و شکل دهی به رفتار سیاست خارجی کشورها ایفا می کند. این مقاله به بررسی مفهوم هویت و نقش آن در فرایند سیاست بین الملل از دیدگاه نظریه های مختلف موجود می پردازد.
بررسی تطبیقی مؤلفه های اخلاقی نظریه انتقادی مکتب فرانکفورت و اندیشه اسلام(مقاله ترویجی حوزه)
منبع:
اخلاق دوره جدید سال ششم بهار ۱۳۹۵ شماره ۲۱ (پیاپی ۴۳)
89 - 123
حوزههای تخصصی:
بدیهی است که علوم انسانی در زندگی نظری و عملی انسان تأثیر بسزایی دارد؛ چراکه نوع نگاه محقق به انسان و آرمان های اخلاقی او مسائل فراوانی از قبیل موضوع و روش و کاربرد را در علوم انسانی معین می کند و از سوی دیگر، رفتارها و باورها و حتی احساس های افراد براین اساس شکل می گیرد و تقویت می شود. ازاین رو بررسی علوم انسانی ضروری به نظر می رسد. در مقاله حاضر، برخی از مؤلفه های اخلاقی نظریهٔ انتقادی مکتب فرانکفورت از قبیل فردیت، آزادی، دین گرایی و خردگرایی که درحقیقت برگرفته از مبانی انسان شناسی اومانیستی این مکتب است، بررسی و درنهایت از نگاه دین اسلام و معارف حقه آن نقد خواهد شد.
تحلیل سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران در دوران جنگ تحمیلی بر اساس نظریه انتقادی روابط بین الملل
حوزههای تخصصی:
این مقاله درصدد واکاوی سیاست خارجی جمهوری اسلامی در دوران جنگ تحمیلی است. یکی از نظریه هایی که در تلاش است تا چگونگی کارکرد نظام بین الملل و هنجارهای حاکم بر آن و چگونگی تغییر نظم موجود و رسیدن به نظم مطلوب را توضیح دهد، نظریه انتقادی روابط بین الملل است. به نظر می رسد با توجه به رویکرد تجدیدطلبانه و استکبارستیزی سیاست خارجی جمهوری اسلامی، نظریه انتقادی روابط بین الملل قادر به تبیین سیاست خارجی در این سالها باشد. با توجه به همسویی اصول و مفاهیم سیاست خارجی در دوران جنگ تحمیلی ایران و نظریه انتقادی روابط بین الملل، این مقاله نشاندهنده ماهیت انتقادی سیاست خارجی ایران در این دوران است. در واقع سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران در سالهای جنگ تحمیلی امکان تحلیل با نظریه انتقادی روابط بین الملل را دارد.
مبانی فلسفی زیرساز فرهنگ برنامه درسی تربیت برای کار و بقا و ارزیابی سازواری فلسفی آن: چالش ها و افق ها(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
مطالعات برنامه درسی ایران سال دهم زمستان ۱۳۹۴ شماره ۳۹
109 - 132
حوزههای تخصصی:
با اهمیت یافتن مسائل اقتصادی در حیات ملت ها، تربیت حرفه ای نیز به عنوان یکی از مسائل تعلیم و تربیت تلقی گردید. از سوی دیگر، دیدگاه های برنامه درسی چنانچه بر مجموعه ای مغشوش از نظرات فلسفی روییده باشند، دیر یا زود، دچار اضمحلال خواهند شد و این عدم انسجام به صورت رخنه ای در دیدگاه، به تدریج وسعت خواهد یافت و از عدم انسجام نظری به نوعی ناکارآمدی و اغتشاش عملی نیز منجر خواهد شد. این مقاله نخست با روش تحلیل مضمون، به استخراج مضامین اصلی فرهنگ برنامه درسی حرفه ای می پردازد و سپس با تحلیل فرا رونده ی این مضامین، ردپای سه مکتب پراگماتیسم، ساختارگرایی و نظریه انتقادی به عنوان پشتوانه های فلسفی این فرهنگ آشکار می سازد. در نهایت سازواری و انسجام فلسفی مکاتب پشتیبان فرهنگ برنامه درسی با روش پژوهش ترکیبی مورد بررسی قرار گرفت. در این فرهنگ، ترکیب پراگماتیسم و ساختارگرایی خواستار ثبات است درحالی که ترکیب پراگماتیسم و نظریه انتقادی، تحول و تغییر را می طلبد. همچنین دو ویراست از پراگماتیسم در این ترکیب به ظهور می رسد که یکی برای فرد و دیگری برای جمع، اصالت قائل است. در نهایت با ترکیب سازوار این نظریه ها، سه ویراست معتبر فلسفی افقی جدید پیش روی این فرهنگ فرا می نهد. ویراست حرفه گرایی تحول خواه، حرفه گرایی محافظه کار و حرفه گرایی فرد گرا، گونه هایی از این فرهنگ اند که هر یک در درون مبانی فلسفی خویش، دارای سا زواری اند و می توانند بدیل های فرهنگ ناسازوار کنونی به شمار روند.
تقریری انضمامی از خود در جامعه: نقد و بررسی کتاب ازخودبیگانگی(مقاله علمی وزارت علوم)
الیناسیون یا ازخودبیگانگی از مفاهیم مهم فلسفی و اجتماعی از هگل به بعد بوده که در دوران اخیر تا حدودی از اقبال و توجه بدین مفهوم کاسته شده بود. کتاب ازخودبیگانگی «راهل یگی» با بازخوانی این مفهوم بر اساس رویکردی فلسفی و اجتماعی، سابقه ازخودبیگانگی را تا اندیشه روسو به عقب برده و با نقد رویکرد ذات گرایانه وی و دیگران، بر آن است که ازخودبیگانگی را باید در متن روابط انضمامی و اجتماعی بررسی نمود. در این دیدگاه، الیناسیون زمانی پدیدار می شود که نوع رابطه آدمی با دیگران از جمله در نقش هایی که بر عهده گرفته، مختل شده و به تعبیر وی در «رابطه بی رابطه گی» قرار گیرد. یگی بر آن است که انسان ماهیت و ذاتی مجزا و مستقل از جامعه و روابط و نقش های آن ندارد که بتواند در حکم معیاری برای ارزیابی وضعیت ازخودبیگانگی انسان به کار گرفته شود. از این رو با آنکه نقش های اجتماعی و روابط جمعی گاه موجب ازخودبیگانگی انسان می شود، در عین حال همین تعاملات اجتماعی ارائه گر ظرفیت ها و امکاناتی برای رهایی آدمی نیز هست و لذا رهایی از الیناسیون را نباید جایی بیرون و خارج از جامعه و روابط آن جستجو نمود.