هدف پژوهش طراحی و اعتبارسنجی الگوی برنامه درسی مبتنی بر فعالیت های فوق برنامه در دوره ابتدایی است. برای دستیابی به این هدف از روش سنتزپژوهی در طراحی الگو و تکنیک دلفی در اعتبارسنجی استفاده شد. جامعه هدف شامل اسناد بالادستی، مکتوب کتابخانه ای و الکترونیکی فعالیت های فوق برنامه ملی و بین المللی و متخصصان برنامه ریزی درسی بود. روش نمونه گیری هدفمند بود. یافته ها نشان داد الگوی برنامه درسی فعالیت های فوق برنامه برای دانش آموزان دارای ویژگی های اساسی در زمینه غنی سازی یادگیری، برنامه درسی و اوقات فراغت دانش آموزان، افزایش عملکرد تحصیلی، رفع نواقص و کاستی های برنامه درسی رسمی نظام آموزشی و توجه به ویژگی ها، استعدادها، تفاوت ها و توانایی های فردی، محلی- منطقه ای است. به نحوی که ویژگی های هریک از عناصر نه گانه برنامه درسی متناسب با شرایط دانش آموزان و نظرات متخصصین به ترتیب اهمیت شناسایی شد
این پژوهش به بررسی مسأله ی امکان سنجی برنامه ریزی درسی دوزبانه(فارسی و ترکی) در آموزش ابتدایی از منظر مدیران و معلمان در دو استان آذربایجان شرقی و غربی پرداخته است. پژوهش حاضر از نوع کاربردی بوده، برای اجرای آن از روش توصیفی پیمایشی استفاده شده است. به منظورگردآوری داده ها از مقیاس محقق ساخته استفاده شده، روایی پرسش نامه از طریق نظرات متخصصان و کارشناسان، بررسی و پایایی آن از طریق ضریب آلفای کرونباخ محاسبه و 90/0 برآورد شده است. جامعه ی آماری پژوهش، مشتمل بر 7231 نفر از مدیران و معلمان شهرهای تبریز، ارومیه، مرند و خوی در مدارس ابتدایی می باشد. با استفاده از جدول نمونه گیری مورگان 400 نفر به عنوان نمونه ی آماری پژوهش برآورد گردیده که از طریق نمونه گیری طبقه ای نسبتی انتخاب شده است. تجزیه و تحلیل داده ها در سطح آمار استنباطی با آزمون های t تک نمونه ای، t گروه های مستقل، تحلیل واریانس چند متغیره(مانوا) و شفه انجام پذیرفته است. نتایج پژوهش نشان داده که نگرش پاسخ دهندگان نسبت به برنامه ریزیدرسی دوزبانه مثبت بوده است، یعنی مدیران و معلمان شرکت کننده در این پژوهش نگرش مثبتی نسبت به آموزش دوزبانه دارند. از لحاظ آمادگی نیروی انسانی و امکانات برای اجرای برنامه در دو استان در حد متوسط به بالا می باشد. و هم چنین بین دیدگا ه های مدیران و معلمان از لحاظ متغیرهای جمعیت شناختی(محل خدمت، جنس، مدرک تحصیلی و سمت) تفاوت وجود ندارد. ولی بین دیدگاه های مدیران و معلمان براساس سابقه ی خدمت تفاوت وجود دارد.
هدف اصلی این پژوهش توصیفی - همبستگی، تعیین سهم نگرش تفکر انتقادی و شیوه های شناختی یادگیری در پیش بینی عملکرد تحصیلی دانشجویان بود. برای این کار تعداد 301 نفر از دانشجویان کارشناسی دانشگاه تبریز به شیوه نمونه گیری تصادفی خوشه ای چندمرحله ای انتخاب شدند و علاوه بر گزارش معدل خود، به پرسشنامه های آمادگی نگرش تفکر انتقادی کالیفرنیا و سبک های یادگیری کلب پاسخ گفتند. مبتنی بر یافته ها، نگرش تفکر انتقادی (132/0= ß ) و مشاهده تأملی (136/0-= ß ) توانست 5% از تغییرات عملکرد تحصیلی را تبیین کند. بین آزمایشگری فعال و عملکرد تحصیلی نیز همبستگی مثبت وجود داشت (114/0= r و 05/0 < P ). بین نگرش تفکر انتقادی و مشاهده تاملی رابطه منفی وجود داشت(22/0-= r و 01/0 < P ). این رابطه با مفهوم سازی انتزاعی مثبت بود (16/0= r و 01/0 < P ).
هدف از پژوهش حاضر بررسی رابطه ساده و چندگانه استرسورهای دانشجویی (استرسورهای مربوط به شرایط تحصیلی، محیط آموزشی، فارغ التحصیلی و محیط خوابگاه) و عملکرد تحصیلی در دانشجویان دارای نگرشهای مذهبی بالا، متوسط و پایین می باشد. نمونه پژوهش شامل 511 نفر (235 پسر و 276 دختر) از دانشجویان دانشگاه محقق اردبیلی بود که به روش تصادفی ساده انتخاب شدند. برای جمع آوری داده ها از پرسشنامه استرسورهای دانشجویی و پرسشنامه نگرش مذهبی جهت آزمون فرضیه ها استفاده شد. نتایج نشان داد که استرسورهای دانشجویی با عملکرد تحصیلی دانشجویان دارای نگرشهای مذهبی بالا (0.33-=r)، متوسط (r=-0.31)و پایین (r=-0.59) رابطه منفی دارد (p<0.001). بین ترکیب خطی متغیرهای پیش بین (استرسورهای دانشجویی) با متغیر ملاک (عملکرد تحصیلی) دانشجویان دارای نگرشهای مذهبی بالا (0.336=MR)، متوسط (0.334=MR) و پایین (0.661=MR) رابطه معنی داری وجود دارد (p<0.001). نتایج آزمون Z فیشر نشان داد که ضریب همبستگی چند متغیری استرسورهای دانشجویی با عملکرد تحصیلی "دانشجویان دارای نگرش مذهبی پایین در مقایسه با دانشجویان دارای نگرش مذهبی متوسط" و "دانشجویان دارای نگرش مذهبی بالا" به طور معنی داری بیشتر است (p<0.05). بین ضریب همبستگی چند متغیری استرسورهای دانشجویی با عملکرد تحصیلی "دانشجویان دختر (0.535=MR) و دانشجویان پسر (0.436=MR)" تفاوت معنی داری به دست آمد.
هدف پژوهش حاضر شناسایی محتوا و منبع دانش عملی معلمان با تجربه ابتدایی و ترسیم نحوه تعامل بین آنها در قالب مدل مفهومی است. برای مطالعه هدف مورد نظر، از رویکرد کیفی و روش پدیدارنگاری استفاده شد. مشارکت کنندگان پژوهش شامل 11 معلم با تجربه بالای 10 سال، از شهرستان ساری بودند که به شیوه نمونه گیری هدفمند از نوع ملاکی انتخاب شدند. داده های پژوهش از طریق مصاحبه نیمه ساختارمند، مصاحبه بازسازی شده و چک لیست مشاهده کلاس درس جمع آوری شد. روش تحلیل داده ها بر اساس الگوی کدگذاری سه مرحله ای نظریه داده بنیاد انجام گرفت. به طور کلی، یافته های پژوهش نشان داد محتوای دانش عملی معلمان شامل 8 مقوله دانش موضوعی، دانش پداگوژی محتوا، دانش از یادگیرنده، دانش از برنامه درسی، دانش مدیریت کلاس درس، دانش خلق فضای مطلوب یادگیری، دانش از بافت مدرسه و دانش از خود است. همچنین منابع اصلی این دانش ها شامل تجربه تدریس، تجربه زندگی، دوره های تربیت معلم، آموزش ضمن خدمت، تجربه دوران تحصیلی، متخصصان و صاحب نظران دانشگاهی، رسانه های گروهی، تجربه همکاران و بازخورد از یادگیرندگان و والدین آنان است. در پایان بر اساس مدل مفهومی پژوهش، رویکرد سه مرحله ای به منظور اثربخش تر کردن برنامه درسی تربیت معلم دوره آموزش ابتدایی کشور ارائه شده است.