یکی از منشأهای داستانی نمایش در جهان روایت بوده است . ضمن اینکه روایت ، به ویژه در اکثر حوزههای نمایشی شرق ، خود مقدمه و مرحلة ماقبل دگردیسی و تکوین نمایش است ، از عناصر مجرد و منتزع تا مراسم و آیین کامل تا نمایش . جوهر نمایش در شرق نقالی یا روایت است که ناشی از جهانبینی شرقی و روح آیینی نمایشهای آن است . در این مقاله ، ابتدا چگونگی حضور نقال بر صحنة واقعگریز نمایشهای آیینی ـ سنتی در هند و چین و ژاپن و ایران ( مانند کاتاکالی ، تعزیه و سایهبازی ، پین وان ، نو و بوانراکو ) بررسی شده است . سپس نقالی در ایران بر اساس فضا ، محتوا و مضمون ، عدة اجراکنندگان ، لوازم یا شکل اجرا ، و جنسیت اجراکنندگان طبقهبندی شده است .
در این نوشته ، از منظری معرفتشناسانه ، گسترش ِجلوة بیگانهسازی یا ، به تعبیری ، مهمترین آموزة نمایش مدرن ، آن هم در زمینهای از مطالعات فرهنگی ، بررسی شده است . در اینجا ، در وجهی از استعارهای فلسفی ، بیگانهسازی به مثابة انگارة دانایی نمایش مدرن مد نظر قرار گرفته و اثر آن در جنبههای نظری تئاتر معاصر بررسی شده است . آراء برتولت برشت ( تئاتر حماسی ) و پیتر وایس ( جنبش تئاتر مستند ) و آنتونن آرتو ( تئاتر خشونت ) به واسطة چنین نظرگاهی با تأویل اندیشمندانة فوکو از تابلوی ندیمههای ولاسکوئز گره خورده است .