فیلترهای جستجو:
فیلتری انتخاب نشده است.
نمایش ۵۶۱ تا ۵۸۰ مورد از کل ۱۴٬۷۰۹ مورد.
منبع:
متافیزیک سال ۱۵ بهار و تابستان ۱۴۰۲ شماره ۳۵
105 - 119
حوزههای تخصصی:
یکی از کهن ترین نظریه ها دربارۀ سرشت هنر، نظریۀ «تقلید» (هنر به منزلۀ تقلید طبیعت) است. نخستین بار افلاطون مبانی نظری این نظریه را ازحیث فلسفی بررسی کرد. آنچه در موضع افلاطونی درخصوص ماهیت میمه سیس محوریت دارد، فاصلۀ وجودی میان اصل و روگرفت است. این رویکرد در تاریخ فلسفه موجب واکنش های متفاوتی شده است. هانس گئورگ گادامر در دورۀ معاصر، به تأسی از مبانی هرمنوتیک فلسفی خودش به ارزیابی مسئلۀ میمه سیس و رویکرد افلاطونی پرداخته است. او برخلاف افلاطون، حیث وجودی و معرفتیِ روگرفت را در نسبت با اصل در مرتبۀ نازلی قرار نمی دهد؛ بلکه به باور او، خودِ روگرفت ازحیث «سرشاری و فزونی در وجود» و بازنمایی «معنا» می تواند نقش اصل را بازی کند. برپایۀ این نگرش، ما به جای اینکه روگرفت را براساس اصل بسنجیم، این خود روگرفت است که می تواند بینش ما را نسبت به اصل (یا واقعیت) و حتی خودمان هم متحول سازد. براین اساس، اثر هنری، حتی اگر روگرفت چیزی هم باشد، باز می تواند موجب «بازشناسی» شود. در نوشتار حاضر ضمن شرح موضع ضدافلاطونیِ گادامر درخصوص رابطۀ اصل و روگرفت در حوزۀ هنر، با تکیه بر برخی از آثار مرتبط او، به ارزیابی نگرش او پرداخته می شود و نشان داده می شود که او باوجود تأکیدش بر نقش مستقلِ روگرفت، گهگاهی ناخواسته به همان موضع افلاطونی بازمی گردد.
رورتی درمقابل کانِنت، «آزادی» بدون «حقیقت»: خوانش رورتی از اورول(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
متافیزیک سال ۱۵ بهار و تابستان ۱۴۰۲ شماره ۳۵
157 - 178
حوزههای تخصصی:
آیا «آزادی» بدون «حقیقت» معنای محصلی دارد؟ فریب مردم حمله به آزادی آنها تلقی می شود؛ اما بدون «حقیقت» چگونه می توان فریب را تشخیص داد؟ پاسخ مشهور رورتی این است که اگر ما مراقب «آزادی» باشیم، «حقیقت» مراقب خود خواهد بود. نزد او «آزادی» مقدم بر «حقیقت» است. کاننت، برخلاف رورتی، عقیده دارد «حقیقت» مبنای اساسیِ «آزادی» است. وی به رمان 1984 اورول اشاره می کند. کاننت «قساوت[1]» جهان 1984 را نتیجۀ حذف «حقیقت» در این جهان می داند. کاننت، در پی طراحی راهبرد ویژه ای برای واردساختن انتقاداتش بر رورتی است. او برخلاف منتقدان رئالیست رورتی، قصد ندارد به معنای «متافیزیکی» «حقیقت» استناد کند. کاننت با رورتی موافق است که «رئالیسم متافیزیکی» نمی تواند مبنای «آزادی» باشد؛ اما ازنظر او «حقیقت»، کارکردی «غیر متافیزیکی» در «عرف عام» دارد که نقشی اساسی در شکل گیریِ «آزادی سیاسی» ایفا می کند؛ اما کاننت در طراحی راهبرد انتقادی خویش موفق نیست. وی نه تنها گزارش دقیقی از اندیشۀ رورتی ارائه نمی دهد، بلکه برخلاف ادعایش، نمی تواند بدون توسل به رئالیسم متافیزیکی، کارکردهای غیررئالیستی حقیقت را برای دفاع از «آزادی» به کار گیرد؛ ازاین رو، ناچار، رئالیسمی نهفته[2] را وارد استدلال هایش می کند که منافی رویکرد غیرمتافیزیکی او است. [1] Cruelty [2] Crypto Realism
Fardid and Nasr on the Confrontation of Western World(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
پژوهش های فلسفی زمستان ۱۴۰۲ شماره ۴۵
283 - 299
حوزههای تخصصی:
Regarding the way of facing the West and modernity, Ahmed Fardid is among the thinkers who, by adopting a philosophical and judgmental approach, rejects modernity, philosophy, and western civilization in its entirety. Fardid considers modernity and the West to have an inherent crisis and considers any attempt to patch up modernity with Eastern religions or cultures futile. Fardid, who is the creator of the word “ Gharbzadegi (Westoxification)”, considers human sciences and Western civilization to be nothing more than the inciting soul vanities and blasphemy. By adopting an essentialist and negative approach towards the modern world, he calls for a complete break from the subjectivism and humanism associated with the modern world and a return to Islamic-oriented philosophy (Hekmat-e Onsi). Seyyed Hossein Nasr, as a traditionalist thinker, rejects Western civilization and modernity as a unified whole. He wants to incorporate modern science and reason and take perennial philosophy. In this paper, via a comparative analysis method, this hypothesis is examined that although Fardid and Nasr are sympathizers in the complete negation and rejection of the modern world, Fardid confronts modernity and its consequent subjectivism using Heidegger’s western thought. This is when Nasr confronts modernity from the perspective of a traditionalist thinker who believes in the foundations of tradition. Nasr considers the return to the perennial philosophy to solve confronting the Western world and modernity, but Fardid faced with the modern world, emphasizes that although modernity is the exposure of self-fulfillment, one must strive to overcome it. It is difficult to return to the past.
تحلیل فلسفی رومانتیسیسم آلمانی در آیینه فلسفه قاره ای معاصر(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
غرب شناسی بنیادی سال ۱۴ بهار و تابستان ۱۴۰۲ شماره ۱ (پیاپی ۲۷)
215 - 240
حوزههای تخصصی:
طرح اساسی نوشتارِ حاضر بر مبنای مسأله چگونگی نسبت رومانتیسیسم فلسفی با فلسفه روشنگری و ضد روشنگری از یک سو و نحوه تاثیرگذاری کلیدواژگان و تعابیر اندیشه ای این جنبش بر فلسفه قاره ای معاصر، پی ریزی شده است. فرض بر این است که رومانتیسیسم فلسفی کوشش می کند تا با ایجاد سنتزی میان فلسفه روشنگری و جنبش های ضدِ روشنگری به تعادلی میان اومانیسم و خردگرایی مدرن با ارزش های سنتی و ضد مدرن دست یابد. این در حالی است که کلیدِ مهم این سنتز رومانتیک را باید در نگرشِ خاصِ رومانتیسیسم به فلسفه زیبایی شناسی و هنر جستجو کرد. در پیگیری مقصودِ مذکور، ضمن بررسی تبارشناسانه و تاریخی، نسبتِ تعابیِر کلیدی و مهّمِ سنّتِ رومانتیسیسم آلمانی با فلسفه قاره ای معاصر، مورد واکاوی قرار خواهد گرفت: علم گرایی پوزیتیویستی افراطی و مشیِ ضدِ فلسفی آن که برآمده از عقلانیت ابزاری است؛ همچنین رویکردهای شبه فلسفی و شبه علمی پست مدرنیسم در نسبت با احساسی گری رُمانتیک.
بررسی تطبیقی دیدگاه اشاعره و ملاصدرا در نحوه فاعلیت الهی و غیرالهی با توجه به قاعده: «لامؤثِّر فی الوجود الا الله»(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
در تبیین نحوه فاعلیت الهی و غیرالهی، قاعده «لامؤثر فی الوجود الا الله» مورد پذیرش و تأکید اشاعره و ملاصدرا است. لکن هر کدام، تفسیری متفاوت از این قاعده ارائه کرده اند. در این مقاله با روش توصیفی – تحلیلی – انتقادی، با بررسی تطبیقی میان این دو دیدگاه درپی فهم پاسخ به این سؤال هستیم که تبیین، مبانی و لوازم دو دیدگاه از فاعلیت الهی و غیرالهی برپایه قاعده مزبور چیست؟ اشاعره بر اساس این قاعده، هرگونه علیت و تأثیر و تأثُّر را در میان فاعل های غیر الهی انکار کرده اند و فقط فاعلیت مستقیم الهی را برای همه افعال می پذیرند. اما ملاصدرا بر اساس مبانی فلسفی خود در حکمت متعالیه، ضمن اثبات فاعلیَّت قریب الهی برای تمامی افعال، نقشی را نیز برای فاعل های غیرالهی در افعال می پذیرد و گونه ای از تأثیر و تأثُّر در میان مخلوقات را اثبات می کند. هر دو دیدگاه دارای اشتراکات و افتراقاتی هستند و هیچ یک از آن دو خالی از اشکال به نظر نرسید. با این حال به نظر می رسد از میان تبیین های متعدد و مختلفی که از دیدگاه ملاصدرا ارائه شده است، تبیینی که ملاعلی مدرس از آن ارائه کرده، تا حد زیادی پیراسته از اشکالات می گردد.
تاخوردن ایده تکوین دلوز در معانی بیلدونگ کانت: هماهنگی عمیق از دورترین فاصله(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
چگونه تکوین باعث می شود فراتر از زیباشناسی تأملی کانت، چرخشی به استتیک کنشگرانه دلوز صورت گیرد. چگونه مسیر انسان شناسی زیباشناسی کانت به سمت هستی شناسی هنرمند و اثر هنری در استتیک دلوزی جهت می گیرد.برای پاسخ به این پرسش ها باید بررسی کرد که ایده تکوین دلوز با تأکید بر کدام قسمت ها و چه نسبت های نامتناهی از فحوای نقد سوم کانت شکل می گیرد و چه ایده هایی به وجود می آورد. تکوین چه تأثیری در گسترش معانی بیلدونگ در نقد سوم کانت دارد.شاکله بحث در نقد سوم کانت در باب امر زیبا، امر والا و هنر نبوغ بر محور ایده ها شکل می گیرد.برای بحث دلوز هم به همین ترتیب از طرح شکل گیری نسبت های تفاوت محور بر اساس ریتم به عنوان مبنای شکل گیری ایده ها سخن به میان می آید.این پژوهش به روش تحلیل محتوا توضیح می دهد روابط تفاوت محور و ایده های حاصل که از خوانش دلوز در برنگاه گشودن تناهی به نامتناهی در کنش هنرمند سر برمی آورند، چگونه به واسطه تکوین یعنی هماهنگی عمیق در دورترین فاصله، معانی بیلدونگ در نقد سوم کانت را افزایش و شدت می دهد.هماهنگی عمیق در دورترین فاصله یعنی به یاری دلوز می توان از مضاعف شدن توان قوای عملکردا متفاوت موقع به هم ریختگی سلسله مراتب قوا و هماهنگی دوباره آنها بر اساس درجه توانشان دفاع کرد؛ از داده های حسی به ایده ها رسید؛ براین مبنا که بُعد اشتدادی ماده حس بر اساس ریتم، سازنده ایده ها می شود، قاعده کنش هنرمند حین رویداد والا تا رسیدن به هماهنگی و زیبایی در اثر هنری بر اساس بعد ریتمیک و اشتدادی به کار می افتد. اصطلاح بیلدونگ آلمانی با این معانی شدت بخشیده می شود.
مطالعه نظریه نبوغ کانت در نقد سوم بر اساس معانی اصطلاح بیلدونگ(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
هدف پژوهش این است که با روش توصیفی تحلیلی به مطالعه ابعاد و معانی بیلدونگ در نظریه نبوغ کانت در نقد سوم بپردازد. در نبوغ به منزله موهبت طبیعی شخص تخیل آزاد می شود و فاهمه بدوا در هنرمند گسترش می یابد.از مطالعه این نتیجه حاصل شده که نبوغ بر اساس معانی بیلدونگ جنبه های زیر را دارد:1)فرم؛در فرم تأملی هنر زیبا،2)تصویر؛ هنر زیبا به منزله تصویر به واسطه ایده زیباشناختی به منزله میانجی معانی و ارزش های فرهنگی،۳)صورت بخشی/شکل دهی؛ به هماهنگی تخیل-فاهمه و حس مشترک نابغه و توافق قوای تماشاگر در تطابق با توافق قوای نابغه با طبیعت،4)پرورش ِقوا، پرورش ذهن و روح در نابغه و فراخوانی نابغه ای دیگر،۵)نقش آموزشیِ محصول نبوغ به لحاظ فن و سبک، پرورش قوا،6)تربیت؛ تربیت مقدماتی و اخلاقی تماشاگر برای قابلیت نوعی اخلاق عالی تر و برتر،7)آمادگی برای جامعه پذیری بر اساس حس مشترک در مسیر تکامل فرهنگ بر پایه هماهنگی توافقی (قوای فرد و افراد با هم). این پژوهش نشان می دهد مسئله خلق اثر هنری و نبوغ هنرمند نزد کانت ضمن تأکید بر سوبژکتیویسم در مسیر انسان شناسی او قرار می گیرد. درصورتی که وحدت فوق محسوس قوا را در ناخودآگاه به معنای لایب نیتسی قرار دهیم نبوغ کانتی با جهتگیری به فردیت بیان گرایانه، تفاوت فردی و تفردیابی رو به فلسفه آینده گشوده می شود.
مابه ازای معقول های ثانی فلسفی از نظر ملاصدرا(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
پژوهش های فلسفی پاییز ۱۴۰۲ شماره ۴۴
280 - 295
حوزههای تخصصی:
در آثار ملاصدرا دو نظر دربارۀ مابه ازای معقول های ثانی فلسفی آمده است. طبق نظر اول، معقول های ثانی فلسفی مابه ازای خارجی ندارند، بلکه صرفاً منشأ انتزاع دارند. طبق نظر دوم که آن را نظر نهایی ملاصدرا می دانند، این مفاهیم دارای مابه ازای خارجی هستند و مابه ازای آن ها در خارج به عین وجود موضوع یا موصوفشان موجود است. بر این نظریه چند اشکال وارد است: یکم. دلیل ملاصدرا بر اثبات وجود خارجی مابه ازای این مفاهیم، مصادره به مطلوب و در نتیجه نامعتبر است. دلیلی هم که طباطبایی در حاشیۀ دلیل ملاصدرا آورده است، قابل قبول نیست؛ زیرا پیش فرضی دارد که منکرِ صدق نتیجه، به طریق اولی آن را نادرست می داند. دوم. این نحوه از وجود آن مابه ازا با قول به عدم آن و صرف وجود منشأ انتزاع تفاوت واقعی ندارد. سوم. روشن نیست که تفاوت مفاهیم ماهوی با مفاهیم فلسفی در چیست که به موجب آن مفاهیم ماهوی مابه ازای مستقل دارند، ولی مفاهیم فلسفی مابه ازای مستقل ندارند. در این پژوهش از روش تحقیق کتابخانه ای و تحلیل عقلی استفاده شده است.
The Objectivity of Science(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
پژوهش های فلسفی زمستان ۱۴۰۲ شماره ۴۵
1 - 10
حوزههای تخصصی:
The idea that science is objective, or able to achieve objectivity, is in large part responsible for the role that science plays within society. But what is objectivity? The idea of objectivity is ambiguous. This paper distinguishes between three basic forms of objectivity. The first form of objectivity is ontological objectivity: the world as it is in itself does not depend upon what we think about it; it is independent of human thought, language, conceptual activity or experience. The second form of objectivity is the objectivity of truth: truth does not depend upon what we believe or justifiably believe; truth depends upon the way reality itself is. The third form of objectivity is epistemic objectivity: this form of objectivity resides in the scientific method which ensures that subjective factors are excluded, and only epistemically relevant factors play a role in scientific inquiry. The paper considers two problems that arise for the notion of epistemic objectivity: the theory-dependence of observation and the variability of the methods of science. It is argued that the use of shared standard procedures ensures the objectivity of observation despite theory-dependence. It is argued that the variability of methods need not lead to an epistemic relativism about science. The paper concludes with the realist suggestion that the best explanation of the success of the sciences is that the methods employed in the sciences are highly reliable truth-conducive tools of inquiry. The objectivity of the methods of the sciences leads to the objective truth about the objective world.
هنر، حقیقت، ابتذال (بازاندیشی حقیقت هنر در مبانی صدرایی)(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
تأملات فلسفی سال ۱۳ پاییز و زمستان ۱۴۰۲ شماره ۳۱
187-216
حوزههای تخصصی:
دنیای مدرن با ورود به تمامی ساحات زیست بشر و جای دادن خود در متن واقعیت، چنان عرصه را بر امر متعالی تنگ کرده که گویا ردپایی از آن در متن وقایع برجای نمانده است. در راستای برون رفت از بحران پدیدآمده، صدرالمتألهین چهره کارآمدی است که نظام حکمی خود را بر پایه مبانی و اصولی استوار کرده که پیش از او کمتر به عنوان زیربنای یک اندیشه فلسفی مورد توجه قرار گرفته است. حرکت جوهری ماده و تطور نفس از ماده تا ملکوت، تشکیک وجود و ذومراتب بودن نفس، جایگاه عالم خیال به عنوان واسطه ای میان ماده و عقل، اتحاد نفس با عقل فعال، عین الربط بودن پدیده ها به ذات مستقل الهی و نیز اصول عشق شناسی او، در زمره این مبانی اند. این اصول و مبانی، موجب بروز تأثیری قابل ملاحظه و نگرشی متفاوت در شناخت هنر و تبیین فرایند و به تبع آن، فرآورده های هنری گردیده و مرزی قابل تأمل میان امر حقیقی و امر مبتذل ترسیم نموده است. عنایت خاص صدرا به حضور امر متعالی در متن پدیده ها، تبیین فلسفی تصویرگری خیال در خلق هنر و جایگاه میانی معنی دار آن، هویت امری انسان، تشبه انسان به خدا در مرتبه خیال، رابطه دوسویه عشق انسانی و هنر و نیز قدسی بودن ساحت هنر اصیل، از جمله دستاوردهای این نگرش، به شمار می-رود. در این نوشتار، علاوه بر مطالعه اصول وجودشناختی و معرفت شناختی ملاصدرا و تأثیرات آن در فرایند آفرینش هنر، سعی بر آن است که از حقیقت و ابتذال در هنر، الگویی مبتنی بر مبانی استخراج گردد.
رویکردی نو در تبیین انتزاع مفاهیم فلسفی؛ از منظر حکمت صدرایی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
پژوهش های معرفت شناختی بهار و تابستان ۱۴۰۲ شماره ۲۵
219 - 239
حوزههای تخصصی:
نحوه انتزاع مفاهیم یکی از مسائل مهم معرفت شناسی است. در بین فیلسوفان مسلمان، علامه طباطبائی اولین متفکر مسلمانی است که این مسئله را به صورت مستقلی بررسی کرده است. شاگردان ایشان - از جمله مصباح یزدی - نیز آراء مختلفی در این زمینه مطرح کرده اند. از نظر علامه مفاهیم فلسفی مابازاء عینی ندارند و بایستی برای منشأ انتزاع آن ها تبیین متفاوتی (نسبت به منشأ انتزاع مفاهیم ماهوی) یافت. وی در کتاب «اصول فلسفه و روش رئالیسم» بر این اعتقاد است که «حکم» منشأ انتزاع این مفاهیم است. مصباح یزدی نیز به پیروی از استاد خویش به دنبال راهی برای تبیین منشأ انتزاع این مفاهیم است، چرا که این مفاهیم را فاقد مابازاء عینی می داند. از نظر وی علم حضوری به حالت های نفسانی، به ضمیمه کندوکاوهای ذهنی، منشأ انتزاع این مفاهیم است. در مقاله پیش رو، نشان دادیم که این راهکارها خالی از اشکال نیست. همچنین با بررسی دو مورد از مفاهیم فلسفی (مفهوم علم و معلول) نشان دادیم که این مفاهیم همچون مفاهیم ماهوی «مابازاء عینی» دارند و مستقیماً از علم حضوری به دست می آیند.
بررسی تفکر مراقبتی و همبسته های آن در فلسفه اخلاقی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
تأملات فلسفی سال ۱۳ پاییز و زمستان ۱۴۰۲ شماره ۳۱
223-248
حوزههای تخصصی:
هدف: از این پژوهش مروری نظام مند بر کاربرد تفکر مراقبتی و همبسته های آن در فلسفه اخلاقی است.روش: روش پژوهش از نوع مطالعات مروری و کتابخانه ای است. در این پژوهش از مقالات موجود در مورد موضوع مورد مطالعه به منظور بررسی همه جانبه و نظام مند و جمع بندی مطالب استفاده شد. بدین منظور، مقالات سایت های فارسی و انگلیسی در حوزه تفکر مراقبتی، مورد بررسی و مطالعه اجمالی قرار گرفت. یافته ها: تفکر مراقبتی به عنوان جزء سوم از سه ضلعی تفکر خلاق و تفکر انتقادی در نظریه لیپمن دارای ابعاد مهمی چون تفکر مبتنی بر ارزش، تفکر مبتنی بر عواطف، تفکر مبتنی بر هنجار، تفکر مبتنی بر فعالیت و تفکر مبتنی بر همدلی و پیشروی به سوی اخلاق و زندگی خوب است که ریشه در نظریه های رشد اخلاقی نظریه پردازانی چون کلبرگ دارد و می تواند در طراحی بسته های آموزشی رشد شناختی و سطوح تفکر (از جمله رشد اخلاقی کودک و نوجوان) نیز کاربردی باشد.نتیجه گیری: تفکر مراقبتی با وجود ریشه های فلسفی آن دارای همبسته های روان شناختی و اخلاقی بسیار ساده و پراهمیتی هستند که در مجموع احساس مراقبت و همراهی و تفکر مثبت متعهدانه و مبتنی بر ارزش و عواطف و هنجارها را تشکیل می دهد.
Popper in Latin America(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
پژوهش های فلسفی بهار ۱۴۰۲ شماره ۴۲
23 - 39
حوزههای تخصصی:
The reception and influence of Popper’s philosophy of science and his political philosophy in Latin America have depended heavily on the translation of his major works originally published in German and English. Thus, for example, The Logic of Scientific Discovery, which was originally published in 1959, was translated into Spanish in 1962 and into Portuguese only in 1974. Similarly, The Open Society and Its Enemies, originally published in 1945, was translated into Spanish twelve years later in 1957 and into Portuguese in 1974. But apart from a discussion of the impact of the translations of his books, I also want to show that the political situation in some Latin American countries, for example, Chile, Cuba and Peru, has played a very important role in the introduction, reception and influence of Popper’s philosophy of science in general and his social and political thought in particular. Accordingly, the main purpose of this article is to examine the reception of Popper’s ideas in Latin America and give an account of his influence and legacy in some of the Latin American countries such as Argentina, Brazil, Chile, Colombia, Cuba, Mexico, Peru and Uruguay.
تمایز در مراتب هستی نزد فرفوریوس و یامبلیخوس سوری(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
هرچند مکتب نوافلاطونی را به عنوان آخرین حلقه و میراث از زنجیره سنت فلسفی هلنیسم خوانده اند، اما ویژگی ترکیبی و تلفیقی این مدرسه فلسفی از سویی، و تنوع گرایش ها و جهت گیری های نظری و عملی درون آن از سوی دیگر، طیفی از پرسش ها را در زمینه وحدت مفهومی میان آن گرایش ها فرا روی پژوهشگران قرار داده و می دهد. از زمره نخستین پرسش ها، گذشته از پرسش مربوط به نوع و سنخ خوانش اصحاب این مدرسه از نظام های افلاطون و ارسطو، به دیدگاه هستی شناسانه فیلسوفان این سنت فلسفی بازمی گردد که گرچه بی تردید بازتابی از دیدگاه های مؤسس آن افلوطین در تاسوعات (انئادها) و به ویژه نظریه اقانیم سه گانه است، لیکن می توان نشان داد حداقل در زمینه تعداد و تکثر مراتب هستی و نسبت آنها با یکدیگر، و به زعم آنان عدم کفایت این نظریه در ربط کثرات به مبدأ یا مبادی اعلی، اختلافات و تمایزات مهمی میان آنها برقرار است، به گونه ای که در برخی موارد وحدت بنیادی میان دو نظام فلسفی را تحت الشعاع قرار می دهد. این نوشتار به تحلیل و مقایسه مراتب هستی نزد دو چهره از نوافلاطونیان نخستین فرفوریوس شاگرد افلوطین و یامبلیخوس شاگرد فرفوریوس و میزان قرابت و وفاداری آنان به ساختار اولیه هستی شناسی نوافلاطونیان می پردازد و نشان می دهد که با یامبلیخوس نوعی چرخش اساسی از نوع تلفیق با عناصر رمزی و کهانت در این نظام پدید آمده و نهایتاً در چارچوب مَدرَسی پروکلوس و نوشته های تأثیرگذار او تجدید بنا شده است.
مبادی مختلف شر از منظر افلاطون و افلاطونیان میانه(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
در افلاطون نظریه منسجمی درباره مساله شر وجود ندارد. با نگاه به آثار او می توان گزینه های مختلفی را برای مبدئیت شرور در عالم پیشنهاد داد. این مبادی عبارت هستند از: (1) صورت شر، (2) دوی نامتعین (Indefinite Dyad)، (3) ضرورت در تیمائوس، (4) نفس شریر در قوانین و (5) ماده. فیلسوفان افلاطونی، به خصوص افلاطونیان میانه، درباره این مبادی بحث کردند و کوشیدند به تفسیر منسجمی از نظریه افلاطون درباره خاستگاه شر دست پیدا کنند. در مقاله حاضر، نخست مبادی احتمالی شر در آثار افلاطون را تحلیل خواهیم کرد. منابع ما برای بررسی نظریه افلاطون درباره خاستگاه شر عبارت هستند از محاورات افلاطون و آموزه های نانوشته او. استدلال می شود که صحت انتساب برخی از این مبادی، مانند نفس شریر، به افلاطون مخدوش است. اما برخی مبادی دیگر، مانند صورت شر، در فلسفه افلاطون مطرح هستند. در ادامه، مباحث دو فیلسوف افلاطونی میانه در قرن دوم میلادی، یعنی پلوتارخس و نومنیوس، درباره این مبادی ارائه خواهد شد. تلاش این دو فیلسوف آن بود که میان مبادی مختلف شر در افلاطون پیوند برقرار کنند. پلوتارخس برخی از این مبادی را معلول مبادی دیگر دانست، و نومنیوس به تمامی آن ها وحدت بخشید و به عنوان مبدئی واحد از آن ها نام برد. کوشش های این فیلسوفان برای ارائه تفسیری یکپارچه از آراء افلاطون در نهایت منجر به پیدایش نظریات منسجم تر فیلسوفان نوافلاطونی درباره مساله شر شد. روش تحقیق در این مقاله مطالعه کتابخانه ای مبتنی بر تحلیل متون افلاطون و افلاطونیان میانه است.
ارزیابی مدل الهیات روایی مکتب ییل با تاکید بر مفهوم روایت(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
اندیشه فلسفی دوره ۳ تابستان ۱۴۰۲ شماره ۳ (پیاپی ۱۱)
234-225
حوزههای تخصصی:
روایت شیوه ای برای فهم امور از جمله خود انسان است. تجارب برای اینکه به فهم درآیند نیازمند میانجی ای به نام روایت هستند. روایت امکانی را برای تقریر خود فراهم می آورد که خود متصل نام دارد. خود متصل در جهان زیسته دینی متاثر از روایت های است که تجارب را شکل می دهند. جنبشی در مسیحیت به نام الهیات روایی شکل گرفت که نشان داد فهم انسان دین دار در جهان مدرن از خودش از طریق داستان های کتاب مقدس شکل می گیرد. الهیات روایی در پاسخ به مساله انسان بودن در جهان مدرن مستلزم چه شرایطی است، منظومه فکریی را طراحی کرد که مبتنی بر روایت بود .در این مقاله نشان خواهم داد که خود متصل بر پایه روایت به چه معناست و با تقریری مختصر از مکتب ییل، جان مایه مبنای روایت را تشریح خواهم کرد. در انتها با ارزیابی الهیات مذکور نقدهایی را مبتنی بر مفهوم روایت ارایه خواهم کرد.
بررسی دیدگاه لوئیس پویمن در باب دفاع از واقع گرایی اخلاقی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
پژوهش های معرفت شناختی بهار و تابستان ۱۴۰۲ شماره ۲۵
131 - 153
حوزههای تخصصی:
واقع گرایی اخلاقی، یکی از مهمترین رویکردهایی است که در فرا اخلاق مطرح است. پذیرفتن این رویکرد و یا انکار آن، نقش بی بدیلی در منظومه فکری یک فیلسوف اخلاق دارد. لوئیس پویمن، فیلسوف برجسته آمریکایی یکی از مدافعان دو آتشه واقع گرایی اخلاقی است. وی معتقد است شکاکیت و پوچ گرایی اخلاقی که مکی و هارمن آن دو را نمایندگی می کنند، مهم ترین حملات به واقع گرایی اخلاقی اند و اگر بتوان واقع گرایی را از این دو گردنه علمی به سلامت عبور داد، می توان با آسودگی این رویکرد مهم اخلاقی را پذیرفت. در این مقاله پس از طرح دو استدلال بنیادین مکی، یعنی استدلال از راه نسبیت و غرابت، با توجه به دیدگاه پویمن سعی در نشان دادن نارسایی های استدلال او داریم. در ادامه به ناکارآمدی فرضیه ضد قیاس هارمن پرداخته و آشکار ساخته که چگونه واقعیات اخلاقی وجود دارند و در پایان نیز، به رویکرد پویمن در دفاع از واقع گرایی اخلاقی می پردازیم.
جزئی و کلی در آثار ارسطو(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
پژوهش های فلسفی تابستان ۱۴۰۲ شماره ۴۳
384 - 399
حوزههای تخصصی:
دو اصطلاح καθόλου و καθ’ ἕκαστον نخستین بار در آثار ارسطو به معنای کلی و جزئی مطرح شده است. افلاطون غالباً اصطلاح ὅλον را به کار می برد که به معنای «کل» است و ارتباطی با کلی ندارد. καθόλου نیز در آثار او به ندرت و همیشه مترادف با ὅλον به کار رفته است. «کل» صفت مخصوص مُثُل است و به درجه ای از وحدت دلالت دارد که میان واحد و کثرات قرار می گیرد. ارسطو καθόλου را به معانی مختلف به کار می برد و به نظر می رسد که در استعمال آن چندان دقت ندارد. καθόλου در آثار او گاهی به معنای کلی منطقی است، اما بیش از همه و خصوصاً در نقد نظریه مُثُل مترادف با «جنس» است و لزوماً به معنای کلی منطقی نیست. وی به افلاطون انتقاد می کند که قائل به وجود مستقل «کلی» است، اما برخلاف تصور رایج، καθόλου در این قبیل عبارات منحصراً به معنای «جنس» است و شامل نوع یا هر کلی منطقی نمی شود. به همین ترتیب «جزئی» در آثار او گاهی به معنای جزئی منطقی است، اما در نقد نظریه مُثُل اغلب مترادف با نوع است. کلی و جزئی در عین حال نسبتی با کل و جزء دارد و از این لحاظ جنس «جزء» و نوع «کل» به شمار می آید. در این مقاله سعی داریم ارتباط لغوی و منطقی اصطلاحات «کل» و «کلی» و همچنین نسبت میان «جزء» و «جزئی» را تبیین کنیم، اما در نهایت هیچ ارتباطی میان آنها دیده نمی شود.
بررسی مفهوم ذهن و جایگاه عقل نزد هیوم در باور به علّیت با رویکرد طبیعت گرایانه(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
پژوهش های فلسفی تابستان ۱۴۰۲ شماره ۴۳
695 - 714
حوزههای تخصصی:
معمولا در بیان دیدگاه هیوم از علّیت بر ابعاد سلبی و نتایج شکاکانه آن متمرکز می شوند. در حالی که طبق تفسیر طبیعت گرایانه، دغدغه هیوم تبیین ماهیت انسان و تعیین محدوده فهم بشر است. هدف او این نیست که رابطه علّیت را به لحاظ فلسفی انکار کند، بلکه منتقد آن نوع تفکر فلسفی است که ادعای عقلانی کردن باورها را دارد. هدف اول نویسنده در این مقاله آن است که با تکیه بر تفسیر بی سابقه کمپ اسمیت، تبیین طبیعت گرایانه ای از بحث علّیت نزد هیوم ارائه دهد. در مکانیزمی که اسمیت از کارکرد ذهن انسان ارائه می دهد، منشأ تصور پیوند ضروری، احساسی درونی است که به واقعیت تعمیم می یابد و باور به علّیت با هیچ استدلالی قابل اثبات نیست. نشأت گرفتن باور به علّیت از احساس درون ذهن که مبتنی برعقل هم نیست، چالش جدی در پذیرش و توجیه آن ایجاد کرده است. هدف ثانوی و اصلی مقاله بررسی و تبیین ذهنی بودن منشأ پیوند ضروری است، سپس مفهوم عقل از دیدگاه هیوم مورد ارزیابی قرارمی گیرد تا روشن شود که به چه معنا باور به علّیت نمی تواند مبتنی بر عقل باشد.
صوری سازی مراتب حجیت شرعی با استفاده از شرطی های غیر کلاسیک(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
منطق پژوهی سال ۱۴ پاییز و زمستان ۱۴۰۱ شماره ۲ (پیاپی ۲۸)
203 - 225
حوزههای تخصصی:
در فرایند نمادین سازی استدلال های فقهی با ادله ای مواجهیم که به لحاظ حجیت و اعتبار در مراتب گوناگونی قرار دارند. دو دسته مهم از این دلایل امارات و اصول عملیه هستند، که در نهاد شریعت حجت به شمار می روند و دارای اعتبارند. این دو دسته دلیل، هرچند هر دو دلیل شرعی به شمار می روند و می توانند مقدمه استنباط احکام توصیفی و یا تکلیفی درون شریعت باشند (می توانند لوازم شرعی را نتیجه دهند)، اما از حیث قابلیت استنتاج لوازم عقلی با یکدیگر متمایزند. به عبارت دیگر، اگر یک دلیل از دسته امارات را معتبر بدانیم، تمام نتایج علی و منطقی آن نیز برای ما معتبر خواهد بود، اما اگر در شرایطی، یک اصل عملی برای ما دارای حجیت و اعتبار باشد، لزوماً نتایج علی و منطقی آن معتبر نخواهند بود.در این مقاله با استفاده از منطق های Count As(منطق های مربوط به نهادها) و بر اساس منطق های غیریکنوا و همچنین با بهره جستن از زبان منطق توجیه، یک دست گاه اصل موضوعی منطقی برای امارات و اصول عملیه ارائه می شود که می تواند مهم ترین ویژگی های منطقیِ آن ها را بازنمایی کند، از جمله این که بین لوازم عقلی و لوازم شرعی تفکیک قائل بشود و به عبارت اصولِ فقهی، مثبتات اصول عملیه را فاقد حجیت بداند، در عین این که مثبتات امارات را حجت بداند.