مطالب مرتبط با کلیدواژه
۱.
۲.
۳.
۴.
۵.
۶.
امتزاج افق ها
حوزههای تخصصی:
گادامر فهم را عملی دیالکتیکی میداند که از در آمیختگی افق مفسر و افق متن پدید میآید. این فهم دیالکتیکی، بر خلاف نگرش روشنگری، غیرروشمند وپیش بینیناپذیر است. به این سبب، گادامر فهم را یک رخداد یا واقعه میخواند. بر طبق این نگرش، فهم دیگر انکشاف منفعلانه یک ابژه بر سوژه نیست، بلکه عبارت است از تفاهم یک سوژه با سوژه دیگر در فراشد گفت و گو. بدین ترتیب حقیقت چیزی نیست که از قبل وجود داشته باشد و سوژه صرفا آن را کشف میکند؛ حقیقت در گفت و گو و با گفت و گو پدید میآید. ساختار گفت و گو مبتنی بر پرسش و پاسخ است. مفسر برای حل مسائل امروزین خود به پرسشگری از متن میپردازد و متن را به سخن در میآورد. متن نیز که برخاسته از سنت و حامل سنت است، با پاسخ های خود موقعیت هرمنوتیکی مفسر را به پرسش میگیرد. حاصل این گفت و گو، گشودگی متن به سوی مفسر و گشودگی مفسر به سوی متن است و پایان آن امتزاج افق ها و ارتقای مفسر به فهم و افقی گسترده تر.
بررسی تطبیقی هرمنوتیک فلسفی از نگاه علامه جعفری و گادامر(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
بررسی نحوة رخداد و تحقق فهم، موضوع هرمنوتیک فلسفی است. در جهان غرب، هیدگر و گادامر از جمله اندیشمندانی هستند که در این زمینه، آرای ویژه ای دارند. درمقابل، برخی فیلسوفان به مطالعة روش و فهم متون پرداخته اند و از شلایر ماخر گرفته تا هرش و ریکور، راهکارهایی برای فهم متن ارائه کرده اند.
مباحث مربوط به روش فهم، هم در مباحث علم اصول و هم در بحث های تفسیری مورد توجه اندیشمندان اسلامی قرار گرفته است، اما بحث از نحوة تحقق فهم کم تر مورد توجه آن ها قرار گرفته و تا حدودی در لابه لای مباحث معرفت شناسی فیلسوفان و عارفانی چون مولوی مطرح شده است.
محمدتقی جعفری از جمله متفکران اسلامی است که در بحث های گوناگون، به ویژه مباحث معرفت شناسی، آرای خاصی را مطرح کرده است. در این مقاله، ابتدا آرای وی در این زمینه، به لحاظ هرمنوتیک فلسفی بازخوانی شده و سپس با آرای گادامر، فیلسوف معاصر، مقایسه خواهد شد. از آن جا که گادامر، بحث های مهمی در باب هرمنوتیک فلسفی مطرح کرده، برآنیم پس از بازخوانی دیدگاه علامه جعفری، با اشاره به آرای گادامر در زمینة عوامل مؤثر در تحقق فهم، مانند پیش داوری ها، زبان، تاریخ مندی، و امتزاج افق ها، مشترکات و وجوه اختلاف نظر این دو متفکر را در بحثی تطبیقی، مورد بررسی قرار دهیم.
مساهمت گادامر در فلسفه علوم انسانی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
حکمت و فلسفه سال نهم بهار ۱۳۹۲ شماره ۱ (پیاپی ۳۳)
75 - 92
حوزههای تخصصی:
ماهیت فهم که دغدغه اصلی"گادامر" بود، لاجرم وی را به سوی توجه فهم ویژه علومانسانی کرد. او هرچند در قول بهابتنای علومانسانی بر فهم همدلانه پدیدار ها به جای تبیین علی آن ها (که معمول علومطبیعی است) پیرو "دیلتای" بود، اما برآن بود که دیلتای هنوز مسحور اسطوره روش است. درحالی که خود، روش را به پرسش میکشید و حقیقت را الزاماً در چارچوب روش جستجو نمی کرد. همین امر سبب گردید که مدعای دیلتائی: «هرمنوتیک بهمثابه شالوده علوم انسانی» در عین حفظ اعتبار کلی خود نزد گادامر، معنا و مدلولی یکسره متفاوت پیدا کند. زیبائی شناسی آن چیزی است که گادامر بهویژه با ارائه تأویلی نو از نقد سوم کانت (نقد حکم زیبائی شناسانه)، زیبائی شناسی را اصل راهنمای علوم انسانی قلمداد می کند.
هرمنوتیک فلسفی و برنامه درسی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
نوآوری های آموزشی سال یازدهم بهار ۱۳۹۱ شماره ۴۱
113 - 136
حوزههای تخصصی:
هرمنوتیک رشته ای نو ظهور در حوزه تفکّر مغرب زمین است که پیشینه آن به نهضت اصلاح دینی و عصر روشنگری باز می گردد. این شاخه در دهه های اخیر رونق یافته است و در کنار معرفت شناسی، فلسفه تحلیلی و زیبایی شناسی، شأن فلسفی ویژه ای احراز کرده است. به گونه ای که می توان ادّعا کرد از دهه هفتم قرن بیستم، هرمنوتیک به وجهه غالب تفکّر فلسفی معاصر غربی تبدیل گشته و بر دیگر گرایش های نظری تفوّق یافته است. آنچه که در مورد هرمنوتیک قابل توجّه است، گستره مباحث و تلقّی های متنّوع و گسترده از آن است. این علم که ابتدا تنها به عنوان روشی برای تفسیر کتب مقّدس مورد استفاده قرار می گرفت در قرن نوزدهم توسط دیلتای به عنوان «روش شناسی خاصّ علوم انسانی» در جهت ارتقای اعتبار و ارزش این علوم و همطراز کردن آنها با علوم تجربی معرّفی شد. امّا از اوایل قرن بیستم هرمنوتیک با تلاش های مارتین هایدگر تا حدّ یک مکتب فلسفی ارتقا پیدا کرد؛ مکتبی که بر خلاف گذشته تنها به مقوله فهم متن و روش شناسی خاصّ علوم انسانی محدود نشده و مطلقِ فهم را در دستور کار خویش قرار داده است. ورود هرمنوتیک به عرصه برنامه درسی با تلاش های نظریه پردازان نو مفهوم گرایی چون پاینار، رینولدز، اسلتری و... امکان پذیر گشته است. اگر چه مدّت زمان زیادی از ورود این مکتب فلسفی به حوزه برنامه درسی نمی گذرد، امّا در همین مدّت کوتاه نیز حیطه های مختلفی چون نظریه پردازی برنامه درسی، پژوهش در برنامه درسی و برنامه ریزی درسی تا حد زیادی تحت تأثیر آموزه های هرمنوتیکی قرار گرفته اند. این مقاله در صدد است با مروری اجمالی بر تاریخچه و ریشه کلمه هرمنوتیک، شرایط برنامه درسی را از حیث نظریه پردازی، پژوهش و برنامه ریزی در حیطه هرمنوتیک فلسفی، با تأکید بر دیدگاه های هایدگر و گادامر، مورد بررسی قرار دهد. نتیجه این بررسی نشان می دهد که تحت تأثیر این مکتب فلسفی، نظریه پردازی، پژوهش و برنامه ریزی برنامه درسی ماهیّتی تکثّر گرا، دیالکتیکی و بافت محور خواهد داشت.
هویت یابی های ممکن و مطلوب در عصر ارتباطات براساس هرمنوتیک فلسفی گادامر(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
مطالعات ملی سال ۱۹ زمستان ۱۳۹۷ شماره ۴ (پیاپی ۷۶)
121 - 140
هدف این نوشتار بررسی هویت یابی های ممکن و مطلوب در عصر ارتباطات براساس هرمنوتیک فلسفی هانس گئورگ گادامر است. روش پژوهش تحلیلی استنتاجی از نوع پژوهش های کیفی است. در هرمنوتیک فلسفی گادامر در ارتباط فهم منوط به عناصری همچون سنت، تاریخمندیِ فهم، زبانمندی، امتزاج افق ها و تعاملات تأملی «من» و «تو»ها در فرایندی بی پایان، است. در صورت عدم حضور هرکدام از عناصر و هم چنین استیلا و مهار «من» یا «تو»، بر دیگری، روند تعالی انسان دچار نقصان می شود. با تصور این وضعیت برای مقوله هویت می توان چهار حالت متصور شد، که سه هویت ممکن و یک هویت مطلوب است: 1- مهارشدگی (هویت مهارشده) زمانی که فرد از داشته های خود آگاه نباشد و «غیر» غالب باشد؛ 2- مهارگری (هویت مهارگر) زمانی که همسوسازی و غیبت «تو» رخ دهد؛ 3- بی هویتی هم حاکی از غیبت هر دوی «من» و «تو» است؛ 4- اما براساس مبانی اندیشه گادامر می توان شکل چهارمی از هویت یابی را استلزام کرد، که از خودفهمی شروع، با دگرفهمی تعدیل و با هم فهمی شکل می گیرد.
امتزاج افق ها در نظریّه «فهمِ» بودیسم و «هرمنوتیکِ» اگزیستانسیالیستیِ هایدگر(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
شناخت پاییز و زمستان ۱۴۰۳ شماره ۹۱
197 - 217
حوزههای تخصصی:
گفت وگوی میان هایدگر و فلسفه بودایی حول محورِ مفهومِ «فهمْ» در این مقاله مورد مطالعه قرار گرفته است. هایدگر و مکاتب بودایی بر این که «انسان» بخشی از جهانِ پدیداری است اتّفاق نظر دارند. مواجهه با تائوئیسم و ذن بودیسم، هایدگر را به سمت و سوی فضایی فراتر از محدودیت های فهمْ سوق داد؛ فضایی که نه هرمنوتیکی یا پدیدارشناختی، بلکه شاعرانه و مبتنی بر مراقبه بود. نتایج حاصل از پژوهش نشان گر آن است که از یک سو اندیشه اگزیستانسیالیتیِ هایدگر به نوعی با آموزه بنیادیِ پرَگْیاپارَمیتَه مبنی بر اینکه فرم (صورت)، تهی و تهی، فرم است واجد هم خوانی است. و اساساً قرابتِ این آموزه مَهایانیستی با دیدگاهِ هایدگر مبنی بر این که هستی و نیستی در عمل «همان» هستند بود که اندیشمندان مکتب کیوتو را مجذب اندیشه هایدگر کرد. از سوی دیگر، فیلسوفانِ معاصرِ هند نیز در توافق با فلسفه های بودایی و هایدگر، فهمْ را طبیعتِ ذاتیِ آگاهی دانسته و مهم ترین رکنِ دستیابی به آن را حذف موانعی که توسّط شرطی شدگی ایجاد می شود، لحاظ کردند. پژوهش با استفاده از رویکرد تطبیقی به انجام رسیده و داده های آن از طریق منابع کتاب خانه ای گردآوری شده و با روش توصیفی – تحلیلی مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفته اند.