مطالب مرتبط با کلیدواژه
۲۱.
۲۲.
۲۳.
۲۴.
۲۵.
۲۶.
۲۷.
۲۸.
۲۹.
۳۰.
۳۱.
۳۲.
۳۳.
رفتارگرایی
منبع:
پژوهش در آموزش علوم تجربی سال اول پاییز ۱۴۰۰ شماره ۱
35 - 50
حوزههای تخصصی:
هدف این مقاله، شناسایی شباهت ها و تفاوت های سه رویکرد رفتارگرایی، شناخت گرایی، و برساخت گرایی از دیدگاه شانک است. روش این پژوهش، توصیفی، تحلیلی و کیفی است. ارتباط بین طرح درس و نظریه های یادگیری همیشه از اهمیت ویژه ای برخوردار است. در این مقاله سه نظریه رفتارگرایی، شناخت گرایی و برساخت گرایی از دیدگاه شانک مورد بررسی قرار گرفته است و کاربرد هر نظریه در آموزش علوم با ذکر نمونه طرح درس بیان شده است. روش گردآوری اطلاعات، تحلیل اسنادی بوده است. نتایج این پژوهش نشانگر آن است که هر نظریه از دیدگاه خاصی به تبیین و توصیف یادگیری پرداخته است و در توصیف و عوامل مؤثر بر یادگیری اشتراکات زیادی دارند؛ ولی میزان تأکید و توجه آن ها متفاوت است. به عنوان مثال هر سه رویکرد به دانش پیشین به عنوان یکی از عوامل مؤثر بر یادگیری تأکید می کنند؛ ولی نظریه برساخت گرایی، توجه بیشتری نسبت به دانش پیشین دارد. معلم باید با توجه به نوع محتوایی که تدریس می کند از این نظریه ها استفاده کند به عنوان مثال تدریس رویکرد رفتارگرایی برای موضوعی که دانش آموز هیچ آشنایی قبلی از آن ندارد مناسب است و برای تدریس دروسی مانند ریاضیات و فیزیک دو رویکرد دیگر مناسب است.
بررسی تطبیقی مبانی رفتار فردی از دیدگاه رفتارگرایی و علم النفس فلسفی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
هر دانشی دارای مبانی و مفاهیم پایه ای است که ریشه در دیدگاه های هستی شناختی و انسان شناختی آن دارد. صاحب نظران علوم رفتاری با بهره گیری از روش های تجربی به بررسی رفتار انسان پرداخته و درباره مبانی رفتار به اظهارنظر پرداخته اند. همچنین فلاسفه مسلمان نیز تحت عنوان علم النفس در بررسی فرایندهای روانی انسان مفاهیم مربوط به مبانی رفتار را مورد توجه قرار داده اند. هدف این مقاله مقایسه این دو دیدگاه با یکدیگر است. پژوهش حاضر از نظر جهت گیری بنیادی با رویکرد تطبیقی است که برای تحلیل داده ها از استراتژی تحلیل مضمون بهره می برد. برای بررسی تطبیقی ابتدا مبانی رفتار فردی رایج شامل انگیزه، ادراک، توانایی های فردی و شخصیت با بررسی منابع رفتاری به دست آمد؛ در مقابل برای استخراج مبانی رفتاری فردی از علم النفس، آثار فیلسوف معاصر آیت الله مصباح یزدی که با نگاه عقلی و نقلی به این موضوع پرداخته اند مورد تحلیل قرار گرفت که نتایج نشان داد مبانی رفتار فردی در رویکرد علم النفس، گرایش، دانش و توانایی شاکله یا شخصیت هستند و در ادامه این دو دیدگاه باهم تطبیق داده شد تا شباهت ها و تفاوت ها مشخص تر شود مقایسه و تطبیق نشان داد علی رغم همگرایی ها و تشابه های کلی بین این دو دیدگاه، مبانی رفتار در این دو دیدگاه تفاوت اساسی دارد، در پایان چارچوب شکل گیری رفتار از دیدگاه علم النفس فلسفی ارائه شد.
مقایسه رابطه نفس و بدن از دید رفتارگرایی فلسفی و ملاصدرا(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
خردنامه صدرا دوره ۲۶ زمستان ۱۴۰۰ شماره ۲ (پیاپی ۱۰۶)
31 - 44
حوزههای تخصصی:
بحث از رابطه نفس و بدن همواره از مسائل چالش برانگیز بوده است. مهمترین مشکل در این بحث، چگونگی رابطه نفس «بمثابه وجودی مجرد» با بدن «بمثابه وجودی مادی» است. بسیاری از اندیشمندان برای پاسخ به این مسئله، نظریاتی ارائه کرده اند. در پژوهش حاضر، با روش توصیفی تحلیلی، به بررسی و مقایسه دیدگاه رفتارگرایی که یکی از نظریات مهم در فلسفه» ذهن است با دیدگاه ملاصدرا بعنوان برجسته ترین فیلسوف اسلامی، پرداخته شده است. نتیجه اینست که هم رفتارگرایان و هم ملاصدرا در شمار یگانه انگاران نفس (ذهن) و بدن جای دارند، با این تفاوت که از نظر رفتارگرایان، نف س و ح الات نف سانی چیزی جز رفت ار بیرون ی ان سان نیست؛ در واقع، در این رویکرد تجرد نفس و حالات غیرمادی آن انکار میشود. اما ملاصدرا با استفاده از مبانی خاص خود، از جمله حرکت جوهری اشتدادی و جسمانیهالحدوث بودن نفس، رابطه نفس و بدن را از نوع ترکیب اتحادی میداند. در نگاه او، نفس در عین اینکه جوهری واحد است، بدلیل اشتمال بر مراتب گوناگون، هم از مرتبه مادیت و جسمانیت و هم از مراتب تجرد اعم از تجرد مثالی و عقلی برخوردار است. بعبارت دیگر، یک حقیقت واحد متصل است که در مراتب پایین، بدن و در مراتب بالا، نفس است.
ارزیابی ایده گفتگوی تمدّنها
حوزههای تخصصی:
بررسی مبانی فلسفی نظریه یادگیری رفتارگرایی
حوزههای تخصصی:
رفتارگرایی فلسفی یکی از شاخه های فیزیکالیسم است. فیزیکالیسم نظریه ای است که نفس و حالات نفسانی را یا غیرواقعی می داند (فیزیکالیسم حذف گرا) و یا برای آنها واقعیتی جز امور مادی قائل نیست (فیزیکالیسم فروکاهش گرا). رفتارگرایی فلسفی نوعی فیزیکالیسم فروکاهش گراست که بر مبنای آن نفس و حالات نفسانی با رفتار بیرونی انسان همسان پنداشته می شوند. این نظریه مبتنی بر سه دیدگاه است: رفتارگرایی روان شناختی، نظریه تحقیق پذیری معنا و نظریه زبان خصوصی ویتگنشتاین. یادگیری فرایندی پیچیده است که افراد از دیدگاه های مختلف به بررسی آن پرداخته اند و هر یک جنبه ای از یادگیری انسان را به تصویر کشیده است. در یک تقسیم بندی نظریه های یادگیری را به چهار نظریه رفتارگرایی، شناخت گرایی، سازنده گرایی و ارتباط گرای تقسیم کرده اند. بر همین اساس در این مقاله به مروری اجمالی بر مبانی نظریه یادگیری رفتارگرایی پرداخته شد
تبیین و نقد ماهیت انسان از دیدگاه اسکینر بر پایه فلسفۀ صدرالمتألهین(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
معرفت سال ۳۲ تیر ۱۴۰۲ شماره ۳۰۷
23-30
حوزههای تخصصی:
هر نظریه پرداز حوزه علوم مرتبط با انسان، براساس رویکرد فلسفی و مبانی نظری خود، ناگزیر در مورد ماهیت انسان نظریه خاصی را مطرح کرده است. بی. اف. اسکینر، از روان شناسان رفتارگراست که بر روان شناسان دیگر، دانش روان شناسی، به ویژه مبحث یادگیری، تأثیر فراوانی داشته است. برداشت اسکینر از انسان، کاملاً مادی و بر پایه فیزیکالیسم است . او انسان را موجودی تک ساحتی و مادی می داند. رفتار انسان به عقیده اسکینر مبتنی بر انگیزه و امور درونی نیست؛ بلکه به وسیله نیروهای بیرونی و محیط تعیین می شود. اسکینر و طرفدارانش مفاهیمی مانند آزادی، اختیار و اراده را مفاهیمی غیرعلمی می دانند. در سوی دیگر، حکمت متعالیه به مثابه فلسفه ای پویا، مهم ترین و عالی ترین مکتب فلسفی در میان همه مکاتب فلسفی جهان است. در این مقاله، با استفاده از منابع کتابخانه ای و با رویکردی توصیفی / انتقادی، دیدگاه اسکینر در مورد ماهیت انسان و مبانی آن طرح، و با توجه به انسان شناسی حکمت متعالیه ارزیابی شده است؛ تا ضعف نگاه اسکینر به انسان، و تعالی دیدگاه حکمت متعالیه در این زمینه مشخص شود.
استعاره «ظرف مُتَسِع» مبنایی برای نظریه پردازی در باب یادگیری(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
نظریه های یادگیری را می توان به دو بخش کلی فلسفی و روان شناختی تقسیم کرد. با وجود نظریه های روان شناختی متعدد درباره یادگیری، معدود کسانی مانند کریستوفر وینچ و پیتر جارویس از بعد فلسفی نیز به بحث یادگیری پرداخته اند. نظریه پردازی در باب یادگیری نیز همچون سایر مباحث علوم انسانی، مبتنی بر دیدگاه نظریه پرداز در باب ماهیت انسان است. با استفاده از بیانی نورانی از امیرمؤمنان (ع) که حاکی از تجرد نفس است، ما اصطلاح استعاره ظرف مُتَسِع را جعل کردیم و معتقدیم براساس آن می توان مبنایی برای نظریه ای درباره یادگیری ابداع کرد. مطابق استعاره مذکور، دیدگاه های مکانیکی مانند رفتارگرایی و پردازش اطلاعات درباره یادگیری - که علم و معرفت را تنها به اطلاعات و یادگیری را به انتقال اطلاعات تنزل می دهند- نقد می شوند. هدف از تألیف این مقاله توصیفی-تحلیلی ارائه مبنایی برای نظریه پردازی در باب یادگیری براساس دیدگاه اسلامی است که بر بنیاد آن می توان نظریه های روان شناختی موجود را که مبتنی بر فلسفه های خاص غربی است به چالش کشید. ما بر مبنای استعاره ظرف مُتَسِع نظریه های یادگیری را از سه منظر جهان بینی، تجرد نفس و علم گرایی نقد کرده ایم. استعاره مذکور دلالت هایی برای یادگیری، هدف تعلیم و تربیت و برنامه درسی دارد که در پایان مقاله به آن ها اشاره شده است.
نقد و بررسی «مبانی انسان شناختی نظریه های روان شناختی» (روان تحلیل گری-رفتارگرایی-انسان گرایی) مبتنی بر «نظریه فطرت» با رویکرد اسلامی
حوزههای تخصصی:
نگاه نظریه پرداز حوزه علوم انسانی درباره ماهیت انسان، می تواند بر چگونگی یافته های علمی وی تأثیرگذار باشد. مجادله فطری نگری – تجربی نگری، یکی از مباحثات تاریخی و پردامنه در خصوص ماهیت انسان بوده است. پژوهش حاضر با هدف نقد و بررسی مبانی انسان شناختی سه مکتب روان-تحلیل گری، رفتارگرایی و انسان گرایی، مبتنی بر نظریه فطرت با تکیه بر آموزه های دینی ارائه شده است. این پژوهش، بنیادی بوده و با بهره گیری از روش تحلیل محتوا، انجام شده است. نتایج این پژوهش نشان داد «غلبه ی تفسیر غریزی ناسوتی از بشر»، «غلبه ی رویکرد پوزیتیویستی در تفسیر بشر»، «تفسیر بشر بر پایه ی خودبنیادی نفسانی»، «سیطره ی تفسیر ماتریالیستی مکانیکی از انسان» و «غلبه ی تکیه بر روش شناسی آزمایشی تجربی در تفسیر بشر»، ازجمله مهم ترین مبانی انسان شناختی نظریه های مختلف روان شناختی کلاسیک است. این پژوهش نشان داد نگاه رویکردهای روان شناختی کلاسیک به انسان، نگاهی مبتنی بر محوریت عقل تجربی است. این درحالی است که نگاه به انسان در نظام فطرت محور، نگاهی مبتنی بر معیار انسان کامل بر محوریت عقل متصل به وحی است. همچنین این پژوهش نشان داد منظور نظریه های روان شناختی کلاسیک از مفهوم فطرت، مسئله ی غریزه و یا ژنتیک است که با مفهوم آن در متون اسلامی تفاوت معناداری نشان می دهد.
گذر از گفتمان «پاسخگویی» به «محیط گرایی» در برنامه ریزی شهری، مبتنی برانعطاف پذیری(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
پژوهش های جغرافیای برنامه ریزی شهری دوره ۱۱ تابستان ۱۴۰۲ شماره ۲
133 - 152
حوزههای تخصصی:
توجه برنامه ریزان معاصر به عوامل محیطی و افزایش آگاهی و ارتباط انسان با محیط پیرامونی اش، موجب افزایش لایه ها و عوامل تعریف کننده مفاهیم طراحی و برنامه ریزی گشته است. به گونه ای که مسئله مشترکی با موضوع توانایی های محیطی برای پاسخگویی را پیش روی برنامه ریزان قرار داده بود. مجموعه نظریات ارائه شده در این دوران، در قالب برنامه ریزی پاسخگو، با تمرکز بر استفاده حداکثری از قابلیت های محیطی بوده است. درحالی که ضرورت پیدایش گفتمانی جامع برای غلبه بر کثرت عوامل، تعاریف و روش های طراحی در رشته های محیطی، کمتر موردتوجه بوده است. بر این اساس پژوهش جاری با هدف سازمان دهی هدفمند نظریات شاخص در این زمینه، به دنبال ارتقاء مبتنی بر هم افزایی آن ها است. سؤال ساختار بخش به این پژوهش، معانی، مصادیق و زمینه های معنی داری انعطاف پذیری در وجوه و مقیاس های مختلف برنامه ریزی شهری است. روش تحقیق بکار گرفته شده، تحلیل تماتیک کیفی با کمک هوش مصنوعی در نرم افزار MAXQDA در فرایند پردازش 6 مرحله ای است. کاربرد مهم این پژوهش، موجب ساختاربخشی به اذهان برنامه ریزان این عرصه برای کاهش معضلات پراکنده و درون رشته ای بودن منابع است. نتایج این پژوهش، ابعادی همچون تشخص و تشخیص پذیری، تنوع و تغییرپذیری، تطبیق و گسترش پذیری، توزیع، تفکیک و تداوم پذیری، سازمان دهی و سازگاری را در بخش انعطاف پذیری، آشکار و با بخش های متناظر در برنامه ریزی شهری مرتبط کرده است.
جنسیت و فاعل اخلاقی در روان شناسی رفتارگرا(مقاله پژوهشی حوزه)
منبع:
اخلاق پژوهی سال ۶ بهار ۱۴۰۲ شماره ۱ (پیاپی ۱۸)
79-103
حوزههای تخصصی:
رفتارگرایی و رویکردهایی که رفتار، بخشی از بنیاد تئوریک آن را تشکیل می دهد متأثر از انگارهٔ تأثیرگذاری عوامل محیطی و درونی بر رفتار، پایه رشد اخلاقی را رفتار، تأثیر دیگران و موقعیت های محرک دانسته و مکانیسم اکتساب آن را از طریق شرطی شدن و الگو قرار دادن دیگران معرفی می کنند. البته، با توجه به ویژگی های الگوپذیر، الگو و نیز موقعیتی که رفتار اخلاقی در آن شکل گرفته و بروز می یابد، تأثیرگذاری و کارآییِ الگوبرداری رفتار اخلاقی، پیچیدگی خاص خود را خواهد داشت و با ورود مؤلفه های شناختی دیدگاه های تعدیل یافته تر رفتارگرایی مانند بندورا این پیچیدگی مضاعف می شود. در حالی که تحلیل یادگیری و آگاهی، جبر محیطی، داوری و ارزش اخلاقی از منظر طیف های مختلف رفتارگرایی از نوع رادیکال تا انواع تعدیل یافته تر متفاوت بوده و با ورود متغیّر جنسیت، احتمال تغییر در فرایند و مکانیسم کنش گری اخلاقی افراد وجود دارد در این مقاله تلاش شده تا به روش کتابخانه ای و با شیوه تحلیلی۔ توصیفی، بحث جنسیت پذیری اخلاق از منظر طیف های مختلف روان شناسی رفتارگرا و با تمرکز بر تحلیل مؤلفه های مؤثر در کنشگری اخلاقی واکاوی شود. طبق یافته های این تحقیق، تأثیر جنس بر فاعلیت اخلاقی در رویکردهای تعدیل یافته تر رفتارگرایی تأیید می شود؛ هرچند این تأثیر در رویکردهای رادیکال می تواند به صورت غیر مستقیم قابل پیگیری باشد.
مقایسه رویکرد روش شناختی فردگرایی در نظریه «مبادله اجتماعی» جورج هومنز با رویکرد «فردگرایی» استاد مصباح یزدی(مقاله پژوهشی حوزه)
حوزههای تخصصی:
از دیرباز تا کنون دو روش عمده در تحلیل مسائل علوم اجتماعی وجود داشته است: برخی گرایش به تحلیل های خرد و برخی گرایش به تحلیل های کلان دارند. نظریه «مبادله اجتماعی» هومنز متأثر از دیدگاه خرد، مبنای تحلیل خود را رویکرد «فردگرایی» و به طور خاص، رفتارگرایی و روان شناسی گرایی قرار داده و متأثر از «رفتارگرایی» اسکینر است. یکی از عوامل مؤثر بر رویکرد فردگرایی در نظریه «مبادله اجتماعی» انتخاب عقلانی است. این نظریه در مبانی هستی شناسی، معرفت شناسی و انسان شناسی خود، رویکردی طبیعی، سکولار و این جهانی دارد. استاد مصباح با سعی در ارائه رویکردی الهی از انسان و جهان، برای انسان دو بعد مادی و معنوی در نظر می گیرد و انسان را در تعارض میان آن دو، قادر به انتخاب عقلانی بین حیات اخروی و حیات مادی می داند. در سطح معرفت شناسی نیز به سبب اعتقاد به دو ساحت عقل نظری و عملی، معتقد به مبدأ و معاد و حیات اخروی است. چالشی که در مبادی نظریه «مبادله اجتماعی» وجود دارد، معنابخشی به جهان و غایتمندی آن و پاسخ به مسئله ایثار و فداکاری در جامعه است. عقل مادی و ابزاری که نظریه مزبور در مبادی خود از آن بهره می برد، از پاسخگویی به این مسائل ناتوان است. در رویکرد اجتماعی استاد مصباح، مسئله ایثار و فداکاری در اجتماع معنایی جدی دارد. همچنین جهان و مسئله غایتمندی آن از مسائلی است که ایشان با توجه به دو ساحت عقل نظری و عملی، مشکلات عقل را در این زمینه نقد و مرتفع نموده است.
هنر و هوش مصنوعی از منظر رفتارگرایی و آزمون تورینگ(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
جلوه هنر سال ۱۶ تابستان ۱۴۰۳ شماره ۲ (پیاپی ۴۳)
77 - 88
حوزههای تخصصی:
در سال های اخیر هوش مصنوعی با ارائه امکانات، ابزارها و تکنیک های نوآورانه، تحولات چشمگیری را در حوزه هنر پدید آورده است. از اینرو، مانند هر فناوری دگرگون کننده دیگری، ادغام هوش مصنوعی در دنیای هنر و نقش غیر قابل انکار آن در خلق آثار هنری، سؤالات و ملاحظات متعددی را مطرح می کند که ممکن است تاکنون با دقت لازم مورد بررسی و ارزیابی قرار نگرفته باشند. از جمله مهمترین این پرسش ها به عملکرد هوش مصنوعی در خلق اثر هنری اصیل باز می گردد. به طور مشخص، این پرسش که آیا هوش مصنوعی می تواند آثاری همتراز آثار هنری انسان به وجود آورد؟ هوش مصنوعی با رفتارگرایی، به عنوان یکی از مهم ترین نظریه های فلسفه و روانشناسی، پیوند نزدیکی دارد. تاکید این نظریه بر عملکرد یا «رفتار قابل مشاهده» به عنوان کانون اصلی درک و تحلیل می باشد. از اینرو عملکرد هوش مصنوعی بر اساس این رویکرد در سطح رفتار مورد ارزیابی قرار خواهد گرفت. به این منظور در ابتدا به طور مختصر به رویکرد رفتارگرایی و ارتباط آن با هوش مصنوعی پرداخته خواهد شد. سپس آزمون تورینگ به عنوان یک آزمون محوری در زمینه هوش مصنوعی شرح داده خواهد شد. این آزمون معیاری رفتارگرایانه در جهت سنجش هوش و خلاقیت ماشین به دست می دهد. در بخش بعدی با نظر به معیار رفتارگرایانه آزمون تورینگ و ملاحظه عناصر اصلی آثار هنری اصیل، دو دسته از آثار هنری مورد سنجش قرار خواهند گرفت. این دو دسته شامل آثار تولید شده توسط هوش مصنوعی و آثار خلق شده توسط انسان می باشد. این بررسی زمینه مناسبی را برای ارزیابی عملکرد ماشین در مقایسه با انسان به دست خواهد داد. بنابر این روش پژوهش حاضر به این صورت است که با استفاده از منابع مختلف، داده هایی در ارتباط با آثار هنری حاصل از هوش مصنوعی جمع آوری و به شیوه ای کیفی توصیف می گردند. سپس این داده ها با عناصر موجود در آثار هنری انسان مقایسه می شوند و بر اساس معیار اصلی آزمون تورینگ مورد تحلیل قرار می گیرند. در نهایت این نتیجه حاصل می گردد که عملکرد هوش مصنوعی دست کم بر اساس معیارهای رفتارگرایانه یعنی از لحاظ رفتار مشاهده پذیر، می تواند منجر به پدید آمدن آثاری همتراز آثار هنری خلق شده توسط انسان شود.
دلالت های فلسفی نظریه اعتباریات علامه طباطبایی ناظر بر نظریه حقوقی در تمدن اسلامی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
نظریه اعتباریات علامه طباطبایی از مهم ترین ابداعات فلسفی ایشان به شمار رفته و نقش مهمی در سازمان نظام فکری ایشان و در مبانی فلسفی تمدن اسلامی ایفا می کند. این نظریه نکات مهمی در فهم فلسفی نظام های اعتباری داشته و دلالت های چهارگانه هستی شناسانه، معرفت شناسانه، انسان شاسانه و ارزش شناسانه در مورد مفاهیم و نظامات اعتباری به صورت عام دارد. با این پیش فرض که نظام حقوقی به عنوان یکی از ارکان تمدنی هر جامعه ای، یکی از مصادیق نظامات اعتباری است، دلالت های چهارگانه پیش گفته در مورد نظام حقوقی نیز به صورت خاص قابل طرح بوده و نتایج مهمی در سامان دادن نظریه حقوقی خواهد داشت. با توجه به آن چه مطرح شد، سوال پژوهش پیش رو این است که نظریه اعتباریات، چه دلالت های فلسفی اعم از دلالت های هستی شناختی، معرفت شناختی، انسان شناختی و ارزش شناختی را ناظر به نظریه حقوقیِ تمدن اسلامی داراست؟ روش انجام این پژوهش توصیفی-تحلیلی و مبتنی بر آثار علامه طباطبایی است. ناخودبسندگی گزاره های حقوقی، دخیل بودن عوامل سوبژکتیو در وضع، فهم و تفسیر قانون، عدم انحصار منابع شناخت قانون به منابع حسی، عدم تساوی حقوق با قانون و عدم تقلیل گرایی عدالت به نظم اجتماعی، عدم تناسب رویکرد رفتارگرایانه در علم حقوق از اهم نتایجی است که بر پژوهش حاضر مترتب است.