مطالب مرتبط با کلیدواژه

رمان هرس


۱.

نظریه افتراق زنان و تحلیل آن در رمان هرس نوشته نسیم مرعشی(مقاله علمی وزارت علوم)

کلیدواژه‌ها: ادبیات فمینیستی نظریه افتراق رمان هرس خودشکوفایی عاملیت

حوزه‌های تخصصی:
تعداد بازدید : ۸۵۲ تعداد دانلود : ۳۹۷
فمینیست ها تعاریف موجود از «زن» را در سامان های اجتماعی بشری، نه بازشناخت واقعی از او، بلکه شناسایی هژمونی فرهنگ مردانه از زن می دانند و در مقام راه کار، زنان را دعوت به «افتراق و استقلال» می نمایند. نظریه افتراق در دیدگاه های مختلف فمینیستی، تعاریف مختلفی از جوامع مادرسالار و آرمان شهرهای تک جنسیتی تا خلوت گاه های شهودی می یابد؛ اما دستاورد منظور و موعود همه نظریه های پیرامون افتراق، کمک به پاک کردن انگاره ها و باورداشت های معهود از زن است، برای آنکه به هستی شناختی حقیقی از اصالت و عاملیت خود دست یابد. در این مقاله، به روش تحلیل محتوای قیاسی، دلایل و نیز نتایج حاصل از استقلال زنانه موجود در رمان هرس را براساس نگرش های فمینیستی ارائه شده در باب نظریه افتراق بازجسته ایم. آنچه از این جستجو به دست آمد اینکه: اگرچه استقلال زنان در رمان هرس شباهت به نوعی تنبیه یا تبعید خودخواسته دارد، اما حداقل در مورد شخصیت اصلی داستان، نوال، منجر به رسیدن به خودباوری، استقلال، آرامش، عاملیت و هماهنگی و اتحاد با عناصر هستی گشته است که ناشی از نوعی سفر شهودی در خود است، یعنی همان چیزی که نظریه افتراق به آن توجه دارد.
۲.

تحلیل روان کاوانه شخصیت اصلی رمان هَرَس براساس آرای کارن هورنای(مقاله علمی وزارت علوم)

کلیدواژه‌ها: رمان هرس نسیم مرعشی روان کاوی کارن هورنای روان رنجوری اضطراب بنیادی

حوزه‌های تخصصی:
تعداد بازدید : ۶ تعداد دانلود : ۴
کارن هورنای از جمله روان کاوانی است که بیش از فروید بر تعامل های اجتماعی به مثابه عواملی مؤثر بر شکل گیری شخصیت تأکید کرد و در تحلیل هایش، روان کاوان را به دقت در بسترهای اجتماعی ای که فرد در آن رشد می کند، فراخواند. ما نیز در این جُستار با بهره گیری از آرای هورنای به تحلیل شخصیت اصلی رمان هَرَس؛ یعنی نَوال، پرداختیم. روش ما در این پژوهش توصیفی- تحلیلی و مقصودمان، پاسخ به این پرسش اصلی بود که نَوال برای محافظت خویش در برابر اضطراب بنیادی از کدام گرایش روان رنجور استفاده کرده است؟ یافته های این مقاله نشان داد که شرایط نامطلوب ایام کودکی نوال، همچون فقدان مادر و عدم توجه پدر به نیازهای اساسی اش به شکل گیری اضطراب بنیادی در شخصیت او می انجامد. در ایام جوانی مرگ فرزند سبب شدت یافتن اضطراب بنیادی در او می شود. نَوال برای محافظت از خود در برابر اضطراب بنیادی از گرایش های روان رنجورانه (حرکت به سوی مردم، حرکت علیه مردم و حرکت به دور از مردم) بهره می جوید و در نهایت دوری از مردم را برمی گزیند و گرایش روان رنجورانه حرکت به دور از مردم در او شکل می پذیرد. این گرایش به سبب تعارضی که با دیگر گرایش ها دارد موجب شکل گیری تضاد بنیادی در شخصیت نوال می شود. در این شرایط، او برای محافظت از خویش  به خود ایده آلی (مادری برای تمام مردگان) رومی آورد. خود ایده آلی به نوبه خود بر وخامت شرایط روانی شخصیت می افزاید و او را بیش از پیش از واقعیت پیرامون و خود واقعی اش دور می سازد.