اگرچه در مطالعات طراحی شهری و کیفیت مکان، بحث های فراوانی در ارتباط با اهمیت عناصر کالبدی - فضایی، معانی، ساختارهای اجتماعی و ... در ایجاد حس مکان شده است، اما در این بین، تحقیقات کمتری در مورد تعلق جمعی به مکان به عنوان پارامتری که به مکان معنا و مفهوم می بخشد، صورت گرفته است. این مقاله با تبیین شاخص های روابط مذکور و تحقیقات میدانی، به اندازه گیری و مقایسه آنها در یکی از محله های سنتی شهر همدان پرداخته است. مطالعات میدانی و مصاحبه های حضوری با ساکنین محله جهت ارزیابی ابعاد تعلق جمعی به مکان و تاثیر آن روی یکدیگر با تحلیل های آماری انجام گرفت. این تحقیق نشان می دهد که تعلق به مکان، نقطه تلاقی عناصر کالبدی، مفاهیم ذهنی فرد از مکان و ساختارهای اجتماعی می باشد که در سه رابطه روحی - روانی، اخلاقی و بیوگرافیکی قابل دسته بندی می باشد و همچنین ثابت می کند که تعلق جمعی به محله سنتی، بالا و قوی می باشد و همین امر ذهنیت ساکنان محله را بر روی هویت مکان ها و تعلق به آنها تحت تاثیر قرار می دهد. همچنین روابط مذکور بر همدیگر تاثیر مستقیم و بسزایی داشته، طوری که پیوند بین آنها در ایجاد تعلق جمعی غیرقابل انفکاک می باشد.
به گفتهٴ تیتوس بورکهارت، هنر اساساً «صورت» است. این سخن به ویژه دربارهٴ «هنردینی» مصداق دارد. زیرا «هنر دینی»، به گفتهٴ وی، به هنری گفته می شود که نه تنها «موضوع» آن، بلکه «صورت» آن نیز دینی است. برای همین، میان «صورت» و «معنی» یا «صورت» و «موضوع» در هنر دینی پیوندی ناگسستنی وجود دارد. داوری دربارهٴ دینی بودن یا نبودن یک اثر هنری نیز بر اساس همین پیوند، ممکن است. بنابراین، در این مقاله نخست به «جایگاه صورت در هنر دینی» و سپس به مسئلهٴ «بحران صورت در هنر دینی معاصر ایران» می پردازیم.
زبان دارای نوعی خاصیت تعمیم پذیری است که بوسیله یکسری لغات معنی و قواعد دستوری مشخص، بیان اندیشه و درک آن را در یک جامعه خاص امکان پذیر می سازد. از سوی دیگر زبان دارای خاصیت خلاقانه است به این مفهوم که استفاده از همان لغات و قواعد مشخص امکان بیان انواع گوناگون اندیشه های افراد را فراهم می سازد و باعث خلق متن های مختلفی می شود که هریک ذهنیت خاص گوینده را انعکاس می دهد. نیاز به چنین خواصی در یک نظریه یا زبان طراحی شهری نشان می دهد که نظریه های زبانی می توانند از نظر فلسفی و نظریه ای مبنای خوبی برای تدوین زبان طراحی شهری باشند. اما کدام نظریه زبانی برای تدوین زبان طراحی شهری مناسب است. بویژه زمانی که قرار باشد زبان طراحی شهری محلی برای جوامع دارای فرهنگ و ارزش های خاص خود تدوین گردد. نتایج این مطالعه نشان می دهد که هیچ نظریه زبانی منحصر به فردی به تنهایی برای این منظور کافی نخواهد بود. بلکه مجموعه ای شامل برخی از مفاهیم و اصول بکار رفته در نظریه ها مختلف در تلفیق با یکدیگر می توانند زیر بنای فلسفی و نظری مناسب برای تدوین چنین زبانی را فراهم آورند. کلیدواژگان: طراحی شهری، ساختار معنایی، عناصر محتوایی، عناصر رویه ای، زبانشناسی، نظریه های زبانی، زبانشناسی ساختارگرا، نشانه شناسی رفتاری، زبانشناسی گشتاری، ژرف ساخت، عناصر زبان، ساختار زبان، دستور زبان، نحو، تفسیر
قائل بودن به «معنا » و «باطن» برای اشیاء و پدیده ها و مفاهیم، موضوعی است که همیشه و در همه جوامع ومکاتب با شدت و ضعف متفاوت مطرح بوده است. طبیعی که معیارهای برای دریافت و شناخت و ارزیابی «معنا» و «باطن» از جهان بینی و فرهنگ جامعه استخراج می شده است و به این ترتیب افراد یا جوامع(بسته به جهان بینی خویش) از «صورت» به «ظاهر» موضوعی واحد، معانی متفاوتی را ادراک می نموده اند. نوشتار حاضر سعی بر آن دارد تا اولاً تعابیر و فرآیندهای ذهنی ای را که به نحوی ناظر به «صورت» و «معنا» می باشند معرفی نموده و ثانیاً اهمیت و تأثیر آنها را در نشر ارزشها و ارتقاء فرهنگ عمومی و بیان معانی، در قالب صورت ها بیان نماید. بستر اصلی مطالعه، فرهنگ ایرانی – اسلامی خواهد بود. کلیدواژگان: صورت ، معنا ، ظاهر ، باطن ، نماد ، سمبل ، آیه ، رمز ، ذکر ، هنر
هدف کوماراسوامی در این مقاله تبیین اصول هنر قرون وسطا و شرق و نیز اثبات این نکته بوده که اصول این دو هنر یکی است؛ و در این کار، با استناد به منابع اصلی قرون وسطا و شرق سخن گفته است. اهم موضوعات مطرح شده در این مقاله عبارت است از: وجود مقیاس نخستین و مطلق برای داوری درباره کارها و ساخته ها یا مصنوعات آدمی و ربط این مقیاس به عالم بالا؛ نسبت کمال و زیبایی و لذت؛ دانش و علم بودن هنر؛ نسبت ابداع یا شهود با اصول نخستین؛ عقلانی، و نه احساسی، بودن هنر؛ تقلید هنر از طبیعت در طرز کارش؛ مفهوم صورت در هنر سنتی؛ نسبت هنرورز یا صنعتگر با صانع لاهوتی؛ تعریف علل چهارگانه در هنر؛ رابطه کارفرما و صنعتگر یا هنرورز در هنر سنتی؛ تعریف زیبایی و انواع آن و نسبتش با لذت؛ شناخت و فهم اثر هنری و لذت بردن از آن؛ ربط زیبایی و زشتی با کمال و نقصان؛ نسبت هنر و لذت و حیات حقیقی؛ کارکرد و لذت در هنر سنتی.