مسئله اصلی این تحقیق فهم نسبت دو مقوله علم دینی و تمدن نوین اسلامی و همچنین بررسی و واکاوی جایگاه علم دینی در تمدن نوین اسلامی از منظر دکتر داوری اردکانی می باشد. دال مرکزی بحث پیرامون وضع بینابین جامعه ای است که در آن انقلاب اسلامی رخ داده است؛ جامعه ای که نه با سنت نسبت تام دارد و نه تجدد را به تمامه اخذ کرده است. در وضعیتی که انقلاب اسلامی داعیه تمدن سازی دارد، و از طرفی به دنبال نقشه علمی جامع کشور، پی ریزی و پرداختن به این نقشه، بدون داشتن افق و نگرش تمدنی امری آن چنان که باید نخواهد بود.ین پژوهش به دنبال است که با پرسش اصلی از انقلاب اسلامی و چیستی مسیر بنای تمدن نوین اسلامی از نگاه دکتر داوری اردکانی، به نسبت علم دینی و تمدن حرکت کرده و پس از مشخص شدن این نسبت، ترسیم ایشان از نوع حرکت برای تمدن سازی را بدست اوریم و تحلیل کنیم. لذا در این پژوهش، به دنبال استفاده نظری و راهبردی از این نسبت برای آنچه اندیشه انقلاب اسلامی به عنوان افق خویش مطرح کرده است یعنی تمدن نوین اسلامی می باشیم. مدعای اصلی این پژوهش آن است که تا زمانی که عالَم دینی نشود، علم دینی شکل نمی گیرد و تا پیش از آن تنها می توان از طلب علم دینی سخن به میان آورد و این طلب است که می تواند زمینه ساز ایجاد عالَم دینی باشد. .
در این مقاله سعی شده است که در قالب چارچوب نظری نوسازی‘ تغییرات و دگرگونی های جامعه روستائی – قبیله ای منطقه شادگان مورد بررسی و تجزیه و تحلیل قرار می گیرد. به عبارت دیگر هدف از این پژوهش‘ ارزیابی نظریه نوسازی از لحاظ کاربردی است. اما از آنجا که نظریه پردازان نوسازی متعددند‘ لذا در این جا‘ تاکید ما بیشتر برآراء اسملسر Smleser پیرامون توسعه اقتصادی و دگرگونی اجتماعی است. به منظور ارزیابی نوسازی از لحاظ کاربردی لازم است که دو مسئله مختلف مورد بررسی قرار گیرد. اول اینکه آیا کاربرد این نظریه می تواند مسائل و روابط جامعه شناختی اساسی را مشخص کند و روابط مربوط به توسعه را در جوامع روستائی – عشایری معاصر تعیین نماید و از این رو کمک کند که پویائی دگرگونی اجتماعی را کامل تر درک کنیم. دوم اینکه فرضیه های به کار رفته در این مدل برای درک پیچیدگی های مسأله توسعه و توسعه نیافتگی مناسب و کافی است یا خیر؟ در این پژوهش ابتدا دیدگاه نظری نوسازی و آراء برخی از متفکرین آن مورد بررسی قرار می گیرد و سپس در پرتو دیدگاه نظری اسملسر تغییرات و دگرگونی های حاصله در جامعه روستائی – قبیله ای شادگان تجزیه و تحلیل شده و در پایان اعتبار و شایستگی تجربی این دیدگاه در تحلیل مسائل توسعه مورد بررسی قرار می گیرد.
اصولاَ فرایند نظریه پردازی در هر دو روش کمی و کیفی مستلزم انجام مشاهدات متعدد است. در فرایند چرخه ای تولید علم در هر دو روش، پیوند آشکاری بین نظریه و روش وجود دارد. پیوند بین نظریه و روش بدین معنی است که خلق یک نظریه تعامل مستمری است بین مشاهده، تبیین و انجام مشاهدات جدید برای آزمون تبیین اولیه. در این میان نظریه های برخاسته از میدان تحقیق؛ به منزله یکی از گونه های تحقیق، به دنبال کشف و استدلال از دل داده های میدانی است که ماحصل حضور محقق در میدان پژوهش است. در این روش، محقق در ارتباط نزدیک با پدیده مورد مطالعه قرار می گیرد و حال اگر مشاهدات خود را در عرصه میدان تحقیق با مشارکت همراه کند، با یکی کردن خود با پدیده مورد پژوهش، زمینه شناختی عمیق و مستحکم از پدیده را فراهم می کند.
اما روش شناسی کتاب انسان شناسی یار یگری گویای سبک علمی و خاص در ارائه یافته های نگارنده این اثر است. بدین ترتیب که نگارنده به منظور بیان یافته های خود به مثابه یک مردم شناس، بارها پل ارتباطی برای تولید علم، یعنی قیاس و استقراء را طی می کند؛ با استقراء شروع و با قیاس مباحث خود را کامل می کند. بدین صورت که وی از مشاهدات اولیه خود (که در نتیجه زندگی در کنار روستاییان است) برای نظریه سازی و از مشاهدات بعدی خود (که در نتیجه پژوهش های میدانی و کتابخانه ای است) برای نظریه-آزمایی بهره می گیرد.
از طرف دیگر نظریه پرداز نظریه یاریگری جهت آسان فهم کردن و مستدل کردن یافته های خود، هر دم از نردبان انتزاع پایین می آید و آن را با مشاهدات عینی تثبیت می کند. تشریح مفاهیم ذهنی با کمک مصادیق عینی منجر به سهولت درک یافته های نظری برای مخاطب شده است.
امروزه دیگر بحث بر سر این نیست که دموکراسی در بنیان خود مطلوب است یا نه ، بلکه بحث بر سر این است که شکل بهتر و کارامد تر دموکراسی چیست و ملاک تشخیص دموکراتیک بودن کنش های افراد کدام است.
تحولات جهانی در ربع اخر قرن بیستم تا عصر حاضر، با توجه به پهنا و گستره ی ان ، که بیشتر نقاط جهان را در بر می گیرد و نیز تعمیق آن در لایه های مختلف جوامع – که این هر دو از ویژگی های جهانی شدن به شمار می روند – موجب کاهش نقش و کارویژه های دولت و ظهور شرایطی تازه برای گذار به دموکراسی و دولت دموکراتیک و تخصصی شده است.
امروزه الگوهای ""دموکراسی مشارکتی و خودمختاری "" به منزله آخرین نظریه ها در الگوهای دموکراسی مطرح اند. این الگوهای دموکراسی بسیار گسترده تر از الگوهای پیشین خود و حتی الگوهای دموکراسی نمایندگی لیبرال هستند ، چرا که بر مشارکت افراد در تعیین سرنوشت خود بیشتر تاکید می کنند.
در این مقاله سعی بر این است تا سیر این تحولات را از دید نظریه پردازان بزرگ این حوزه مورد بررسی و تجزیه و تحلیل قرار دهد.
دانش بومی به مجموعه ای از داشته ها، مهارت ها، ارزش ها، باورها، ابزارها و روش های یک گروه اجتماعی یا ملتی گفته می شود که درزمینه های گوناگون زندگی از طریق تجارب و تأیید نسل های متمادی به ارث رسیده است، و کاربرد صحیح آن می تواند منجر به توسعه درون زا - که در واقع توسعه منطبق با فرهنگ مردم و محیط آن جامعه می باشد - شود. از این رو مقاله حاضر به شناسایی یکی از مهم ترین رویکردهای روشی نوین در عرصه تحقیقات اجتماعی و جایگاه آن در شناخت دانش و ارزش های بومی می پردازد. نظریه بنیانی این قابلیت را دارد که بجای آنکه به اثبات نظریه های موجود بپردازد، با شناخت واقعیت موجود در هر جامعه نظریه های جدیدی منطبق با آن جامعه خلق کند.
اهتمام روش شناسی نظریه بنیانی بر تولید و ساخت نظریه از دل داده های موجود در جامعه مورد مطالعه است. در این روش از رویکرد استقرایی استفاده می شود و محقق کار خود را با مشاهده و مصاحبه ها شروع می کند و سپس الگوها، مضامین، یا مقوله های عام را پیش می نهد. پس از این مرحله، به مدد روش های تفسیری، نظریه ها (بدون پیش انگاشته های قبلی و تأیید و رد آن ها) تولید و ارائه می شود. ازاین رو با توجه به ماهیت این نظریه می توان آن را به مثابه یک روش یا ابزار جهت شناخت ارزش ها، مهارت ها و به طور کلی دانش بومی جامعه مورد استفاده قرار داد.