دگرگونی های ساختاری در روابط بین الملل پس از پایان جنگ سرد، جهان را وارد مرحله انتقالی با ویژگی های تازه کرده است. این تحول باعث شده تا همکاری های منطقه ای در نقاط گوناگون جهان اهمیت بیشتری پیدا کند؛ به گونه ای که موفقیت در سیاست های منطقه ای، نه تنها تابعی از تدبیر هر یک از کشورهای منطقه، بلکه مستلزم مشارکت کلیه کشورهای منطقه در فرایند منطقه گرایی است. منطقه گرایی نیز در بستر یک سامانه منطقه ای امکان پذیر می شود. با عنایت به اینکه شورای همکاری خلیج فارس به عنوان یکی از مهم ترین طرح های منطقه گرایی در میان سایر طرح ها در منطقه خاورمیانه و شمال آفریقا مطرح است، در این مقاله درصدد هستیم امکان شکل گیری سامانه منطقه ای شورای همکاری خلیج فارس را با ارائه یک الگوی تحلیلی در چارچوب سامانه سیاسی، سامانه اقتصادی، سامانه امنیتی و سامانه اجتماعی-فرهنگی موردسنجش قرار دهیم. فرض مهم این نوشتار آن است که شورای همکاری خلیج فارس با چالش ها و محدودیت های درون منطقه ای (متغیرهای درون سامانه ای) زیادی مواجه نیست که موفقیت آن را با تردید روبه رو سازد. یافته های پژوهش نیز با بررسی متغیرهای سیاسی، اقتصادی، امنیتی، اجتماعی- فرهنگی در چارچوب سامانه سیاسی، سامانه اقتصادی، سامانه امنیتی و سامانه اجتماعی- فرهنگی این فرض را تأیید می کند.
دیپلماسی عمومی، روشی جدید برای تاثیرگذاری بر هویت، گفتمان ها، کنش ها، افکار عمومی و شکل دهی محیط مناسب برای موفقیت دستگاه دیپلماسی با کمک شبکه ها و رسانه های جدید جهت تامین منافع ملی و پیشبرد سیاست خارجی است. عصر اطلاعات به سمتی می رود که دیپلماسی سنتی بر پایه واقع گرایی سیاسی با تکیه بر قدرت سخت، جای خود را به دیپلماسی نوین و (دیپلماسی عمومی) می دهد که در آن قدرت نرم برتری دارد. در این مقاله ضمن تعریف مبانی، ماهیت، ابزار و عمل کرد دیپلماسی عمومی نوین، اثربخشی تحریم ها بر دیپلماسی عمومی آمریکا را به روش توصیفی - تحلیلی بیان می شود. در این راستا، در پی پاسخ به این پرسش اساسی هستیم؛ ماهیت دیپلماسی عمومی آمریکا در قالب اعمال تحریم های اقتصادی نسبت به ایران چگونه قابل تبیین است؟ فرض پژوهش بر این مبنا استکه، سیاست تصویرسازی و اعتباربخشی آمریکا، تحریم های اقتصادی را نزد افکار عمومی با تکیه بر ساختار دیپلماسی عمومی در وضعیت بینابینی قرار داده است. در این رهگذر به تحریم های انرژی اشاره می شود و اثربخشی تحریم ها در وضعیت اقتصادی و در نتیجه هم سویی با دیپلماسی عمومی آمریکا در وضعیت بینابینی ارزیابی می گردد.
انقلاب تکنولوژی اطلاعات، عرصه اندیشه و عمل زندگی انسان ها را در همة ابعاد دگرگون می کند و عرصة زندگی سیاسی نیز از این دگرگونی کنار نیست. مقالة حاضر، مبانی این تحول را از منظر فلسفه، جامعه شناسی و ارتباطات می کاود و در بستر خاص علوم سیاسی به رابطة کارآمد تکنولوژی اطلاعات و عرصة سیاست توجه دارد. این نوشته در قالب رویکردهای خوش بینانه و همدلانه، موضوع را بررسی می کند. مقاله ابتدا مبنا و پایة فلسفه و تکنولوژی اطلاعات را ترسیم می کند و پس از شرح آن، جنبه های چهارگانة پیوند آن با تکنولوژی اطلاعات و سیاست را در قالب جنگ اطلاعاتی، دیپلماسی دیجیتالی، دولت الکترونیکی و جامعه مدنی مجازی مورد کاوش قرار می دهد.