نویسنده بعد از بیان تعریفى درباره هویت، آن را داراى بعد سلبى که مستلزم شناسایى «غیر» از «خود» است مىداند. از دیدگاه امام خمینى، هویت اسلامى در پیمودن راه خدا معنا پیدا مىکند. خودىها کسانى هستند که با آنها وحدت راه و صراط داریم و غیرخودى کسى است که در راه ما نباشد.
این نوشتار در پی نشان دادن نحوه مواجهه عالمان شیعی معاصر با فلسفه غرب است. منظور از عالمان شیعی، عالمانی هستند که از حوزه های علمیه شیعه برخاسته اند. غرض، نشان دادن نقش حوزه های علمیه در برخورد با فلسفه غرب است. بنابراین از دانشمندان و نویسندگان دانشگاهی و به طور کلی غیر حوزوی در این مقاله جز به طور گذرا بحثی نخواهد شد. عالمان دینی مورد بحث در این مقاله نیز عالمانی هستند که پیش از انقلاب اسلامی نشو و نما کردند و در این بحث، پیشگام شمرده می شوند. بنابراین، درباره نسل پس از انقلاب اسلامی حوزه علمیه فقط به اشاراتی بسنده خواهد شد.
بنابراین غرض از این نوشتار، طرح کلی بحث، نشان دادن توجه عالمانی دینی به فلسفه غرب، ترسیم جغرافیای مسئله و ذکر برخی از نمونه مباحثی است که آنان طرح کرده اند تا از این طریق بتوان به نوع مباحث طرح شده، ادبیات مورد استفاده، و نحوه مواجهه و موضع گیری آنان در قبال فلسفه غرب راه یافت.
آقاى عابدینى در ادامه این گفتگو اظهار مىدارد که احکام تابع مصالح و مفاسد واقعى است. گرچه ممکن است مصالح و مفاسد احکام را نفهمیم، ولى در بحث اجتماعیات چون قرینههاى مختلفى وجود دارد، بیشتر مىتوان فهمید. در احکام عبادى، اصل بر ثبات حکم است؛ مگر آنکه دلیلى برخلاف آن باشد؛ اما در امور اجتماعى، اصل بر تغییر و تحول احکام شرع است؛ مگر آنکه ثبات حکم اثبات شود.
دین که ماهیتى قدسى دارد و حامل پیامهاى جامع خداوند براى هدایت و فلاح انسانهاست، در دست روشنفکران دینى به پدیدهاى صد در صد بشرى تبدیل شد؛ تا جایى که پیام و سخن خداوند در سایه و تحتالشعاع خواست و نظر انسان قرار گرفت. تفسیر همه روشنفکران دینى از خاتمیت، کم و بیش برگرفته از نظریه اقبال لاهورى است. او معتقد است که بشر پس از ختم نبوت از مرحله کودکى خارج شده و خود سررشته تصمیم و هدایت زندگىاش را به دست گرفته است.