در این نوشتار سعی بر آن است که نمودهای تغییریافته کهن الگوی مام مِهین(1) در شعر حافظ ردیابی شود. نمودهایی که بعد از متلاشی شدن شخصیت یگانه این عنصر مادینه قدرتمند، ابتدا در قالب خدابانوها به زندگی خود ادامه داد و سپس به ضمیر ناخودآگاه انسان منتقل شد و دوباره از طریق هنر بر ذهن و زبان نوع بشر جاری گشت. این جست وجو می تواند پاسخی برای این پرسش ها بیابد که آیا می توان گفت حافظ جزو آن دسته از شاعران نابغه ای است که فواصل تاریخی و جغرافیایی مانع بروز و ظهور آرکی تایپ ها در شعر او نشده است؟ مام مِهین در ضمیر ناخودآگاه جمعی ایرانیان با توجه به پیشینه اساطیری زن سالارانه این سرزمین با چه کیفیتی می زید؟ آیا در یک نگاه کلی این تصویر به سمت قطب منفی تمایل دارد یا قطب مثبت؟ بر این اساس به این نتیجه رسیدیم که شعر حافظ شعری است که بستر ظهور و تجلی تصاویر ناب و شفافی را از مام مهین فراهم آورده است و این موضوع از وسعت مشرب و شفافیت و در دسترس بودن ناخودآگاه حافظ سرچشمه می گیرد
رابطه ی فلسفه و ادبیات به طورعام و فلسفه و شعر به طورخاص، عیمق تر و پیچیده تر از آن است که در بادیِ امر به چشم می آید. شِلگل شعر را فلسفه ی جلی و فلسفه را شعرِ خفی می دانست. دیلتای بر رابطه ی تنگاتنگ شعر و فلسفه تاکید می-کرد. کریچلی از «فلسفه» به مثابه «شاعری» یاد می کند. فلاسفه ای چون هیدگر و گادامر، بر اشعار شعرایی چون گوته، هولدرلین، ریلکه، تراکل و دیگران شرح و تفسیر نوشته اند. هگل زیر تاثیرِ گوته بود. از آن طرف، شاعرانی چون گوته به فلسفه و آثار فیلسوفان توجه داشتند. گوته، شاگرد هِردر بود و نیچه، گوته را ستایش می کرد و زیر تاثیر او بود. بازتاب اندیشه های فلسفی در شعر شاعران، چنان بود که حتی برخی از شاعران بزرگ را «فیلسوف- شاعر» می نامند. در جهان شرقی و در ایران نیز ماجرای پیوند فلسفه و حکمت با شعر، کم وبیش از همین قرار است. گرچه نه از فلسفه، تلقی واحدی وجود دارد و نه تلقی از فلسفه در غرب و شرق یکسان است؛ اما می توان به پرسش ها و مبانی و سرمشق های مشابه دست یافت. یکی از شاعرانی که اهل فلسفه، توجهی ویژه به شعر او داشته و دارند، حافظ است. این توجه گاهی به اعتبار وجوه فلسفی خودِ شعر حافظ است و گاهی به اعتبار نحوه ی مواجهه ی مفسران و نوع رهیافت آن ها به شعرش. کسانی چون هومن، رحیمی، موحد، آشوری، شایگان، داوری و فردید، از منظر فلسفی به شعر حافظ نگریسته اند. بسیاری از نوشته هایی که داعیه ی شرح و نقد فلسفی دارند، عملا وجه و اعتبار فلسفی ندارند، یا در حد استخدام واژگان فلسفی متوقف شده اند. دراین مقاله کوشیده ایم که ضمن مرور مواجهه ی فلسفی و کلامی مفسران و شارحانِ قدیم با شعر حافظ (دوانی و دارابی و...)، بر رهیافت های فلسفی جدید متمرکز شویم و به نقد آن ها بپردازیم.