فیلترهای جستجو:
فیلتری انتخاب نشده است.
نمایش ۸۱ تا ۱۰۰ مورد از کل ۲٬۲۱۴ مورد.
حوزههای تخصصی:
شرح نویسی بر آثار عرفانی یکی از سنت های مهم در تاریخ عرفان و تصوف است و مثنوی ازجمله متون برجسته در این حوزه است. در این میان، شرح اسرار ملاهادی سبزواری، به دلیل شمول آن بر مسائل زبانی، بلاغی، حکمی و فلسفی بسیار مهم و ارزشمند است. از آنجا که شرح سبزواری بر پایه مبانی فلسفی و تفاسیر قرآنی بنا شده است، بررسی نسبت و جایگاه این مبانی و منابع فکری ملاهادی در شکل گیری ساخت و سبک این شرح، از جمله اهداف اصلی این پژوهش است؛ ازاین رو، پژوهش حاضر با رویکردی توصیفی و با نگاه به پیش متن های اثر، به دنبال درک ساختارهای کلی و محتوای اصلی شرح اسرار ملاهادی سبزواری است. یافته های این پژوهش نشان می دهد که ملاهادی در شرح اسرار، از روش التقاطی و تلفیقی بهره برده و شرح خود را با تکیه بر تفاسیر قرآنی به شیوه ای جامع سامان داده است. شارح با ایجاد پیوند میان مثنوی و قرآن، اثری جامع و کامل در قالب شرحی موسوم به جامع ارائه کرده است. مطالعه متن نشان می دهد که سبزواری در بخش تبیین کلامی و فلسفی ابیات، از سطح مخاطب عام، فراتر رفته و به ارائه تحلیل و شرح عمیق آرای حکمی و فلسفی می پردازد، به گونه ای که در برخی مواضع، غلبه تشریح آرای فیلسوفان و گستره آن بر متن، اثر را به دو بخش شرح مثنوی و آبشخورهای معرفتی ملاهادی تقسیم خواهد کرد.
تصحیح و تحقیقِ سبک شناسی رساله عرفانی «وصال احمدی» یا «اواخر حیات مجدّدِ ألْفِ ثانی»(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
ادبیات عرفانی سال ۱۵ زمستان ۱۴۰۲ شماره ۳۵
83 - 116
حوزههای تخصصی:
رساله «وصال احمدی» یا «اواخر حیات مجدّدِ ألْفِ ثانی» درحقیقت تکمله تذکره ای موسوم به «زبده المقامات» یا «برکات احمدیه باقیه» است که در بابِ زندگی، آثار، احوال و ملفوظات شیخ احمد سرهندی، ملقّب به امام ربّانی و مجدّد ألْفِ ثانی و برخی از خلفا و فرزندان او نگاشته شده است. نویسنده این رساله بدرُالدّین سِرهندی، صوفی و سیره نویس مشهور طریقت نقشبندیه در قرن یازدهم هجری است. بدرُالدّین، این رساله کوتاه و مختصر را در تکمیل و اتمامِ کتاب «زبده المقامات» اثر خواجه محمّدهاشم کِشْمی تحریر کرد که به ناچار از به پایان رساندنِ این کتاب و نَقلِ وقایع و حوادث روزهای پایانی حیاتِ شیخ احمد، بازمانده بود. رساله «وصال احمدی» حاوی اطّلاعاتی موثّق، بی بدیل و گران مایه از آخرین روزهای حیات شیخ احمد سرهندی است که دست اوّل و بی واسطه نقل می شود و برای شناختِ دقیق تر احوال و عقاید او ضروری است. این رساله علی رغم شهرتش نزد مجدّدیان و اهمیّتش در تحقیقات، کم یاب و مکتوم و مغفول مانده است. در این پژوهش تلاش شده تا علاوه بر تصحیح نسخه و افزودن تعلیقات و توضیحات سبک شناسانه، به معرّفی، تحلیل و تبیین جایگاه آن و مؤلّفش در طریقت نقشبندیه مجددیّه پرداخته شود. این پژوهش به روش توصیفی - تحلیلی و با استفاده از منابع کتابخانه ای انجام شده است.
نگاهی به معنای زندگی در اندیشه رابعه عدویه با تکیه بر آرای ویکتور فرانکل(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
بیان مسئله: یکی از مفاهیمی که از گذشته های دور تا اکنون ذهن اندیشمندان حوزه های مختلف علوم انسانی را به خود مشغول کرده است، معنا و هدف زندگی و راه های دستیابی به آن است. عارفان مسلمان ازجمله این اندیشمندان هستند که اگرچه به صورت مستقیم به بحث درباره معنای زندگی و مؤلفه های آن نپرداخته اند، با بررسی سخنان و اندیشه های آنان به روشنی مشخص می شود که یکی از دغدغه های اصلی آنها، تبیین معنا و هدف زندگی و راه های رسیدن به آن است.روش: این مقاله با بهره گیری از نظریه معنادرمانی ویکتور فرانکل، به بررسی معنای زندگی و راه های دستیابی به آن از منظر رابعه عدویه، برجسته ترین عارف زن در تاریخ اسلام، می پردازد و درپی یافتن پاسخی برای درک معنای زندگی و مؤلفه های زمینه ساز معنا در اندیشه و باور این عارف بزرگ است.نتایج و یافته ها: براساس یافته های این پژوهش، رابعه نگاهی خاص به زندگی، معنا و هدف آن دارد و درپی دستیابی به معنای غایی است که از نظر او وصال به حق است. او برای رسیدن به این مقصود، اعمالی را انجام می دهد که با نظر فرانکل و ارزش های مطرح شده او هماهنگی و تناسب دارد؛ تحمل رنج ها و سختی هایی که از دوران کودکی برایش اتفاق می افتد، محبت و عشق به خداوند، نگاه متفاوت به رابطه انسان با خدا و ارائه شکلی نو از ارتباط انسان با خدا ازجمله این اعمال هستند. البته تفاوت هایی نیز در موضوع چیستی هدف غایی در این دو دیدگاه وجود دارد؛ برخلاف رابعه که هدف نهایی و غایی زندگی را تقرب الهی و وصال خداوند می داند، فرانکل داشتن هدف در زندگی را برای بهتر زیستن در این دنیا و رهایی از اضطراب و پوچی توصیه می کند.
پرتوی نو بر فعل ربطی «اید» در طبقات الصوفیه(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
ادبیات عرفانی سال ۱۵ زمستان ۱۴۰۲ شماره ۳۵
9 - 33
حوزههای تخصصی:
«اید» یکی از کلمات دشوار و ناشناخته در «طبقات الصوفیه» است. این فعل حدود 300 بار در این کتاب به کار رفته و تاکنون تحقیقی جامع پیرامونِ آن انجام نشده است. در نوشتار حاضر، با بررسی دقیقِ کتاب مذکور و جست وجوی اجمالی در برخی متون دیگر، تدقیق در قصه های شفاهی ضبط شده از استان های خراسان جنوبی و رضوی، و همین طور مراجعه به منابع مکتوب گویشی ، زوایای مختلف این فعل به شیوه توصیفی تحلیلی مورد بحث و بررسی قرار گرفته است. براین اساس، «اید» که در برخی منابع موثق به صورت «آید» هم دیده می شود در طبقات الصوفیه سوم شخص مفرد مضارع است؛ دوم شخص مفرد و اول شخص جمع این فعل نیز در آثار خواجه عبدالله انصاری به کار رفته است. برخی صورت های صرفی این فعل، با معانی مختلف، در برخی متون دیگر، نظیرِ «هدایه المتعلمین فی الطب»، «شیرزاد و گلشاد»، «کشف المحجوب»، «شاهنامه»، «دیوان ناصرخسرو»، «ویس و رامین»، «مثنوی معنوی» و «دیوان جمال اصفهانی» نیز دیده می شود. بن مضارع این فعل ربطی، در برخی گویش های ایرانی نیز با صورت های آواییِ ’āy- ، ’ay-، ’ây-، hāy-، hay- و ’ey- کاربرد دارد و در هر شش شخص صرف می شود. افزون بر این ها، فعل مورد بررسی با تلفظ ay در برخی جملات برجای مانده از زبان پارتی (پهلوی اشکانی) هم دیده می شود.
تحلیل روابط بینامتنی ملفوظات شبه قاره و مجالس (مطالعه موردی مجالس سبعه و فواید الفؤاد)(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
ادبیات عرفانی سال ۱۵ تابستان ۱۴۰۲ شماره ۳۳
69 - 99
حوزههای تخصصی:
در قرن هفتم و هشتم هجری قمری آث ار فراوان ی در شبه قاره (هند و پاکستان با نام «ملفوظات» در حوزه ادبیات عرفانی نگاشته شد. وجود برخی اشتراکات میان این متون و مجالس، این سؤال را به ذهن متبادر می کند که آیا ملفوظات به تقلید یا تحت تأثیر مجالس نگارش یافته اند یا آثاری متفاوت هستند؟ مجالس سبعه (629-621 یا 642-637.ق) اثر مولوی و فوایدالفؤاد (722-703.ق) اثر خواجه نظام الدین اولیا نمونه های شناخته شده ای از مجالس و ملفوظات هستند که در این پژوهش با روش توصیفی- تحلیلی به بررسی آن ها و ویژگی های مشابه و متمایز هریک می پردازیم. این مقایسه با توجه به نظریه بینامتنیّت انجام می شود. فوایدالفؤاد از منظر پیرامتنیّت تنها در نحوه تقسیم بندی نشست ها و نداشتن عناوین داخلی، با مجالس سبعه مشترک است. از لحاظ سرمتنیّت، تعلّق دو اثر به گونه ادبی خاص باعث وجود برخی ویژگی های ساختاری و محتوایی مشترک در دو متن گردیده است. از حیث ارتباط بیش متنی با توجه به وجود اسناد تاریخی، برگرفتگی غیر مستقیم فوایدالفؤاد از مجالس سبعه، محتمل است و گشتارهای کمّی، انگیزه ای وکیفی در فوایدالفؤاد مشاهده شده است. نتایج حاصل از این پژوهش نشان می دهد که تأثیرپذیری فوایدالفؤاد از مجالس سبعه، جنبه تقلیدی ندارد و با توجه به مشابهت ها، این اثر و احتمالاً سایر ملفوظات، برداشتی آزاد و غیرمستقیم از مجالس سبعه و سایر مجالس هستند.
صورت بندی گفتمانی گزاره های فاتالیستی در شعر حافظ (با تأکید بر گفتمان عرفانی)(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
شعر حافظ به دلیل انباشتگی از ایهام ها و استعاره هایی که وجه صراحت گریزی و سیالیت آن را دوچندان کرده، بیشترین قابلیت را برای بررسی از منظر تحلیل گفتمان دارد. بررسی گزاره های فاتالیستی در شعر حافظ، فراتر از دلالت ظاهری آنها بر سرنوشت باوری افراطی، ارتباط این گزاره ها را با واقعیت های اجتماعی، سیاسی، ایدئولوژیکی زمان روایت متن و عواملی مانند «بافت تاریخی» و «روابط قدرت در جامعه» آشکار می سازد. پژوهش حاضر با در نظر گرفتن گفتمان فاتالیزم در شعر حافظ به مثابه برساخته ای از ارتباط ساختار و بن مایه های شعر وی با عوامل برون متنی، کوشیده است صورت بندی جدیدی از آن به دست دهد که با آزاداندیشی و دیدگاه های منتقدانه حافظ سازگار باشد. این مقاله به روش توصیفی- تحلیلی نگاشته شده است. بررسی ها نشان داد که حافظ در پس صورت متن و فراتر از عبارات ظاهری شعرش که از تسلیم در برابر تقدیر سخن می گوید، درصدد برساختن گفتمانی انتقادی ازطریق بهره برداری از زبان، برای ایجاد تغییر در ساختارهای کلان اجتماعی و مبارزه با نهادهای قدرت و ایدئولوژی های وابسته به آنهاست. وی در روند یک بازی زبانی، ضمن بسط ایدئولوژی محبوب خود در روکشی از فاتالیزم، هدفی فراتر از اشاعه تقدیرگرایی را در شعر خود دنبال می کند و می کوشد با بازتولید و القای پیام و معنایی جدید از تقدیرگرایی در ذهن مخاطب، از دامنه هژمونی گفتمان های زهدگرا و شریعت مدار در عصر خود بکاهد.
نقد و برسی رمان موت صغیر محمد حسن علوان، بر پایه نظریه گفتمان محور ون لیوون(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
شخصیت ها در رمان و اثری روایی یا داستانی عنصر مهمی از روایت قلمداد می شوند. این عنصر، افزون بر جنبه ساختاری، ازنظر مضمون پردازی نیز بخش بزرگی از بار ایدئولوژیک داستان را بر عهده دارد. ون لیوون در نظریه گفتمان کاوی خود، به پیوند عنصر شخصیت و گفتمان اثر پرداخته و از نحوه بازنمایی و عدم بازنمایی ایفاگران و ارتباط آن با گفتمان اثر، سخن گفته است. این مقاله باتکیه بر همین نظریه، به بررسی رمان معروف «موت صغیر» از محمدحسن علوان می پردازد. رمانی شخصیت محور که به پردازش زندگی ابن عربی، صوفی مشهور قرن ششم، در قالب روایتی آمیخته از تخیّل نویسنده و واقعیت می پردازد. ابن عربی در سیروسلوک عرفانی و در سفرهایی که برای دستیابی به اهداف و مقاصد عرفانی دنبال کرده، با شخصیت های مختلفی مواجه شده است و راوی داستان نیز باتوجه به صبغه تاریخی اثر و اثرگذاری هرکدام از تیپ های شخصیتی در شکل گیری گفتمان، به بازنمایی آنها باتکیه بر شیوه های مختلف حذف و اظهار پرداخته است. نتیجه نشان می دهد که علوان در اثر خود، در بازنمایی شخصیت ها به گونه فنّی و مطابق با گفتمان اثر عمل کرده است و شخصیت هایی که در خدمت این گفتمان عرفانی هستند، بخش عمده ای از بازنمایی را به خود اختصاص داده و به شیوه های مختلفی به نمایش درآمده اند؛ درحالی که شخصیت های تاریخی، باوجود صبغه تاریخی رمان، سهم کمتری از بازنمایی دارند. روش پژوهش در این مطالعه، توصیفی – تحلیلی است.
تحلیل ارتباط کمال طلبی و اضطراب در آثار و اندیشه عطار(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
ادبیات عرفانی سال ۱۵ زمستان ۱۴۰۲ شماره ۳۵
35 - 61
حوزههای تخصصی:
«کمال طلبی» به معنای تعیین استانداردها و معیارهای بسیار بالا و مطلق اندیشانه در ساحت های مختلف زندگی و فعالیت های انسانی است که برای نائل شدن به هدفی مشخص، در مسیری از پیش تعیین شده تعریف می شود. حرکت در مسیر سلوک عرفانی، مستلزم رعایت ضوابط و اصول مشخصی است تا کیفیت لازم برای رسیدن به فنا و حقیقت مطلق فراهم شود. عطار استانداردها و انتظارات بسیار بالا و دشواری برای سالک مشخص می کند و این حالت، تا ساحت زندگی فردی و اجتماعی سالک نیز گسترش می یابد. «اضطراب» و «کمال طلبی» ارتباط دوسویه و متقابل دارند و ریشه آن را می توان در اضطرابِ وجودیِ شاعر در برخورد با مسیر کیفی و انتزاعیِ سلوک دنبال کرد. «اضطراب» حاصل از هبوط، مطلق بودن ذاتی و همه جانبه خداوند، ناکامی آدمی در حفظ جایگاهش در بهشت و اضطرابِ وابستگی به پست ترین نقطه ممکن، به صورت تلاش برای جبران حدأکثری و اعاده حیثیت انسان در ساحتِ اندیشه عطار منعکس می شود. مهم ترین نتیجه «کمال طلبی» عطار، نگاه مقوله ای یا «همه یا هیچ» است که قرار گرفتن در میانه مسیر سلوک را نمی پذیرد و صرفاً رسیدن به نهایت سلوک را قبول دارد. وسواس مذهبی و تأکید بر اعمال عبادی که فراتر از احکام دینی است، از دیگر نتایج «کمال طلبی» است. عطار با روایت داستانِ «کمال طلبی» بزرگان عرفان و تصوف، دیدگاه اصلی خود را در کیفیت سلوک و چگونگی حرکت سالک، بازآفرینی می کند.
بررسی مفهوم وحی و شهادت در شعر و کلام نوروز سورانی (متون مقدس گوران) بر اساس روش پدیدارشناسی هرمنوتیک پُل ریکور(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
ادبیات عرفانی سال ۱۵ تابستان ۱۴۰۲ شماره ۳۳
39 - 67
حوزههای تخصصی:
پدیدارشناسی هرمنوتیک با ورود به حوزه مطالعات دینی، اقتدار متون مقدس را به عنوان یک راهنمای هنجاری با الگوهای مشخص و تعریف شده در پرانتز قرار می دهد. این تعلیق، عرصه ارجاعِ شاعرانه غیرتوصیفی را به جهان می گشاید. رویدادهای بازگوشده درکتاب مقدس به عنوان رویدادهای تاریخی، اکنون از وجود متنی برخوردارند که از منشأ پیشینِ خود فاصله گرفته اند و معانی کنونی شان محصول ثبت آنها در شبکه ای از متون است که به طورمتناوب، یکدیگر را در یک کلِ بینامتنی حمایت و جابه جا می کنند؛ براین اساس کتاب مقدس، پیش از هرچیز گفتمانی است که نظریه کلیِ متن آن را به عنوان حلقه ای در یک زنجیره ارتباطی می فهمد. پُل ریکور در تدوین قوسِ هرمنوتیکی خود با تأکید بر مرحله تبیین انتقادی (نقد ادبی) گذار از اولین تفسیر سطحی و متعصبانه را به خوانشی عمیق ممکن می سازد که در برابر رویارویی با عینیت ایستاده است . در این مقاله با توجه به دیدگاه های ریکور به بررسی مفاهیمِ «وحی و شهادت (گواهی)» در متون مقدس گوران می پردازیم و سپس با تحلیل شعر و کلام مقدس «نوروز سورانی» در این زمینه، سعی در نشان دادن الگوی عینی این مفاهیم در متون مقدس گوران (یارسان/ اهلِ حق) داریم. این تعلیق سبب می شود تا وحی با توجه به ویژگی های منحصربه فرد گفتمان ها و درعین حال از طریق روابط متقابل آنها درک شود. پدیدارشناسی هرمنوتیک پُل ریکور با تأکید بر مرحله تبیین انتقادی موجب می شود تا کتاب مقدس از تفسیرهای ذهنی سازِ وابسته به فرهنگ و نیز از تفسیرهای بنیادگرایانه رها شود و کماکان در جهان مُدرن امروز مورداستناد و استفاده قرار بگیرد.
بررسی مبانی اندیشه ابن عربی در باب معنایابی و معنابخشی زندگی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
تاریخ تحقیق و ژرف اندیشی در باب «معنای زندگی» به عنوان یک اصطلاح تخصصی در حوزه های علوم انسانی، به سال های پس از جنگ جهانی دوم و اواسط قرن بیستم بازمی گردد. بیشتر دیدگاه های مرتبط با معنای زندگی، بیشتر در متون غربی و در آثار روان شناسان اجتماعی، زبان شناسان و متخصصان نظری حوزه آموزش در همین دوره تاریخی، صورت بندی شده اند. بررسی دیرینه شناسانه مفهوم زندگی و روش های درک معانی آن، خواننده را به آراء و اقوال صاحب نظران و به ویژه فیلسوفان شرق و غرب عالم از ابتدای تاریخ تفکر، همچون تدئوس متز و رابرت نازیک (1938-1974.م) 1 رهنمون می کند. بی گمان، ریشه های بسیاری از یافته های معاصر در باب مقوله معنای زندگی، در اقوال و آراء این دو نظریه پرداز نهفته است. مسئله این نوشتار، حول آرای ابن عربی (560-638ه.ق.)، عارف و صوفی مسلمان، در باب درک معنای زندگی شکل گرفته است. او در قلمرو اندیشه عرفانی و فلسفی خود، به طور مستقیم مقوله معنا و معنایابی زندگی را مطرح نکرده است؛ اما یکی از پیامدهای اندیشه او، مقوله دست یابی به درک معنای زندگی است. این پژوهش با روش توصیفی- تحلیلی، پس از ارائه چارچوبی نظام مند از دیدگاه های مرتبط با حوزه معنای زندگی، به بیان ارتباط عرفان و معنا می پردازد و سپس مبانی دیدگاه های ابن عربی را در حوزه معنابخشی به زندگی بیان می کند. مقوله معنا در گفتمان عرفانی ابن عربی، با مفهوم کلمه در سه ساحت انسان، جهان و قرآن، در پیوند است. معنا در مقام هدف با عنصر تأویل و در مقام کارکرد با مفهوم آینه بودگی انسان برای حق و نیز مرتبه کمال ارتباط می یابد. همچنین معنا به عنوان ارزش با اصل وحدت وجود و مقوله شناخت حق و خود و معرفت به نشئه روحانی، در پیوند است. از نظر ابن عربی کارکرد زندگی با داشتن جنسیت خاصی در پیوند نیست و ترکیب انضمامی «معنای زندگی» نیز در اندیشه وی، معادل : الف- عالم خیال و نیز ب- زندگی به مثابه حضور انسان در موقعیت های فردی و اجتماعی در پیوند است. برای یافتن معنای زندگی از طریق اندیشه وحدت وجودی شیخ، می توان از کشفی بودن معنا با توجه به قاعده «النبوه العامه المکتسبه» برای انسان کامل سخن گفت و در عین حال تحلیلی جعل گرایانه از معنا را به کمک اصطلاح «اله المعتقدات» برای معناسازی زندگی انسان حیوانی ارائه کرد؛ بنابراین معنایابی زندگی به روش های طبیعت گرا و فراطبیعت گرا در ساحت اندیشه شیخ، دنبال می شود.
بازخوانی مروری سنّت تحلیلِ هستی شناختی نماد(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
پژوهش هایی که به موضوع نماد می پردازند در کل ذیل دو سنّت کلان قرار می گیرند. در سنّت نخست، معنا امری پیشینی تلقی می شود که در نهایت در بستر زبان جاری می شود. چنین نگرشی با هستی شناسی افلاطونی آغاز شده است. به همین سبب، در این جستار تمامی این دیدگاه ها ذیل سنّت هستی شناختیِ تحلیل نماد گنجانده می شوند. در سنّت دوم، معنا خود اساساً ازطریق نماد ممکن می شود. این منظر شامل دو رویکرد کلی رئالیستی و ایده الیستی است. به هر ترتیب، زبانی که شاخصه اصلی آن بهره مندی از حضورِ مسلط نماد است، یا به بیانی فنّی تر، زبان شعر، زبان تمثیلی یا زبان عرفانی، همواره موضوع بحث و بررسی بوده است. براین اساس، جُستار پیش رو بر آن است که با اتخاذ رویکردی در-زمانی یا تاریخی، به بررسی اجمالی این موضوع بپردازد که سنّت تحلیلِ هستی شناختی نماد در چه دوره های تاریخی و در کدام نگرش ها غالب بوده است. به این ترتیب، این پژوهش ضمن بازخوانی مروری سنّت تحلیلِ هستی شناختی نماد، روشن می سازد که این سنت چه موضعی در بابِ مفهوم، جایگاه و کارکردِ نماد اتخاذ می کند.
کهن الگوی عروج و نسبتِ ساختاری معراج نامه و منطق الطیر در ادبیات پیشامدرن و عرفان اسلامی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
ادبیات عرفانی سال ۱۵ پاییز ۱۴۰۲ شماره ۳۴
169 - 197
حوزههای تخصصی:
سفرِ نَفس که در اساطیر ملل و ادیان توحیدی از آن به عروج، تشرّف و معراج یاد می شود، یک کهن الگویِ معطوف به رستگاری است که اسطوره هبوط را تبدیل به اسطوره بازگشت جاودان می کند. ادبیات کلاسیک ایران و عرفان اسلامی، برخلاف ادبیات مدرن، بسیار تحت تأثیر این فراروایت است. از قرن چهارم تا قرن ششم؛ یعنی از تأویل معراج پیامبر اسلام با رویکرد فلسفی سفر نفسِ ناطقه و شکل گیری رساله الطیرهای ابن سینا، غزالی و سهروردی تا پیدایش منطق الطیر عطار، نشان می دهد که ساختار منطق الطیر در عرفان اسلامی و ادبیات کلاسیک همان ساختاری است که از کهن الگوی معراج انتزاع شده است. این پژوهش با رویکرد نقد اسطوره ای در جست وجوی راهی است تا نسبتِ ساختاری کهن الگوی عروج را با رساله الطیرها و منطق الطیر نشان دهد. در کهن الگوی عروج و به تَبَع آن در رساله الطیرها وجود هادی آسمانی یا پیر دانای راه، بیانگر کنش قهرمانی است که می خواهد جست وجوگران حقیقت را راهنما باشد. این الگو براساس نقد اسطوره ای، همان محاکات برتر است که در ادبیات پیشامدرن تأکید بسیار بر مفاهیمی چون محاکات قهرمان، راهنما و پیر دانای راه شده است؛ بنابراین نسبت ساختاری وثیقی بین ژانر مقامات و احوال، تذکره ها، منطق الطیر و معراج نامه ها برقرار است.
تحلیل انتقادی یا تخریب جدلی؛ بحثی پیرامون مواجهه با جنبه های نظری تصوف در ردیه های بر تصوف در دوره صفویه(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
ادبیات عرفانی سال ۱۵ زمستان ۱۴۰۲ شماره ۳۵
63 - 81
حوزههای تخصصی:
دوره «صفویه» از حیث جدال کانون های قدرت بر سر عامل مشروعیت سیاسی - دینی، از دوره های خاص تاریخ ایران است. در این دوره شاهد تلاش نهادهای روحانیت شیعی، سلطنت صفوی و تصوف برای تثبیت مشروعیت خود و به حاشیه راندن جریان های رقیب هستیم و در این میان نهاد سلطنت به روحانیت گرایش بیش تری دارد. نزاع کانون های قدرت در آن دوره به ویژه با توجه به مشروعیت تاریخی تصوف و زعامت روحانیت در جامعه و نظامِ تازه تأسیس شیعی، ابعاد و جوانب خاصی داشته است و نوشتن متون ردیه بر تصوف از جانب روحانیت را با توجه به این افق تاریخی باید بررسی کرد. ردیه های بر تصوف بین دو قطب نقد و تخریب در نوسان بوده اند؛ اما فضای عمومی این متون غالباً متأثر از منطق و بیان جدلی مؤلف است و نوع نقد جنبه های نظری تصوف در این متون نیز از این شرایط مستثنا نیست. در این نوشتار تلاش شده با کاربرد روش تحلیل گفتمانی و با استفاده از ابزارهای سبک شناسی انتقادی، رابطه تخریب جدلی حوزه عرفان نظری با مؤلفه های سیاسی - دینی عمده دوره صفویه را در هفت ردیه بر تصوف در آن دوران بررسی شود. از دیدگاه این پژوهش و با توجه به داده های متنی و فرامتنی، ردیه های مورد بررسی تحت تأثیر جدال بر سر عامل مشروعیت سیاسی - دینی در دوره صفویه، به تخریب جدلی جنبه نظری تصوف پرداخته اند و به این دلیل منابع معتبری برای کشف رابطه جنبه های نظری تصوف و گفتمان های حوزه تشیع به شمار نمی روند.
از تجربه های زبانی تا ساحت فرازبانی در مراحل سلوک نفّری(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
قاطبه پژوهش ها در بررسی عنصر «زبان» و نقش آن در کتاب مواقف و مخاطبات نفّری، بیشتر بر روی «سکوت» تمرکز کرده اند و به دیگر مظاهر زبانی و فرازبانی موجود در متن، کمتر توجه شده و یا تنها اشاره ای گذرا به آنها شده است. بااین حال، این تأکید به معنای غافل ماندن نفّری از نمودهای عینی زبانی یعنی «سخن» و «سکوت» و درنهایت، گذر از این ساحات زبانی و ورود به اقلیم فرازبانی (فراسخن فراسکوت) یا به عبارتی اقلیم «تجلّی» نیست. پژوهش حاضر به شیوه توصیفی - تحلیلی و با بهره گیری از منابع کتابخانه ای، می کوشد تا با رویکرد پدیدارشناسی و درنگ در متن کتاب مواقف و مخاطبات ، سه مرحله مختلف در مسیر سیروسلوک در این اثر را شناسایی، تبیین و تحلیل کند. همچنین، می کوشد تا نشان دهد که تأملات زبانی عرفای ما، به ویژه تأملات هستی شناختی شان آنان، چگونه قابل طبقه بندی و تعریف هستند. نتایج این پژوهش نشان می دهد که دو مرحله از سه مرحله سلوک، ماهیت زبانی دارند و شامل «سخن» و «سکوت» می شوند و عارف با گذر از آنها، وارد سومین منزلگاه، یعنی عرصه تجلی و شهود می شود. به تعبیر دقیق تر، سفر سالک از عالم «سخن»گفتن آغاز می شود، به پهنه «سکوت» می رسد و درنهایت به مرز تجلی (فراسخن فراسکوت) می رسد. ماندن در مرحله «سکوت» و بی توجهی به مراحل «سخن» و خاصه «تجلّی»، به نوعی نادیده گرفتن مراتب تجربه های سلوک و ابترماندنِ دستگاه معرفتی نفّری است.
مفهوم «وحدت» در مثنوی های مولانا و بیدل دهلوی بر اساس استعاره ها ی شناختی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
ادبیات عرفانی سال ۱۵ زمستان ۱۴۰۲ شماره ۳۵
143 - 183
حوزههای تخصصی:
مفهوم «وحدت» یکی از مفاهیم انتزاعی، مبهم و بنیادی در حوزه عرفان و فلسفه است و استعاره عمده ترین و مهم ترین محملی است که شعرای عارف، از جمله بیدل دهلوی و مولانا، برای ملموس کردن مفاهیم انتزاعیِ عرفانی همچون «وحدت» از آن بهره برده اند. در این پژوهش تلاش شده است تا بر اساس نظریه استعاره شناختی، مفهوم «وحدت» در مثنوی های این دو شاعر بزرگ (عرفان، طلسم حیرت، محیط اعظم، طور معرفت و مثنوی معنوی) بررسی و تحلیل شود و پس از شناخت انواع و کارکردهای شناختی استعاره ها، دیدگاه و اندیشه بیدل و مولانا از خلال آن ها تبیین شود. یافته های پژوهش حاکی از آن است که مولانا بیشتر از استعاره های مربوط به امور طبیعی، در دسترس و مذهبی استفاده کرده است؛ اما بیدل از استعاره های مربوط به مصنوعات بشری بیشتر بهره برده است. بر این اساس هدف اصلی مولانا مطابق با اغراض تعلیمی او از به کارگیری استعاره، بیشتر تفهیم «وحدت» به مخاطب است؛ اما بیدل در کنار آن به دنبال هنرنمایی و مضمون پردازی نیز بوده است. هر دو شاعر تحت تأثیر محیط جغرافیایی، شیوه زندگی و تجربیات زندگی خود تأکید بیشتری بر استفاده از برخی استعاره ها داشته اند.
مبارزه با نفس در نقل قول های مستقیم ابوسعید ابی الخیر در اسرارالتوحید(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
ادبیات عرفانی سال ۱۵ تابستان ۱۴۰۲ شماره ۳۳
169 - 196
حوزههای تخصصی:
یکی از مباحثی که در تعالیم دینی و قرآنی و آیات و روایات ما همواره مورد توجه قرار گرفته و به تبع آن به متون ادبی و عرفانی ما نیز راه یافته است، بحث مبارزه با نفس است. از سوی دیگر، بررسی نقل قول های مستقیم (DS) یکی از راه های بازنمایی گفتار و اندیشه است. کتاب اسرارالتوحید که موضوع آن احوال و اقوال ابوسعید ابوالخیر عارف نامی قرن چهارم و پنجم (357-440) است و به قلم یکی از نوادگان او به نام محمدبن منور، به رشته تحریر درآمده، دربردارنده احوالات و سخنانی است که یا از زبان خود ابوسعید نقل شده یا دیگران درباره وی گفته اند و شامل مباحث مهمی در تصوّف است. در این پژوهش بر آنیم تا با استفاده از منابع کتابخانه ای و به شیوه توصیفی- تحلیلی، بر مبنای نقل قول هایی که به صورت مستقیم از ابوسعید در کتاب اسرارالتوحید از زبان محمدبن منوّر نقل شده است، به بررسی فضای دیالوگی (بافت فیزیکی) و ساخت نحوی و برنامه راهبردی این نقل قول ها بپردازیم تا بر اساس آن به تحلیل نظام فکری ابوسعید درباره مبارزه با نفس دست یابیم. نتایج حاصل از تحقیق نشان دهنده این نکته است که برخلاف برخی هنجارگریزی های ایدئولوژیکی که ظاهراً در رفتار ابوسعید در کتاب اسرارالتوحید درباره مباحثی چون حج، سماع، زهد و ساده زیستی وجود دارد، در باب مبارزه با نفس، نه تنها هنجارشکنی ندارد بلکه کاملاً همسو با تعالیم دینی و قرآنی و اعتقادات فقها و متشرّعین است.
تحلیل مقایسه ای مجالس سبعه و مکاتیب بر اساس فرانقش اندیشگانی در دستور نقش گرای هلیدی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
ادبیات عرفانی سال ۱۵ تابستان ۱۴۰۲ شماره ۳۳
101 - 136
حوزههای تخصصی:
زبان شناسی نقش گرا از مهم ترین رویکردهای زبان شناسی قرن بیستم است که بر نقش زبان و واحدهای ساختاری آن تأکید دارد و ساختی فراتر از جمله یعنی متن را بررسی می کند. بنیان دستور هلیدی بر دو صفت نظام مند و نقش گرا استوار است. نظام معنایی با کلّی ترین کارکردهای زبان- که هلیدی آن را فراکارکرد یا فرانقش می نامد- در ارتباط است. فرانقش اندیشگانی بر اساس دستور نقش گرای هلیدی شش نوع است: مادی، ذهنی، رابطه ای، رفتاری، وجودی و کلامی که در این پژوهش به طور مقایسه ای فرایندهای شش گانه در دو اثر از آثار منثور مولوی یعنی مجالس سبعه و مکاتیب با روش توصیفی- تحلیلی بررسی خواهد شد تا به این سؤال پاسخ داده شود که آیا بین بسامد انواع فرایندها و ساختار نوشتاری و خطابی که وجه بارز این آثار محسوب می شود، رابطه ای وجود دارد؟ تا بتوان به نوعی به سبک شناسی این آثار بر اساس فرانقش های اندیشگانی مطرح در دستور نقش گرای هلیدی به تأثیرپذیری از جهان بینی نویسنده دست یافت. نتایج به دست آمده بیانگر این است که در مجالس سبعه، فرایند مادی و در مکاتیب، فرایند رابطه ای، بسامد بیشتری دارند که علت آن را می توان در نوع کارکرد هر فرایند با توجه به موضوع مجالس سبعه که خطابه و مجلس گویی و مکاتیب که نامه های مولوی است، دانست. از طرف دیگر، از عناصر پیرامونی نه گانه، عنصر مکان در هر دو اثر بسامد بالایی دارد. با توجه به این که فرایند مادی، عامل بالابرنده گذرایی و فرایند رابطه ای، عامل پایین آورنده گذرایی متن است، گذرایی پایین مکاتیب به دلیل وجود بسامد بالای عناصر پیرامونی تا حدودی جبران شده است تا متن به هدف خود که تعلیم اخلاق و انسانیت است، نائل گردد.
روایتی دیگر از تحول شعر و شخصیت سنایی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
ادبیات عرفانی سال ۱۵ تابستان ۱۴۰۲ شماره ۳۳
137 - 168
حوزههای تخصصی:
مسئله موردبررسی این مقاله، بازخوانی تحول شعر و شخصیت سنایی است. این تحقیق با تمرکز بر تحلیل محتوای قصاید سنایی و بررسی سیر تاریخی و ممدوحان آن ها مسیر تحول سنایی را بررسی می کند. مقاله نشان می دهد که برخلاف آن چه عموماً پنداشته می شود علت ترک غزنه، نه تحول روحی شاعر به سوی زهد بلکه شکست او در یافتن ممدوحانی است که نیازهای مادی او را تأمین کنند. او غزنه را در جستجوی ممدوحان مناسب ترک کرد و از آن جا که در آن زمان، چندان شاعر مشهوری نبود و مهاجرت شاعران دیگر به شهرهای دور از خراسان هم چندان موفقیت آمیز نبود، تصمیم گرفت در خراسان بماند. منتها اقتضای ممدوحان تازه، تغییر در ساختار بلاغی و مضمونی قصاید بود و از این جا نقش سنایی به عنوان طراح بوطیقای قصیده مدحی- اندرزی آغاز شد. شخصیت شاعری سنایی در حوزه قصاید با شخصیت شاعری او در حوزه غزل، متفاوت است اما جمع بین این دو شخصیت را باید در مثنوی های او سراغ گرفت. بدین ترتیب نقش سنایی در تحول شعر فارسی بیشتر از آن که دارای بُعد ایدئولوژیک باشد، بُعد رتوریک دارد. او بیش از عارفی، در شاعری مقام شامخی دارد.
بازنمایی روان ادراکی نوستالژی تصعیدی مولانا در ساحت گفتمان روایی نی نامه(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
بیان مسئله: مطالعات جدید روان شناختی به طور اقناع کننده ای اثبات می کنند که متغیر نوستالژی با میزان آگاهی و گستره شناختی افراد رابطه ای بسیار عمیق دارد؛ ازهمین رو، نباید نوستالژی را فقط مفهوم و برایندی حسی و حسرت آور از یادکرد گذشته های خاطره انگیز دانست که پیامدی فروکاسته و انفعالی درپی دارد. نوستالژی در فهم واقعی، کارکردی عقلانی و کنشی فعال تلقی می شود که می توان با ایجاد زمینه گفته پردازی و بهره گیری از شریک گفتمانی به مبانی خلاقانه و مولد آن دست یافت. روش: این مقاله درپی پاسخ دادن به این پرسش ها به روش مطالعه کتابخانه ای به شیوه ای تحلیلی است: 1) آیا می توان نی نامه را یک متن نوستالژیکی عالی متفکرانه و کدهای زبانی آن را نوعی زبان رفتاری تصعیدی دانست؟ 2) آیا می توان رابطه ای معنادار از امتزاج نوستالژی و تصعید در نی نامه به دست آورد؟ یافته ها و نتایج: تمایلات واپس زده و تصعیدی به هیچ شکلی در روند زندگی انسان فراموش نخواهند شد و پیوسته به هر طریقی فرد را در چنبره و مخمصه فشار نیروهای درونی قرار می دهد؛ بنابراین، این نیروها یا از مجاری زبان و یا از رهگذر ارگانیسم، خود را بروز می دهند؛ از اینجاست که شعر و شاعر در مطالعات روان شناختی بسیار مهم و جدّی به شمار می روند. قدر مسلم با اتکای همین مفاهیم، مولانا توانسته است نی نامه را با ساحتی گفتمانی روایی برای تبیین جهانی متفکرانه نوستالژی و زبانی تصعیدی مدبرانه فراهم آورد.
گونتر گراس و سیاست
منبع:
ادبیات متعهد دوره دوم اردیبهشت ۱۴۰۱ شماره ۳
25 - 30
حوزههای تخصصی: