در بسیاری از کشورهای حاشیه خلیج فارس اختلافات سرزمینی وجود دارد؛ امّا موضوع دعاوی در قبال جزایر سه گانه ایرانی تنب بزرگ، تنب کوچک و ابوموسی به یکی از جنجال برانگیزترین این اختلافات تبدیل شده است. پیگیری های بسیار جدی و مستمر امارات متحده عربی در این دعاوی و حمایت-های غیرمسئولانه کشورهای عربی-خصوصاً اعضای شورای همکاری خلیج فارس- و شیطنت های قدرت های فرا منطقه ای،همچون انگلیس که در طول تاریخ معاصر ما نقش قیّم را برای شیوخ عرب بازی می کرد، بارها مورد اعتراض دولت ایران قرار گرفته است. ادعایی که از اویل قرن بیستم از سوی بریتانیا، با عنوان حمایت از حقوق شیوخ شارجه و رأس الخیمه، آغاز گشت و همواره نیز با مواضع قاطع دولتهای ایران مواجه شد. به طوریکه حاصل اعتراضات مستدل ایران به این دعاوی، واگذاری این جزایر در سال 1971م به ایران بود. این مقاله درصدد است با تکیه بر مناقشات صورت گرفته بین ایران و انگلیس- به عنوان قیّم شیوخ عرب منطقه- مواضع دولت های ایران را در قبال حاکمیت بر جزایر سه گانه، در دوران حکومت های پهلوی اول و دوم با روش توصیفی- تحلیلی مورد کنکاش قرار دهد.
شکل گیری دولت صفوی و تعامل عالمان شیعه با دولت مذکور به دلیل دسترسی به منابع اندک، با تفسیرهای مختلفی روبه رو شده است. در نوشتار حاضر با تکیه بر منابعی مغفول در تحقیقات تاریخی و برخی شواهد تازه یاب، نشان داده می-شود که جریان رسمی حاکم بر مراکز شیعه که چهرة برجستة آن-ها محقق کرکی است، از همان اوان ظهور صفویه به پشتیبانی از صفویه پرداخته و ابراهیم قطیفی که نظراتی مخالف کرکی ابراز کرده، نمایندة جریان حاشیه ای سنت فقهی شیعه بوده است. همچنین نشان داده می شود که عالمان امامی براساس همان مبانی متداول در سنت شیعی پیش از صفویه، به تعامل و همکاری با صفویه پرداخته اند.