دستیابى به جامعه مطلوب و آرمانى که انسان را به سعادت برساند، همواره اندیشمندان را به ترسیم آرمان شهرهایى واداشته است. در این میان، ترسیم جامعه اى مطلوب که منشأ وحیانى داشته و به دور از خیال و قابل تحقق باشد ضرورى به نظر مى رسد. روش این پژوهش، توصیفى اسنادى است و براى تجزیه و تحلیل داده ها از روش تحلیل محتوا استفاده شده است. یکى از مؤثرترین روش ها براى ادراک کل جامعه این است که نهادهاى اصلى آن و مناسبات موجود میان آنها را مورد توجه قرار دهیم. ارائه شاخصه هاى جامعه مطلوب در قالب نهادهاى اجتماعى از دیدگاه امام سجاد علیه السلام از اهداف این تحقیق به شمار مى رود.
جامعه آرمانى از دیدگاه امام سجاد علیه السلام، جامعه اى است که در آن روابط انسانى در درون نهادهاى اجتماعى براساس ارزش هاى الهى شکل مى گیرد و حرکت در مسیر بندگى خداوند مهم ترین ویژگى این جامعه مطلوب مى باشد.
مقاله حاضر به یکی از مسایل إلاهیات اجتماعی با عنوان تمثیل های جامعه شناسانه پرداخته است. إلاهیات اجتماعی به رشته ای اطلاق می شود که تلاش می کند تا نقطه نظرات و دیدگاه های رهبران دینی (خداوند، پیامبران و امامان) در زمینه حیات اجتماعی انسان و مسایل و لوازم و عوارض ذاتی و عرضی مرتبط با آن را از طریق پژوهش در متون دینی روشن سازد.
این قبیل پژوهش ها به غایت ضروری و با اهمیّت اند زیرا دیدگاه رهبران دینی برای بهبود زندگی جمعی مان را به ما می آموزند و تکمله ای بر پژوهش های فلسفی (فلسفه اجتماع) و پژوهش های تجربی (جامعه شناسی) محسوب می شوند. این پژوهش ها در عین حال می توانند، گامی در مسیر دستیابی به نظریه اجتماعی اسلامی در نظر گرفته شوند.
تحقیق در مسئله تمثیل های جامعه شناختی در متون دینی کاری نو و بی سابقه است. در این تحقیق، سه دسته از تمثیل ها در قالب تمثیل های اندام واره ای، تمثیل های مکانیکی و تمثیل های میدانی، استخراج و شرح داده شده اند. اگرچه این تمثیل ها، در متون اسلامی متعدّدی موجود بوده اند، ولی هیچگاه با رویکردی جمعی و جامعه شناسانه مورد بررسی قرار نگرفته اند. نوآوری مقاله حاضر نیز در همین نگرش جامعه شناسانه به این متون و شرح و توضیح آنها می باشد. این تحقیق و نظایر آن، پای متون اجتماعی اسلام را به زندگی روزمرّه جمعی ما باز کرده و زمینه بهره گیری از آنها در بهبود اوضاع و شرایط مختلف اجتماعی را فراهم می آورند. تعدّد و تکثّر تمثیل های جامعه شناختی در متون دینی در عین حال حاوی این نکته است که حیات اجتماعی انسان دارای واقعیتی کاملاً غامض، مبهم، و پیچیده است که تنها از طریق تشبیه و تمثیل و استعاره می توان از موجودیت آن پرده برداشت.
یکی از سؤالات اساسی درباره نفس انسان این است که آیا قبل از تعلق به بدن و افاضه به آن، وجودی مفارق و قائم به ذات داشته که با حدوث بدن به آن می پیوندد، یا اینکه مانند بدن بوده، همراه هر بدن یا به واسطه آن (مع البدن) حادث می گردد. در بین حکیمان مسلمان، سه دیدگاه درباره حدوث و قدم نفس وجود دارد و هر دیدگاه برای اثبات مدعای خود، به دسته ای از آیات و روایات متوسل شده و با مبنا قرار دادن دیدگاه عقلی خود، سعی در توجیه آیات و روایاتِ مؤید نظریه مقابل داشته است. ملاصدرا نیز با توجه به رویه اش در سازگار نمایاندن اندیشه های فلسفی خویش با متون دینی و باور عمیق به یگانگی عقل و نقل و شهود، بر آن شده تا اقوال حکما و مضمون برخی آیات و روایات دال بر وجود پیشین نفس را به نفع نظریه خود توجیه نماید. با توجه به اهمیت این بحث و عدم تبیین آن از نگاه کتاب و سنت، در این نوشتار تلاش بر آن است تا هر آنچه درباره این موضوع در آیات و روایات آمده، جمع آوری و بررسی شود و سازگاری یا عدم سازگاری آن با دیدگاه های فلسفی ارزیابی گردد.