این نوشتار پاسخی است بر پاسخ آقای محمد بیابانی اسکویی (سفینه، شماره 49) نسبت به نقد نگارنده (سفینه، شماره 48) بر مطالبی از مقاله وی در خصوص «علم بلامعلوم» با عنوان «نگاهی گذرا بر علم بلامعلوم در احادیث امام رضا (علیه السلام)» (سفینه، شماره 39). به نظر نگارنده، پاسخ وی در شماره 49 به صورت نمایان درصدد شانه تهی کردن از تحلیل و توجیه علمی و رفع نقایص و کاستیهای فراوان مدعیات وی در مقاله پیشین میباشد. وی در این پاسخ مجمل و سؤال برانگیز از سویی به سبکنمایی نقد و از سویی به تحریف صوری و مضمونی مقاله ناقد پرداخته تا از پاسخ آسوده خاطر باشد. مضاف بر این با خروج از موضوع، از توجیه «کیفیت علم باری تعالی» به گردآوری و نقل سخنان دیگران درباره «کیفیت علم بشر به باری» پرداخته و خواهان حل مسئله شده است. نگارنده، این دوسویه نوشتار وی را به امید باز نگه داشتن باب گفت و شنود و تداوم آن از سوی آن نویسنده محترم واکاوی خواهیم کرد.
یکی از مسائل مطرح در مبحث شناخت خداوند، وجود دیدگاه های مختلف و به عبارت دیگر تکثر مراتب در این زمینه است. چرایی این تکثر با وجود وحدت و بساطت باری تعالی و همسانی ظاهری فاعل های شناسا در وجود، پرسشی خواهد بود که نیازمند تحلیل و بررسی است. ملاصدرا بر اساس سه مبنای عین الربط بودن معلول به علت، وجودانگاری علم و حرکت اشتدادی و مبدئیت نفس در ادراک نتیجه گرفته است که همه موجودات از جمله نفس در همه مراتب خود به خداوند علم دارند. از آنجایی که علم از سنخ وجود بوده و نفس در حرکتی اشتدادی در حال تکامل است و با علوم خود اتحاد دارد، هر فرد انسانی درکی از خداوند (با توجه به مرتبه ای که در آن قرار دارد) خواهد داشت. این شناخت طیف گسترده ای از شناخت های حصولی، حضوری و شهودی را دربر می گیرد. دیدگاه وی با اشکال هایی نیز مواجه است که در مقاله به آنها پاسخ داده شده است.
نظریه وحدت شخصى وجود که تبارى عرفانى دارد، مقبول صدرالمتألهین افتاده و در نظام فلسفى او به کار گرفته شده است. در پرتو این نظریه، بسیارى مباحث هستى شناختى توضیح و تبیین ویژه اى پیدا مى کنند. به هر روى، پس از تصویر این نظریه، نخستین مسئله اثبات درستى این نوع نگاه به هستى است. عارفان، صدرالمتألهین و نیز برخى پیروان او، ادله اى بر اثبات وحدت وجود ارائه کرده اند؛ ولى صرف نظر از تمام بودن یا تمام نبودن ادله دیگران، آنچه در این نوشتار طرح و بررسى مى شود، صرفا براهین صدرالمتألهین بر وحدت شخصى وجود است. به نظر مى رسد مى توان در هریک از ادله او بر مدعا خدشه کرد. به همین سبب در فضاى بحث فلسفى هیچ یک از ادله وى بر وحدت شخصى وجود، تمام نیست.
یکی از برهان های اثبات وجود خداوند ، برهانی است که مرحوم علامه طباطبایی به سبک برهان های صدیقین اقامه کرده است ، چون حد وسط این برهان، مطلق «واقعیت» بود، با عنوان برهان «واقعیت» بر وجود خداوند شهرت یافت. برهان قویم علامه در عین استحکام و قوّت ، در دوره های اخیر به دلیل تقریرهای خام برخی ناظران از برهان ، با اشکال هایی مواجه شده است که همه مردودند؛ در مقاله زیر این برهان را با کمک بیانات علامه طباطبایی تقریر می کنیم و سپس به حل شبهات و بیان نکات مربوط به آن می پردازیم.