این نوشتار بر آن است تا چیستی نفس را از دیدگاه یکی از بزرگترین فیلسوفان مغرب زمین، یعنی ایمانوئل کانت بررسی کند. نخست چون دیدگاه کانت از اندیشههای دکارت و هیوم تأثیر پذیرفته است، به اختصار نکات اصلی نظریههای آنها را مطرح کردهایم. به باور دکارت، نفس جوهری متفکر و غیرمادی است و به نظر هیوم، تصور نفس، امری ساختگی و غیرواقعی است. دیدگاه کانت در باب نفس، در دو حوزه عقل نظری و عملی بررسی شده است. به اعتقاد کانت، در حوزه عقل نظری نفس موجودی ناشناختنی است. از این رو، دیدگاه او مانند دیدگاه لاادریگرایان است. به نظر او، در مورد نفس ـ حتی درباره وجود یا عدم آن ـ هیچ حکمی نمیتوان کرد. تنها میتوان نفس را چونان امری وحدتدهنده و تنظیمی در نظر گرفت که به کثرات تجربی و قوای ذهنی، وحدت و نظم میدهد. همچنین کانت میگوید استدلالهایی که عالمان مابعدالطبیعه برای اثبات وجود نفس و صفات آن مطرح ساختهاند، چیزی جز مغالطه نیستند؛ زیرا حد وسط به یک معنا، در آنها به کار نرفته است؛ چون در یک مقدمه، به معنای متعالی و در مقدمه دیگر، به معنای استعلایی آمده است. نیز کانت در حوزه عقل عملی میکوشد که وجود برخی صفات نفس را از طریق احکام و قوانین اخلاقی اثبات کند. اندیشههای ایشان در هر دو حوزه، بررسی و نقد شده است.
این مقاله بخشی است در باب ماهیت ماده(جوهر جسمانی)در فلسفه دکارت،دکارت دراصل فیلسوفی بوده است با دغدغه تاسیس یک علم.از این لحاظ وی کوشید تا در رقابت با فیزیک گالیله ای ،فیزیکی صرفا ریاضی عرضه کند که براصول پیشینی مبتنی باشد.به یک معنی،تمامی تلاش فلسفی دکارت را باید ذیل این آرمان او قرائت کرد .این مقاله ،هرچندبه این نکته به صورت همه جانبه نمی پردازد،اما می کوشید با توصیف دیدگاه دکارت درباب ماهیت ماده برخی از لوازم این نظر را در حوزه فیزیک دکارتی بررسی کند.